جلسه هشتم: شماره ۱۳۲۹: استخراج بیش از دو هزار و پانصد آیه اقتصادی از قرآن کریم

 نوار خارج فقه نوار شماره ۱۳۲۹ تاریخ ۱۵ / ۱۲ / ۱۳۸۹

دارایی و استثمار

در اقتصاد اسلامی دارایی غیر از استثمار است. دارایی، ثروت، امکانات و اموال موجودی انسان گاه حاصل دسترنج و تلاش شخصی خود اوست و گاه از طریق مجاری صحیح و حلال همچون ارث به دست آمده است. ثروت و دارایی در نظرگاه اسلام هیچ مذمومیتی ندارد بلکه ممدوح، زیبا و شیرین نیز می‌باشد.

به عبارت دیگر سرمایه و ثروت همانند قدرت و توانمندی است. همان طور که هر انسان سالمی با مشاهده هیکل و قیافه شخص پهلوان و تنومند به تحسین او می‌پردازد، ثروت و سرمایه نیز خوشایند آدمی واقع می‌شود و تنها شخص عقده‌ای و بیمار است که این امور ناپسند نفس وی قرار می‌گیرد.

بحمدلله امروز ایران اسلامی هنوز در وزنه‌برداری رکورد جهانی را دارد و شخصی در مازندران حتی رکورد بیشتری نسبت به رضازاده اردبیلی از آن خود کرد. انسان از تماشای چنین دلیرمردانی در ایران لذت می‌برد نه از اشخاصی آلوده که از آن سوی دنیا رکورد جهان را کسب کنند به ویژه آنکه صفای باطن در این افراد وجود دارد و موقع سخن گفتن دعای مردم را برای خود ارزشمند و مهم می‌دانند.

بنابراین انسان از قدرت و ثروت شخصی خود یا دیگران متنفر و منزجر نیست و به قولی حتی اگر همسایه، کباب بخورد باز هم دود و بوی کباب آن به مشام ما می‌رسد و این بسی بهتر است تا آنکه بوی چاه فاضلاب و کثافات منزل وی آزارمان دهد.

اما سوال اینجاست که چرا ما گاه از اشخاص سرمایه‌دار و ثروتمند بیزار هستیم؟ پاسخ آن است که چون سرمایه با استثمار قرین و همراه گردیده و ما به طور قهری همواره می‌بینیم سرمایه‌دارانند که جنایت و خیانت می‌کنند و دست به غارت و دزدی و چپاول اموال می‌زنند. چنانکه امام؟؟ فرموده‌اند: ما رایت مالاً موفوراً الا فی جانبیه مالاً یضیع؛ مال فراوانی را ندیدم جز آنکه از این سو و آن سو اموال برخی ضایع شده باشد.

اکنون جنایتکاران جهانی، سرمایه‌داران کلان هستند و این نتیجه آلودگی بسیار شدید سرمایه با استثمار است. از این رو مردم هیچگاه خوش ندارند با چنین اشخاصی روبرو شوند و دیدن آنان مشمئز کننده است. همان طور که اگر خدای ناکرده انسان تعداد انگشت شماری از علما را ببیند که به آزار و اذیت مردم می‌پردازند و آنان را فریب می‌دهند به طور طبیعی و قهری با مشاهده عالمان دیگر نیز حالت خوشایندی به او دست نمی‌دهد حال آنکه علم کرامت الهی است و مردم به علم و معرفت عشق می‌ورزند اما این آزار و اذیت علماست که آنان را آزرده‌خاطر می‌سازد. سرمایه نیز همچون علم کرامت الهی است و توان انسان به شمار می‌رود که خداوند در اختیار بشر قرار داده و در قرآن کریم نیز به سعی او

(۶۸)

بسیار سفارش نموده است. بر این اساس مسلمان هیچگاه نمی‌تواند بگوید من از سرمایه و دارایی متنفر هستم چراکه این سخن همانند آن است که بگوید من از علم و قدرت یا پهلوانی و تنومندی خوشم نمی‌آید. چنین شخصی بیمار یا نادان و ناآگاه است. اصل سرمایه، مقدس است و قدرت خداوند است که در اختیار انسان نهاده شده چنانکه خدای متعال می‌فرماید سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض؛ همه امکانات خودم را در اختیار شما و به امانت گزاردم از آن مصرف نمایید ولی اسراف ننمایید چراکه امکانات و سرمایه الهی دارای ارزش و قداست است و البته شیرین و گوارا نیز هست اما چنانچه همچون علم به زور و ظلم، سالوس و ریا، استثمار و چپاول آلوده گردد به نکبت و وبال و انزجار تبدیل برده می‌شود. همچون استثمار، چپاول، سالوس و شعبده و اطوار خدایان آمون که سبب نفرت مردم از آنان گردید.

سودجویی کاپیتالیسم و حکم استفاده از فضولات موجودات

حوزه‌های علمیه می‌بایست وضعیت اقتصادی جهان را مطلع باشند و لحظه لحظه آن را رصد نمایند.

اکنون در جهان سوم بر پایه نظام کاپیتالیسم سرنوشت دختران و پسران و زنان و مردانی که با وعده‌های بیهوده و پوشالی برده شده و خریداری گردیده‌اند آن است که نخست از مراکز فساد و فحشا و روسپیگری سر در آورده‌اند و سپس بدن آنان را از قلب، معده، روده و کلیه گرفته تا چشم، گوش، حلق و بینی با جراحی‌هایی که گاه در گوشه خیابان در کامیون‌های مکانیزه انجام می‌شود، تجزیه می‌گردد و از آن بهره و سود کلان برده می‌شود. چراکه با پیشرفت علم هیچ چیز حتی مقعد حیوانات، دورریز نمی‌گردد.

