کسی فقیر آفریده نشده است

انسان ظهور خداست و کمالات خدایی را به صورت ظهوری در باطن خود دارد.  انسان استعداد خدایی شدن دارد. خداوند که بر اساس عشق کارپردازی دارد به کسی ذلت، فقر، امکان و نیستی نمی‌دهد و واژه‌های یاد شده عامیانه و مبتنی بر باورهای سست کلامی است. هر آن‌چه حق تعالی به صورت مستقل و ذاتی دارد بنده در باطن خود به صورت وابسته و ظهوری دارد. کسی که به حق تعالی اعتصام و پیوند دارد مانند قطره‌ای که در دریا گم شده است، قوت و توان دریا را دارد و ضعیف و سست و مفلوک نیست. در دل هر ذره‌ای حق تعالی نشسته است و این ذره با چنین نگرشی چگونه می‌تواند فقیر، ممکن و ضعیف باشد؟! با این تفاوت که حق تعالی ذات دارد و پدیده‌های او تمامی ظهور، آیه و وابسته به او هستند و استقلال ندارند. پدیده‌های هستی خضوع دارند، ولی امکان و فقر ندارند. البته فقر به معنای نداشتن ذات و استقلال برای پدیده‌ها هست؛ زیرا پدیده‌ها تنها ظهور می‌باشند. تمامی پدیده‌ها «ظهور» حق و اظهار خدای تعالی و فعل او به عشق و عاشقانه‌های او هستند. چنین پدیده‌هایی است که خداوند با دیدن آنان، بر خود آفرین دارد: «فَتَبَارَک اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» (مومنون / ۱۴) نه پدیده‌هایی که با بدبختی و بیچارگی عجین شده‌اند. معرفت با قدرت و تمکین همراه است. قدرتی که خود را به تیغ قربانی قرب می‌دهد. قدرتی که قیام، سلحشوری و سیر سرخ دارد. معرفت، هر پدیده‌ای را الهی و فعل خدا می‌داند. فعلی که تمامی اسما و صفات حق را در نهاد خود به صورت ظهوری دارد بدون آن که عدم و انعدامی در میان باشد. کسی که بدبختی دارد چگونه می‌خواهد در حق تعالی فنا یابد. کسی که ظهور است و جمال، جلال، مجد، کرم و لطف دارد، همه را در حق تعالی فنا می‌سازد. عرفان با صفا و زیبایی همراه است نه با سیاهی و تنگ‌نظری. کسی که عرفان را به فقر و فلاکت معنا می‌کند نتیجه آن می‌شود که جوامع مسلمین چنان عقب مانده می‌شوند که اسیر چند کشور غربی می‌گردند و روزی نیست که هتک حرمت نشوند و کیست که بر این مصایب مسلمین فریاد بلند کند و در برابر، کاری عملیاتی سامان دهد. انسان خلیفهٔ حق و ظهور او در تمامی عوالم هستی است و تمامی صفات حق را در باطن خود دارد.

البته باید توجه داشت فقر برای برخی به صورت موهبتی و با پذیرش ثانوی آنان به ایشان اعطا می‌شود. از فقر موهبتی در جای خود سخن خواهیم گفت.

مطالب مرتبط