فلسفهٔ حقیقی، ماجرای باطن آدمی

فلسفهٔ حقیقی، ماجرای باطن آدمی

وضعیت فلسفه پس از صدرا نارساتر شده و هم‌اکنون که به نوصدراییان رسیده است، فلسفه وی هرچند به صورت اسمی احیا شده، اما نظام علمی خود را از دست داده است. این حکایت فلسفهٔ مکتوب است. اما فلسفهٔ حقیقی، ماجرای باطن آدمی است…..

مرحوم آقای شعرانی اعتقاد داشت اسفار ملاصدرا چیزی کم‌تر از دو جلد است و جلدهای دیگر آن، نقل اقوال و نظریات دیگران است. در واقع، «صدرا» بودن ملاصدرا به همین دو جلد نظریات اختصاصی اوست. البته، من هنوز این حرف را برای مطالب صدرایی اسفار مبالغه‌آمیز می‌دانم. وضعیت فلسفه پس از صدرا نارساتر شده و هم‌اکنون که به نوصدراییان رسیده است، فلسفه وی هرچند به صورت اسمی احیا شده، اما نظام علمی خود را از دست داده است. این حکایت فلسفهٔ مکتوب است. اما فلسفهٔ حقیقی، ماجرای باطن آدمی است.

در زمان جنگ، در حسینیهٔ ارک، منظومهٔ حاجی سبزواری را درس می‌دادم. این درس بسیار شلوغ بود و تمام فضای حسینیه از طلبه‌ها و فلسفه‌دوست‌ها پر می‌شد. در ایام بمباران شهرها، ساعتی که من درس داشتم، به قم حمله شد. با صدای مهیبی، شیشه‌های در و پنجره‌های حسینیه شکست. همه از حسینیه بیرون رفتند و حتی یک نفر در آن‌جا نماند. من همین‌طور بالای منبر نشسته بودم تا حضار برگردند.

بعد از دقایقی، دوباره طلبه‌ها جمع شدند و من که هیچ چیزی سبب نمی‌شد درس را تعطیل کنم، این درس فلسفی را این‌گونه ادامه دادم. به آن‌ها گفتم از لحاظ فلسفی، چرا شما فرار کردید؟ مگر شما نمی‌خواهید فیلسوف بشوید. بمب یا این‌جا برخورد می‌کند یا نه؟ اگر به این‌جا اصابت کند، فرار شما تأثیری در نجات شما ندارد؛ زیرا سرعت حرکت یک بمب بسیار بیش‌تر از حرکت شماست و اگر به این‌جا برخورد نکند، هر کسی که فرار می‌کند، مشکل عقلی دارد و فرار معنا ندارد. من به همین دلیل از این بالا تکان نخوردم. وانگهی تمامی شما فرار کردید و یک نفر از شما نگفت استاد من چه می‌کند و شاید کمک لازم داشته باشد، همه با نامردی مرا تنها گذاشتید و بیرون رفتید بدون این‌که فکر من باشید. من با هیچ یک از استادانم چنین رفتاری نداشته‌ام. من استادانم را می‌پرستیدم و خود را فدای آن‌ها می‌کردم. من عاشق آن‌ها بودم. شما اگر منش نداشته باشید، از فلسفه نیز چیزی یاد نخواهید گرفت. فلسفه، باشگاه کلمات نیست، بلکه غوغای جان است. فلسفه، آمادگی برای رزمایش گور است. فلسفه، اعتقاد و ایمان به غیب و قیامت است. فلسفه، طهارت روح است. فلسفه، صفای باطن است. فلسفه، مکتوبات صدرا نیست. فلسفه، برزخ در دنیاست. طهارت برزخ، با فلسفه در دنیا حاصل می‌شود. فلسفه، تجربهٔ عینی و زندگی حقیقی بدون دغل و فریب است.

مطالب مرتبط