در جامعه بدوی زمان صدر اسلام پانزده عضو گوسفند ـ که خوردن آن حرام دانسته شده ـ را دور می‌ریختند چون آن زمان مورد مصرف نداشت و نمی‌توانستند از آن استفاده نمایند. گرچه خود اسلام متمدن بوده ولی جامعه آن زمان، جامعه‌ای بدوی است و ایمه نمی‌توانستند موارد مصرف آن را برای مردم شرح دهند افزون بر آنکه پیشوایان معصوم ما همواره در فشار و اختناق دستگاه‌های طاغوتی بنی امیه و بنی عباس به سر می‌بردند و نمی‌گذاشتند آن بزرگواران حقایق اسلام ناب محمدی را برای مسلمانان بازگو نمایند.

ما در جهان آفرینش، موجودی غیر مطلوب نداریم و هیچ چیز دورریز نمی‌گردد. منتها نیازمند علم روش استفاده از اشیاء و موجوددات هستیم. حتی خون، منی، بول و غایط نیز همگی سرمایه، دارایی و مطلوب بشر است. در مکاسب مرحوم شیخ می‌فرماید ما هیچ دلیلی نداریم که از فضولات استفاده شود ضمن آنکه نجس نیز می‌باشند. در پاسخ شیخ باید گفت امروزه موارد مصرف فضولات نیز مشخص گردیده و در کارگاه که قصد خوردن فضولات را ندارد که بحث نجس بودن آن را

(۶۹)

پیش می‌کشید او می‌تواند بعد از انجام آزمایشات خود در لابراتوار، طهارت حاصل کند. متاسفانه در فقه هرگاه برای چیزی دلیلی نمی‌یابند نهایت می‌گویند بر آن اجماع شده است. از این رو ما در مکاسب و بحث محرمات گفتیم هیچ یک از این موارد اشکالی ندارد گرچه هر چیزی مورد مصرف خود را دارد یعنی چنانچه شما به فضولات ـ که جزو موارد حرام خوراکی‌هاست ـ آنتی‌بیوتیک اضافه نمایید آنگاه در می‌یابید که چقدر مصرف دارویی و شیمیایی می‌تواند داشته باشد. بیشترین دوپینگ را می‌توان از فضولات استخراج نمود ولی شیوه استفاده از آن مهم است. اکنون در هندوستان کسانی که عارف می‌شوند و قطار و کشتی را نگه می‌دارند بر اثر خوردن همین نجاسات و فضولات است که می‌توانند بیشترین دوپینگ را به دست آورده و پرش به بالا داشته باشند نه این که شما بپندارید آبگوشت و گوشت می‌خورند.

بنابراین اسلام دینی پیشرفته و متمدن دارد ولی به مناسبت جامعه بدوی آن زمان مصرف این امور را جایز ندانسته و امر به دور ریختن آنها نموده است. وگرنه هیچ یک از ذرات عالم هستی و مخلوقات خداوند دورریختنی و بیهوده نیست.

اگر شما به دقت نگریسته باشید می‌بینید که پرهای طاووس عین شبنم و ابریق و عین اطلس براق و رنگین و زیباست در حالی که پرهای دیگر پرندگان چون غاز، اردک و کبوتر این چنین نیست. چون بهترین خوراک این پرنده از فضولات است. هرچه ترکیب غذا بیشتر شود و معجون گردد دوپینگ آن بالاتر می‌رود و مقدار کمی از آن، مزاج را حرکت داده و جا به جا می‌کند. در واقع آشپزخانه این حیوان، فضولات دل انسان است که از غذاهای گوناگون و متنوع ترکیب یافته است. گرچه با تاسف باید گفت آشپزخانه آدمی، امروزه همین سه متر دیوار و قابله و کاسه آنی چنان و فلان مدل گردیده و مواد غذایی مناسب و مقوی در آن دیده نمی‌شود و به همین خاطر همه از درد بدن ناله می‌کنند و حتی بن‌مایه جوانان نیز سست و ضعیف گردیده و مرتب ناله سر می‌دهند و آخ می‌گویند. اکنون بسیاری از پادرد، کمر درد و یا سردرد رنج می‌برند و هنگام برخاستن و یا نشستن استخوانهای بدن آنان تق تق صدا می‌دهد، چون همه غذاها آبکی و بدون ترکیب است و از غذای بی‌ترکیب یک پینگ هم نمی‌توان در آورد درنتیجه بدن به تدریج دچار پوسیدگی و پوکیدگی می‌گردد و در حقیقت جنازه‌ای بیش نمی‌شود. پس به جای سطحی‌اندیشی و بدوی زیستن می‌بایست با علم و پیشرفت همراه بود و با اقتصاد اسلامی، سرمایه و دارایی را جهت داد.

خیر و شر مقدم بر سود و ضرر

نظام اقتصادی اسلام، با استثمار مخالف است و امکانات و سرمایه را گوارا و مبارک می‌داند اما هرگونه سودجویی از دارایی، مقبول اسلام نیست. اسلام سودی را خوب و شایسته می‌داند که خیر باشد یعنی برای دیگران نیز شری به همراه نداشته باشد نه

(۷۰)

این که تنها برای یک نفر خیر را در پی داشته باشد.

بنابراین در اسلام خیر و شر امور بر سود و ضرر آن مقدم است زیرا اسلام تنها به دنبال سودجویی و بهره‌بری صرف نیست. خداوند متعال در سوره؟؟آیه؟؟؟می‌فرماید: عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شرا و هو شر لکم؛ پس هدف ما در خیرات تأمین می‌شود و نه در سود چرا که ممکن در این سود شری نهفته باشد. چنانکه مکتب کاپیتالیست در این شر گرفتار آمد و خود را باخت. مکتبی که سودجویی را با دست یازیدن به هر جنایتی پسندیده می‌شمرد. اکنون در کشورهای اروپایی و آمریکایی سرمایه‌دار غیرخائن دیده نمی‌شود و همگی در پی سود بردن، ناگزیر یکدیگر را خفه می‌نمایند تا خود برنده میدان باشند.

