اتحاد عاقل و معقول از بحثهای مشکل فلسفه است. اشکال و نقدی که در این بحث است نیز از تصور معقول، و خلط آن با شیء خارجی ناشی میشود. معقول چیزی است و شیء خارجی چیزی دیگر است. از حیث لغت نیز وجود با ظهور یا معقول متفاوت است و از جهت معنا نیز رتبهها تفاوت دارد.
شیء از آن جهت که شیء خارجی است در ذهن ما نمیگنجد و شیء خارجی همان شیء خارجی است؛ ولی وقتی شیء خارجی را توسط نور به دیده انداختیم، دیگر این نور و تصویر شیء غیر از خود شیء است و چیزی که دیدهایم و درون شبکیه جای دادهایم، غیر از سبب است. تصویر شبکیه نیز که به مغز منتقل میشود غیر از سبب است و آنچه در مغز به عنوان متصور است غیر از تصویر میباشد. حال، اگر بگوییم در مغز، تصویر و بیننده متحد است، حرف گزافی نگفتهایم؛ چرا که تصویر همان فعل و انفعالات بیننده است، نه شیء خارجی و آن دو با هم متحد میباشند.
برای تقریب این معنا به ذهن به این مثال توجه شود. انسان وقتی سیبی را نگاه میکند و آن را به دست میگیرد، سیب است و اتحادی میان انسان و سیب نیست؛ ولی وقتی این سیب را خورد و پس از فعل و انفعالاتی که آن سیب طی کرد، قسمتی از سیب وارد خون بدن شد و جزو بدن گردید، آنجاست که این سیب با بدن متحد گشته است و دیگر سیب نیست؛ بلکه سیب با بدن متحد شده و بدن آدمی شمرده میشود و سیب یا هر غذای دیگری از غذا بودن میافتد و ماهیت آن تغییر مییابد. ولی نباید در همان ابتدا سیب را با ماهیت آن جزو بدن حساب کرد. در اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول نیز همین ماجرا اتفاق میافتد. عاقل و معقول متحدند و عین یکدیگر میباشند؛ ولی تصور معقول مشکل است.
از جهت ادبی، معقول تا وقتی معقول است که در تحت سیطرهٔ عاقل باشد و اگر تحت سیطرهٔ عاقل نباشد شیء است، نه معقول. عاقل نیز انسان است نه عاقل و از جهت طبیعی وقتی بررسی میشود، معلوم میگردد که معقول همان سیطرهٔ عاقل بر شیء است. مشکل بحث اتحاد عاقل و معقول در تصور معقول نهفته است و آنان که این اتحاد را انکار میکنند، تصور درستی از معقول ندارند. اگر ما «تصور» میگوییم به خاطر نبودن و نیافتن کلمهٔ مناسب به جای آن است وگرنه «تصور» نیز کاربردی تسامحی است.
وجود و مظهر شیء با معقول از جهت لغت و مفهوم تفاوت دارد؛ همانطور که از جهت خارج نیز متفاوت میباشد. معقول چیزی است و شیء خارجی چیزی دیگر. وقتی به شیء نگاه میکنیم، مثلاً به یک سیب، دو چیز وجود دارد: یکی سیب خارجی که شیء هست و دیگری تصویری که در چشم و شبکیه وجود دارد و آنچه که در شبکیه به تصویر کشیده شده است شیء خارجی و سیب نیست؛ بلکه تصویری است که رشتهٔ عصب بینایی را در شبکیه تحریک میکند و وقتی آن تحریکات و فعل و انفعالات به مغز میرسد، جزو معقول ما قرار میگیرد و ما توجه به آن میکنیم. بر این اساس، آنچه در ذهن ما به عنوان معقول صورت گرفته یک رشتهٔ فعل و انفعالات عصبی است که با ما متحد است و آنچه در خارج میباشد سیبی است که در ذهن ما نرفته است. اتحاد عاقل و معقول یعنی همین رد شدن صورت شیء از عدسی و افتادن آن روی شبکیه و انتقال آن تصویر توسط عصب به مغز و وجود و جزو مغز شدن آن معقول است.