مکتب سوسیالیست نیز که بر اثر کار غیر فطری با خیال اینکه استثمار را برچیند به مبارزه با طبیعت سرمایه برخاست و آن را از دستان مردم می‌گرفت. در این مکتب دولت‌محوری رواج داده شد و سرمایه تنها می‌بایست در دست این عده خاص قرار می‌گرفت اما آنها با سرمایه مردم طبق میل خود رفتار نمودند.

این دو قطب اقتصادی جهان به سبب فسادی که در اقتصاد آنان وجود داشت هیچ کارگشایی حتی در امور خودشان نیز نداشتند بلکه امروز مشکلات اقتصادی کشورهای غربی و کمونیسم نیز به آنان باز می‌گردد بدین سبب سرانجام اقتصاد آنان به شکست منجر شد. البته سقوط سوسیالیست نسبت به کاپیتالیسم در دنیا به دلیل مبارزه با فطرت با اوج بیشتری همراه بود. امروز عده بسیار اندکی بر عقاید سوسیال استوارند و بیشتر آنان به کاپیتال رجوع نمودند. از این رو همچنان مکتب سرمایه‌داری در حال نفس کشیدن است. در حقیقت باید گفت نظام کاپیتال در شرف سقوط نمود و امروز افراد آن، سعیشان بر این است تا با راه‌اندازی مؤسسات خیریه و کمک‌رسانی به مردم جای خالی آن را پر نمایند اما نظام سرمایه‌داری با مشکلات و گرفتاری‌های خود همچنان در جهان جاری است و هنوز ریشه‌کن و ساقط نگردیده است.

اقتصاد مسلمین

همان گونه که بیان کردیم دو نظام اقتصادی عمده و کلان کاپیتالیسم و سوسیالیسم در دنیا وجود داشت که هر دو فاسد و مخرب بودند و فرهنگ ناقصی داشتند. در این میان، قطب جمعیت عمده و سومی نیز خودنمایی می‌نمود که بر خلاف دو قطب پیشین به کلی از اقتصاد بی‌بهره بود یعنی مسلمین که جمعیت آنان به بیش از یک میلیارد می‌رسید و در حدود شصت کشور اسلامی را تشکیل می‌دادند اما از اقتصاد اسلامی هیچ آگاهی نداشتند. در مراکز علمی کشورهای اسلامی چه در دانشگاه‌ها و چه در حوزه‌های علمیه علم اقتصادی که بتوان آن را عملیاتی نمود و بر اساس آن در دنیا حرکت کرد، وجود ندارد از این رو مسلمین بر اثر نداشتن سیستم و روش

(۷۱)

اقتصادی مناسب به ناچار خود را با دو قطب اقتصادی شرق و غرب همراه نمودند و دارایی آنان در ظرف اقتصاد بیمار دو نظام کاپیتال و سوسیال قرار گرفت. به عبارت دیگر امروز مسلمین نان خود را بر سر سفره کسانی می‌خورند که خود بیمار و گرفتارند. اقتصاد سوسیالیستی و کاپیتالیستی با آنکه در دوره‌های جدید یعنی در دو سه قرن اخیر بروز، رشد و یا افول نموده است و قدیمی نیست اما هدفمند هم نیست و دارای مشکلات و کاستی‌های خاص خود می‌باشد. ما در بین مسلمین اقتصادی که به نام اسلام باشد و قبل از این دو مکتب اقتصادی در چرخش و جریان باشد، هرگز مشاهده نمی‌کنیم گرچه در روایات و مدارک و در قرآن کریم کلیاتی درباره اقتصاد وجود دارد اما چونان مواد خامی است که قانونمند و علمی نگردید و زمینه‌های کاربردی، اجتماعی، عملیاتی و خصوصیات ویژه خود را پیدا نکرد. چنانچه در حوزه‌ها و در مراکز تحقیقاتی و علمی به صورت غیر وارداتی در زمینه اقتصاد کار و تلاش صورت می‌گرفت و اقتصاد رشد می‌نمود؛ سرمایه و امکانات ملتهای مسلمان در اختیار استکبار جهانی قرار نمی‌گرفت و به تاراج آنان نمی‌رفت. برخی به طور غیر اصولی و روشمند و بر طبق داده‌های غیر اسلامی به تفسیر مسایل اقتصادی در قرآن کریم و روایات می‌پردازند و در واقع سرمایه مسلمین را بر وزان سیستم اقتصادی شرق و غرب هموار می‌سازند. زمانی که شما برای رساندن بار خود به مقصد، نیازمند وسیله نقلیه هستید و و خودتان از آن بی‌نصیبید به دیگران متوسل شده و درخواست اجاره وسیله آنان را می‌کنید. امروز مسلمین دارایی خود را بر روی چرخ گاریهای نظام سرمایه داری و سوسیال ریخته‌اند و با وسیله‌های آنان بارکشی می‌نمایند از این رو نوع فرهنگ کشورهای اسلامی، دینی نیست و برای اقتصاد و دولت اسلامی هیچ تعریفی ندارند. چون با سیستم کشورهای غربی حرکت می‌نمایند و این سبب گردید تا دیروز و امروز در سطح جهان، مسلمین فقیرترین مردم دنیا باشند. مردمانی که به راحتی می‌توان آنان را همانند کودکان بله و ساده فریب داد و تنها با قرار دادن یک شکلات و آبنبات و یا آناناس در کف دستان آنان راضیشان نمود اما در مقابل پول هنگفتشان را از آن خود نمود، گرچه با دادن آناناس، محبت و لطف بسیاری به آنها شده و به همان شکلات هم می‌توان بسنده کرد.

چرخش دارایی با اقتصاد

اقتصاد غیر از دارایی است و دارایی نیازمند اقتصاد است. اقتصاد دور، حرکت، چینش طبیعی و زمینه فعالیت دارایی را فراهم می‌سازد. فرد یا جامعه‌ای که بر علم اقتصاد واقف نیست به طور نوعی امکانات او به زیان و ضرر مبتلا گردیده و دچار کاستی و نقصان می‌شود سرانجام نیز سرمایه هدر می‌رود و به انحراف و اضمحلال کشیده می‌شود.

امروز مسلمانان بیش از یک میلیارد جمعیت جهان را دارا هستند و آمارها نیز حاکی

(۷۲)

از آن است که امکانات چهار یا پنج میلیاردی دنیا در دست آنان قرار گرفته است، اما با وجود این ذخایر مادی و معنوی انبوه باز هم فقر، بیچارگی، فلاکت و گرسنگی دامنگیر مسلمانان است. چون دارایی آنان بدون اقتصاد قابل چرخش نخواهد بود. اکنون تمام سرمایه و دارایی مسلمانان به گونه خام‌فروشی است و توان استفاده از ذخایر و فرآورده‌ها را در خود نمی‌یابند. از گنجهای عظیمی که در قبال اندک چیزی فروخته می‌شود تا ثروتهای کلان سردمداران اسلامی که در دست بیگانگان بلوکه گردیده و یا مفت‌خوری و ارزان خری می‌شود، همه نشان از نداشتن اقتصاد و نبود چینش و چرخش در امکانات است. از سی، چهل سال یا به عبارتی از شصت سال پیش تاکنون ثروت کشور ما در دست کشورهای خارجی بلوکه گردیده و هرگاه میلشان کشید آن را بازپس می‌دهند چون هیچ قاعده و قانونی برای آن وجود ندارد. حال آنکه اسلام، نظام اقتصادی خاص خود را دارد و به سبک خاصی به ارایه چینش و چرخش دارایی‌ها می‌پردازد تا از رکود آن جلوگیری به عمل آورد. قرآن کریم می‌فرماید: وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ(۱) کنز در این آیه به معنای مانده و بیکار است، ما چنانچه کیسه‌ای طلا در اختیار داشته باشیم با این طلا نمی‌توان دو عدد نان خرید بلکه باید این طلا را در بازار دور و حرکت داد تا خورد شود سپس به خرید نان رو آورد وگرنه این سرمایه هنگفت را از دستمان ربوده‌اند. در گذشته می‌گفتند برای نهادن چه سنگ و چه زر اگر ما نخواهیم از دارایی خود استفاده نماییم چه پنج کیلو طلا را در گوشه‌ای پنهان کنیم چه سنگ را هیچ فرقی بین آنها نیست اما برای جلوگیری از رکود و راکد ماندن آن ناگزیریم آن را در حرکت و رشد اقتصادی داخل نماییم در این صورت است که می‌تواند آثار، برکات و خصوصیات خاص خود را داشته باشد چنانکه می‌گفتند آدمی را آدمیت لازم است چوب صندل بو ندارد هیزم است. دارایی و سرمایه‌ای دارای اثر، خاصیت و بو می‌گردد که به اقتصاد رو آورد همان گونه که شاعری حائز درجات عالی می‌گردد که مشکلات ادبی شعر خود را با مراجعه به علم ادبیات حل نماید وگرنه صرف داشتن ملکه و طبع شعری کافی نیست هر مقدار که شاعران ما به اصول ادبی همچون عروض و قافیه و سیلاب‌های شعری اهمیت بیشتری داده‌اند شعرهای آنان تخصصی‌تر شده و نمره بیشتری را دریافت نموده‌اند. اما اکنون نوع شعرها دارای مشکلات ادبی است و ما چنانچه خدا توفیق دهد قصد آن داریم که محاکمة الشعرا را به پا کنیم و در آن دریای بیکران از حافظ، سعدی و مولانا گرفته تا فردوسی و دیگران آنها را به محاکمه بکشانیم چراکه برخی شعرها عامیانه و کوچه بازاری (بندتمونی؟) است و برخی دیگر در لفظ و معنا و یا دلالت اشکال دارد نقد صافی کتاب شعری سه جلدی است که در آن ما به نقد شعرهای حافظ پرداختیم و اشکالات محتوایی، اعتقادی و تفاوت‌های آن با قرآن کریم را بررسیدیم گرچه

۱- کسانی که زر و سیم را گنجینه می‌کنند (توبه / ۳۴ )

(۷۳)

حافظ لسان‌الغیب هم باشد.

کذب حدیث الفقر فخری

در کتابهای روایی از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که آن حضرت فرموده‌اند: الفقر فخری. چنین نسبتی به پیامبر اکرم (ص) دروغ است و برای آن سندی وجود ندارد. هیچ کس به نداری، فقر، بدبختی و بیچارگی خود افتخار نمی‌کند چه برسد به آنکه آن شخص پیامبر عظیم الشان اسلام باشد. هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که نداری و نداشتن، فخرآفرین است به قول شاعر «در دیزی باز است اما حیای گربه کجاست» که چنین سخنان بی‌اساس و بی‌پایه‌ای را به آن حضرت نسبت می‌دهند.

پس از تخریب وجهه پیامبر اکرم (ص) با چنین سخنی برخی برای درست کردن آن توجیه آورده‌اند که پیامبر اسلام (ص) نخست فقیر و یتیم بود و برای حضرت خدیجه (سلام الله علیها) به کارگری و عملگی می‌پرداخت آنگاه خداوند چنین شخصی را به پیامبری مبعوث نمود پس منظور از الفقر الفخری، فقر قبل از پیامبری است و چنین فقری، فخر دارد. چنانکه حافظ نیز در شعرهای خود گفته است نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مساله‌آموز صد مدرس شد. زمانی به شخصی که مکاسب را تدریس می‌کرد و چندان سوادی هم نداشت گفتند شما که مکاسب نخوانده‌ای چگونه آن را درس می‌دهی در پاسخ گفت اگر آن را بخوانم سپس درس بدهم که هنر نیست هنر آن است که نخوانده تدریس کنم. یعنی قصدش بر این است که خزعبلات و چرت و پرت تحویل شاگردان بدهد.

یکی از تنقیصاتی که به پیامبر وارد می‌شود این است که آیا می‌توان درس نخوانده، درس گفت و من اکنون قصد باز کردن آن را ندارم و ترسم از آن است که شما به مشکل بیفتید. چون متاسفانه اهل علم به تاریخ‌شناسی اهمیت نمی‌دهند و تنها فقه و اصول و ادبیات را می‌خوانند در حالی که انسان می‌بایست از دیروز و امروز خود خبر بگیرد و به علم تاریخ حتما آگاهی داشته باشد ولی نوع طلبه‌ها تاریخ را نمی‌خوانند و چوب ناآگاهی خود را می‌خورند.

ترویج فقر و تنگدستی در بین دراویش رواج بیشتری داشت. آنان برای این منظور حتی به آیه انتم الفقرا الی الله نیز توسل می‌جستند حال آنکه آیه نسبت به خداوند سنجیده می‌شود که خود پروردگار همه چیز را در در اختیار انسان و مسخر او قرار داده است و آیه درصدد بیان اینکه من و شما فقیر و بدبخت یا مصرفی هرگز نمی‌باشد.

افزون بر آن دراویش با خواندن ابیات شعر و تحریک احساسات بر نشر افکار خود موفق می‌شدند ابیاتی چون:

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ هرگز تو مپیچ

دانی که ز آدمی چه ماند پس مرگ مهر است و محبت است و باقی همه هیچ

(۷۴)

یا آنکه :

چگونه شعر این نعمت گزارم چلاقم دست مردم‌آزاری ندارم

چنین اشعاری تنها بر انسان آثار سوء گزارده و او را به تنبلی، سستی و خمودی می‌کشاند حال آنکه می‌بایست کمر همت بست و زور بازو را به کار برد و نه آنکه عرق را ریخت بلکه عرق را باید خورد اما افسوس که ما جزو طایفه الفقرا گردیدیم و سرمایه و دارایی‌مان را بر باد دادیم.

اشکال حوزه و دانشگاه

اکنون حوزه‌های ما در اقتصاد بسار ضعیف عمل کرده است و در دانشگاه‌هایمان نیز از اقتصاد اسلامی سخنی به میان آورده نمی‌شود و تا زمانی که این دو آفت وجود داشته باشد، سرمایه‌ها همیشه از دست می‌رود. البته من در اینجا گرچه خوب نیست به دانشگاه اشکال کنم ولی به ناچار می‌گویم در دانشگاه کتابهای اقتصادی وارداتی تدریس می‌گردد که هیچ ربطی به اقتصاد اسلامی ندارد و جز استثمارگری، سودجویی، خیانتکاری و سرقت از این اقتصاد بیرون نمی‌آید. حتی اگر بخواهید برای روشن شدن مطلب تمامی کتابهای آن‌ها را در اینجا مرور می‌کنیم.

متاسفانه برخی مؤسسات نیز برای بالا بردن پرستیژ و مقام خود به کتابهای خارجی مراجعه کرده و آنها را ترجمه می‌کنند اما آیا این اقتصاد اسلامی و پژوهش علمی این موسسات و مراکز می‌شود؟! پس بین شما و اندی و اوی که سرقت می‌کردند، چه فرقی می‌توان یافت؟ سرقت یعنی پیش از شما مطلبی نگاشته شده باشد و آن را بیاورید اما اشاره به منبع آن ـ ولو به زبان دیگری باشد و شما آن را ترجمه کرده باشید ـ نکنید امروز دزدی و دروغ کار عمده و مباحی گردیده و وجدان‌ها خفته و خاموش است. در گذشته بنده چقدر با این افراد درگیری داشتم به طور کلی من همه عمرم از آن موقع که به دنیا آمدم حتی باید بگویم پیش از آنکه به دنیا بیایم نیز همواره درگیر بودم سابق میرزایی کتابی را با عنوان اقتصاد توحیدی نوشته بود در آن زمان نگارش چنین کتابی در کشور بسیار مهم بود من همان موقع گفتم این شخص دزد است و بیایید تا من برای شما بگویم عبارتها را از کجا برداشته است در آن ایام خیلی ناراحت شدند که من چنین حرفی را می‌زنم اما شما امروز عکس العملی نشان نمی‌دهید چون فصل آن عوض شده و تمام گردیده است. اکنون نیز در بعضی فصلها که عوض شده و برخی حرفها را گفته‌ام عده‌ای می‌گویند شما زود این مطالب را به زبان آوردید ولی در پاسخ می‌گویم شما دیر فهمیده‌اید وگرنه من زود نگفته‌ام.

کتابهای اقتصادی که هم‌اکنون در حوزه علمیه وجود دارد به طور معمول ترجمه کتاب‌های دیگر و جمع‌آوری شده مطالب این و آن است یعنی متفکر اقتصادی در حوزه علمیه مشاهده نمی‌شود. زیرا اعتقاد آنان بر این است که اقتصاد، توسعه مال و دارایی است از این رو می‌گویند ما اهل دنیا نیستیم و و تنها خواهان آخرتیم پس به

(۷۵)

چه انگیزه‌ای علم اقتصاد را دنبال نماییم لذا آن را به اهل آن وا می‌گذاریم. در حالی که بیان کردیم علم اقتصاد ریشه دیانت است و شخصیت و موقعیت انسان را رقم می‌زند. زمانی که روایت الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و تقدیر المعیشه؛ اصول دین را بر این دو مبنا یعنی خداوند و اقتصاد بیان می‌دارد آن هم علم اقتصاد و نه دارایی و مال، ما می‌بایست در افکار نادرست و پوچ خود تجدیدنظر نماییم. پس حتی اگر شما قصد داشتن دارایی را نداشته باشید و بخواهید به قول معروف روی پوست پیاز زندگی کنید و اهل دنیا نباشید اما باز هم فراگیری علم اقتصاد واجب است و به ضرورت می‌بایست پیگیر آن باشید. زیرا اقتصاد، مدیریت و چینش کلان سرمایه و ثروت است و حوزه‌های علمیه به افراد متخصص و ایدئولوک در اقسام اقتصاد از اقتصاد بومی و منطقه‌ای گرفته تا اقتصاد جهانی، وارداتی و خارجی نیازمند می‌باشد. همان گونه که چندین هزار کتاب در باب نماز و طهارت و…در طول این هزار سال نگاشته شده در جهت اقتصاد نیز می‌بایست تلاش صورت می‌گرفت و کتابهای اقتصادی فراوان تالیف می‌گردید. امروز علمی بالاتر از اقتصاد در جامعه و جهان نیست. سیاست، قدرت و کرامت بر اساس اقتصاد سنجیده می‌شود و از این رو حکومت، دولت و ارتش نیز همگی می‌بایست بر پایه اقتصاد باشد اما اقتصادی که همراه با کرامت باشد نه اینکه همچون دو چهره اقتصادی سوسیال و کاپیتال با زورگویی و استثمار جولان دهد و تنها اهداف خود را پیش برد چراکه در غیر این صورت توانمندی و قدرت آن زایل می‌گردد.

سهم فی سبیل الله و جداگونه طلاب از سهم فقرا

شهریه و دیگر امکاناتی که در دین به اهل علم و طلبه‌های حوزه علمیه داده می‌شود از باب فی سبیل الله است از این رو چنانچه فردی غنی و متمکن هم باشد باز هم می‌توان چنین سهمی را به وی پرداخت نمود. پس ما عده‌ای گدا و فقیر نیستیم که شما از باب گدایان مباشری به ما کمک نمایید. فتاوایی که بیان می‌دارند ما از باب فقر و مصرفی شدن به اهل علم شهریه می‌دهیم نادرست است و جایز نیست چنین عملی صورت پذیرد. سیستمی که سهم فقرا را با سهم فی سبیل الله مخلوط می‌نماید بیمار است و آفات و مشکلات گوناگون خود را در پی خواهد داشت. زیرا از باب فقر، نمی‌توان شهریه به طلاب پرداخت نمود وگرنه تمامی فقرا فردای قیامت حق شکایت دارند که چرا نان ما را به این اشخاص گردن کلفت دادید. البته طلبه‌ها گردن کلفتی ندارند ولی این فقیر آن‌قدر گردنش نازک است که به ما نسبت گردن‌کلفتی می‌دهد گرچه چنین حقی را دارند و راست هم می‌گویند. خداوند آخوند ملا علی همدانی و آقای الهی قمشه‌ای را رحمت کند هر دو بزرگوار خودشان به من گفتند که به مرحوم خوانساری مقسم آقای حاج شیخ عبد الکریم حایری گفتم چرا به میرزا مهدی شهریه نمی‌دهید این فرد، طلبه فاضل و دانشمند حکیمی است، مرحوم خوانساری در پاسخ گفته بود تو گردن کلفت بده، مرحوم آخوند هم که خیلی

(۷۶)

بذله‌گو بود نخی را از جیب خود بیرون می‌آورد و می‌گوید با این نخ گردنهایمان را اندازه‌گیری می‌کنیم هر کس گردنش کلفت‌تر بود او باید شهریه بدهد. حال طلبه‌ها هم نسبت به فقرا گردنشان کلفت‌تر است گرچه کلفت‌تر از ما بسیار است ولی فقرا راضی نیستند ما حق آنها را بخوریم. از این رو جایز نیست پول و امکاناتی که سهم فقراست در امور فرهنگی هزینه شود و با آن کتاب و قرآن کریم چاپ گردد و یا آنکه موسسات و مساجد تاسیس گردد و صرف تربیت طلبه‌ها شود. فقیر و مستمند به نان شب خود محتاج است و آن را برای خود و خانواده‌اش می‌خواهد و می‌گوید من محتاج کتاب و مسجد نیستم افراد پولدار و ثروتمند دست خیر برای چنین اموری داشته باشند.

بر این اساس طلبه‌ها نمی‌توانند با حق فقرا زندگی خود را اداره نمایند. بلکه آنان از باب فی سبیل الله مخارج زندگی خود را تامین می‌نمایند. اهل علم ایادی دین خدا و مروج آن می‌باشند. درس دادن و درس گرفتن، نماز جماعت خواندن و منبر رفتن و تمامی امور دیگر آنان از باب فی سبیل الله است و از این بابت شهریه می‌گیرند. آن دسته از فقهایی که پرداخت شهریه به طلاب را از باب سهم فقرا دانسته‌اند روز قیامت پاسخی برای فتوای نادرست خود در مقابل فقرا نخواهند داشت چراکه این امکانات هیچ ارتباطی به فقرا ندارد و سهم فقرا از سهم فی سبیل الله جداست.

اهل علم؛ دنیاداری و اقتصاد

بنا به گفته برخی، زیبنده عالم، مجتهد و طلبه نیست که از دارایی و ثروت دنیا به طور فراوان برخوردار باشد در پاسخ باید گفت چنانچه این افراد ثروت و سرمایه خود را از طریق حلال کسب نموده باشد چه اشکالی می‌توان بر آن گرفت. اهل علم نیز می‌توانند همانند دیگر مردم حق دسترسی به دارایی و اموال را داشته باشند. گرچه ممکن است شخصی بگوید من میل ندارم از امکانات دنیایی زیاد استفاده نمایم این فرد هم اختیار زندگی شخصی خود را دارد و می‌تواند خود را از دارایی بی‌نصیب نماید چنانکه نقل کرده‌اند از مرحوم شیخ که فرموده من می‌خواهم فقیر از دنیا بروم و جزو فقرا باشم، اما در این میان نکته‌ای که اهمیت دارد آن است که اقتصاد را با دارایی نباید در هم آمیخت و بر مجتهد ضرورت دارد که به علم اقتصاد آگاهی داشته باشد وگرنه از عالم متجزی نمی‌توان تقلید نمود. دارایی داشتن یا مال نداشتن مجتهد ربطی به اقتصاد او ندارد و بر مجتهد الزامی است که اقتصاد داشته باشد و آن را فرا بگیرد چنانکه مسایل دماء ثلاثه ربطی به مجتهدان و آقایان ندارد اما این مسایل آن قدر پیچیده و گسترده است که با دو، سه سال هم نمی‌توان آن را صاف نمود و حل کرد بلکه باید برای آن آزمایشگاه داشت و با دقت و نکته‌سنجی پیگیر آن بود وگرنه نمی‌توان به راحتی از عهده پاسخ سوالات برآمد مگر کسی که زنان متعدد داشته باشد تا بتواند اصولی و با دقت و نه بر اساس اوهام و خیالات خود آنان را پاسخگو باشد….

(۷۷)

فراگیری و به کارگیری اقتصاد، هم برای زندگی شخصی ضرورت دارد و هم برای زندگی جمعی و جامعه. چنانجه سیستم اقتصادی در حوزه‌های علمیه کلید خورده و رونق یابد اهل علم از وضعیت نابسامان فعلی خارج می‌شوند.

وضعیت اسفناک طلاب، امروز به گونه‌ای است که اگر شهریه آنان (از سوی چهار نفر) قطع گردد ـ مانند زمان تخریب کندوی عسل زنبورها که همه بناچار می‌بایست پا به فرار بگذارند ـ اهل علم نیز مجبور می‌شوند به فرار رو آورند. گرچه دریافت چنین شهریه‌ای و ورود به چنین کندویی هم لطفی ندارد چون عسل شکری، بی‌خاصیت و بی‌فایده است یعنی پرداخت این شهریه بی‌طمع نیست و در قبال آن کارمزد می‌خواهند و این چنین است که سلب آزادی و حریت فرد را موجب می‌شوند.

پس بر اهل علم است که خودشان قدرت اقتصادی داشته باشند و بتوانند نان خود را در آورند و این بدان معنا نیست که همواره به دنبال حرص و طمع و یا جمع‌آوری مال و ثروت دنیا باشند بلکه می‌گوییم یک پایه اسلام بر اقتصاد گزارده شده و بر همه طلاب فرض است که علم اقتصاد و مسایل آن را از آیات و روایات استخراج کنند و نه آنکه به کتابهای وارداتی دانشگاه رجوع نمایند.

علم اقتصاد و زمین‌شناسی

برخی همواره سر بر آسمان دارند و در حال دعا و نیایش‌اند تا رزقشان از بالا نازل گردد حال آنکه رزق اگر هست در همین زمین است و باید سر بر زمین داشت. گرچه آیه شریفه می‌فرماید: رزقکم فی السماء اما وقتی دستتان به آسمان نمی‌رسد و زیر دست و پایمان زمین از برکات و منابع زیرزمینی سرشار و غنی است پس می‌بایست به همین زمین چشم دوخت منتها علم اقتصاد ویژه این آب و خاک را می‌طلبد تا از مناطق خاص کشور محصول ویژه آن را بتوان برداشت نمود. برای نمونه زمین قم خشک است و آب در آن نفوذ نمی‌کند و لذا در این خطه محصول چندانی تولید نمی‌شود. در نظرگاه روانشناسی اقتصادی نیز نوع انسانهایی که در شهر قم زندگی می‌کنند افرادی ممسک، قابض و بسته هستند اما اشخاصی که زیست محیط آنان در سبزه‌زارها و دشت‌هاست و خاک آن مناطق دیده نمی‌شود همچون خطه شمال و شهرهای مازندران و گیلان چون چشم و دل آنان سیر است و برکت زیر دست و پایشان به وفور دیده می‌شود با دیدن مهمان به سرعت او را در منزل خود راه می‌دهند حتی اگر ده نفر مهمان هم باشد نمی‌گویند این دزد است یا گانگستر ولی در اینجا اگر درب منزل کسی را بزنید و بگویید من ظهر می‌خواهم مهمان شما باشم شک می‌کند که این یا دزد است یا قصد دارد به فرزندان من نگاه کند. زمانی من در حرم درس می‌گفتم ناگهان دیدم زنی با صدای بلند می‌گوید این ملت هرگاه به شمال می‌آیند ما زندگی و نان خود را در اختیار آن‌ها قرار می‌دهیم و می‌خورند حتی آشغالهای آن را جمع نمی‌کنند و می‌روند و باز چیزی نمی‌گوییم اما اینجا آمده‌ایم

(۷۸)

و یک چراغ به ما نمی‌دهند. این برخورد و شیوه رفتار با این خانم نشانه ممسک بودن آن افراد است که نمی‌توانند درخواست او را پاسخ دهند.

اکنون با وجود این همه عالمان دینی و حوزه علمیه در شهر قم آیا هیچ راه کسب درآمدی می‌توان در این منطقه دید. چرا در شهر قم تنها سوهان آن باید بسی معروف و مرغوب‌تر از مناطق دیگر باشد ـ گران باشد؟ البته در زمینه تولید کتاب نیز موسسات علمی گزینش نیروی کار دارند اما با این شیوه که طلبه‌ای را اجیر نموده و تنها برجی بیست تومان به او می‌پردازند او هم به ناچار و از سر ناآگاهی در حرفه‌های دیگر تن به کاری که در واقع مفت و مجانی است، می‌دهد اما این بیست تومان چه دردی را از او دوا می‌کند طلبه‌ای که به مصرفی بودن رو آورده چگونه می‌خواهد در آینده هدایت‌گر و رهبر دینی باشد؟ زمانی که شهریه طلاب نصف یارانه‌هایی است که امروز به مردم پرداخت می‌شود چگونه طلبه می‌تواند آزادمنش و الگو باشد و سراغ یارانه‌ای که دوبرابر شهریه اوست، نرود؟ چنانچه به جای ماهی، تور داده می‌شد دو برابر حظ شخصی داشت و افزون بر آن چهار برابر خیر آن را به دیگران می‌رساندند اما اکنون به جای تور، ماهی داده می‌شود و نصف دیگرش را برای خودشان نگه می‌دارند یعنی سهم هر کس را به طور کامل نمی‌دهند. چقدر جای ننگ است که در عصر انقلاب ده میلیارد، ده میلیارد سهم طلبه‌های فقیر را استثمار نمایند و پولهای اندک آنها را به یغما برند و با آنکه نمی‌دانستند به چه کسی پول بدهند تا بتوانند بازپس بگیرند اما پول را در صورت سود گرفتن به آنها دادند.

در واقع این اشکال جدی متوجه مراکز علمی است که از اقتصاد اسلامی بی‌خبرند. در حالی که چنین اتفاقی در یکی از بانکها رخ نمی‌دهد چون واقف به پیچ و خم راه هستند و حواس جمعی کامل دارند. اما حوزه‌های علمیه ـ با آنکه اسلام، اقتصاد دارد ـ غافل از اقتصادی اسلامی شده‌اند و به جای تصدی‌گری اقتصاد خود و کشور، صورتی مصرفی به خود گرفته‌اند.

استخراج بیش از دو هزار و پانصد آیه اقتصادی

اکنون اقتصاد اسلامی همچون منابع زیرزمینی نفت، اورانیوم، مس و آهن است که در زیر زمین نهفته شده و نیاز به استخراج دارد وگرنه کارایی لازم را نخواهد داشت. به بیان دیگر آیات و روایات اقتصادی ما بسان امکانات و منابع می‌ماند که تبدیل به علم اقتصاد نگردیده اما زمانی که به استنباط و استخراج آنها در قرآن کریم و دیگر کتب روایی پرداختیم و به آن بستر و قاعده بخشیدیم و تحت فرمول و عناوین خاص خود آن را کاربردی، اجرایی و عملیاتی نمودیم آن زمان است که نام اقتصاد اسلامی را به خود می‌گیرد.

بنده به صراحت به شما می‌گویم کشور ما سرشار از منابع زیرزمینی است اما دارایی بدون اقتصاد همانند کاغذ بدون قلم است که خطی را نمی‌توان را در آن به نگارش در آورد. همان طور که با کنار هم گذاشتن تعدادی میز و صندلی نیز نمی توان گفت ما دارای وزارتخانه اقتصادی و سیستم اقتصادی در کشور هستیم چراکه حرکت اقتصادی نیازمند فکر و اندیشه است و این مهم برعهده حوزه های علمیه می باشد .

شما همان گونه که احکام دینی همچون دماء ثلاثه و معاطات را به خوبی توضیح داده و آن را چون رستم مهم و شناسا می نمایید باید بتوانید مسایل اقتصادی را نیز مانند آنها واکاوی نموده و پرورش دهید اما افسوس که آن به فراموشی سپرده شده است . چنانچه شما عالم دینی و عارف ربانی باشید اختیار استفاده از امکانات دنیایی با خودتان است اما اقتصاد را به حتم باید فراگرفت و آن را اجرایی نمود زیرا بدون اقتصاد می بایست به تکدی گری و گدایی رو آورد.

(۷۹)

اقتصاد دو قطبی موجود در دنیا دویست یا دویست و پنجاه سال است که به جریان در آمده، تمام بانکها بر اساس این دو نظام اقتصادی یعنی سوسیالیسم و کاپیتالیسم اداره می‌شوند چون حرکت طبق سیستم اقتصادی یکی از این دو نظام ناموفق بود به ناچار آن را ترکیب کردند لذا گاهی آن را به میخ می‌زنند و گاهی به نعل تا بتوانند منافع خود را تأمین کنند اما قرآن کریم برای هزار و چهارصد سال پیش است ولی طاغوت و استعمار از بنی‌عباس و بنی امیه گرفته تا چنگیز و قاجار و دیگران ما را ورشکسته نموده و به گدایی، تکدی گری و آماده خوری سوق دادند و در واقع قرآن کریم را به انزوا کشاندند. ما در جزوه آیات الاحکام راجع به زمینه های اقتصادی بیان کردیم که فقها در طول تاریخ تنها سیصد آیه و یا با تکرار تنها پانصد آیه اقتصادی را از قرآن کریم برشمرده اند حال آنکه بنده بیش از هزار و پانصد آیه در زمینه‌های اقتصادی استخراج نمودم و عرض کردم بیست جلد کتاب می‌شود ….

(۸۰

مطالب مرتبط