حیات آدمی سه مرحلهٔ کودکی و نوجوانی، جوانی و کهولت را دارد. کودکی دورهٔ خیالها و پندارهای کودکانه، سرگرمی و بازی است. در این دوره، کودک به حل مشکلات زندگی نمیاندیشد، بلکه بهعکس همواره مشکلآفرین میگردد. اگر کودکی از ایجاد مشکل برای اولیای خود و جامعه ناتوان باشد، از نظر روانی کمبود دارد و بیماری است که باید مداوا شود.
در دورهٔ کودکی، «بازی» حایز اهمیت بسیار است. از بازی کودک بهویژه بازیهایی که تا پنجسالگی دارد، میشود آیندهٔ شخصیتی و شغلی و نیز میزان هوش و کارایی او را به دست آورد. کودک وقتی به بازی مشغول میشود از تخیل خود کمک میگیرد و خیال وی به همراه شوق متراکمی که دارد، سبب میشود پیوسته از او «کار» در قالب بازی بریزد. او قوهای تخیلی در اندیشه و شوق متراکمی در وجود دارد که تنها میخواهد لذت ببرد و از کردهٔ خود خوشایندی داشته باشد و کردهای که در چنین مرتبهای پدیدار میشود «بازی» نام دارد. البته، خوشامدن غیر از شهوت است؛ چرا که خوشامدن از میل است و شهوت امری متمایز از میل است.
وقتی کودکی آجرها را روی هم میچیند، برجی سی طبقه را که در نهاد خویش دارد این گونه پیاده میکند. وی به گاه بزرگسالی خویش نیز همین کار را ادامه میدهد. کودکی که همواره در این فکر است که دوست خود را بزند یا حیوانی را بکشد، وقتی که بزرگ شود به سلاخی و قصابی رو میآورد و دوست دارد روزی دهها گوسفند را سر ببرد و هر روز نیم کیلو گوشت کبابی را بخورد. چنین افرادی غرق در تخیل و شوق حاصل از آن هستند و در نهایت نیز مباشر انجام آن کار میشوند و ندای «المأمور معذور» سر میدهند.
بازی، بخشی از وجود بچههاست و آنان که کودک خود را با «تکان نخور» مینشانند و نمیگذارند تحرکی داشته باشد بسیار اشتباه میکنند و استعدادهای او را کور و خنثی میسازند. بله، بازی نباید به شیطنت تبدیل شود و شیطنت ایجاد مزاحمت برای اعضای خانه است.
بازی اقتضای دورهٔ کودکی است و کودکی که بچگی نمیکند بیمار و نیازمند درمان است و باید به فکر درمان آن بود و در غیر این صورت در بزرگسالی به مشکلات اخلاقی بهویژه خشونت و استکبار گرفتار میگردد.
بازی به کودک اختصاص دارد و حتی پیامبران علیهمالسلام نیز در زمان کودکی خود بازی داشتهاند و این امر اقتضای کودکی آنان و نیکویی و حسن است. برای نمونه در روایت است: «امام صادق علیهالسلام به نقل از پدران خویش میفرماید: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شبی در خانهٔ حضرت فاطمه علیهاالسلام بود و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام با آنان بودند، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به آنان فرمود: برخیزید و با هم کشتی بگیرید، آنان برخاستند تا کشتی بگیرند، در این میان، حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام برای انجام کاری بیرون رفتند و پس از آن بازگشتند، شنیدند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: آفرین بر حسن، بر حسین سخت بگیر، او را به پشت بر زمین بزن، حضرت فاطمه علیهاالسلام عرض داشت: پدر، شگفت است، آیا حسن را تشویق میکنی، آیا بزرگتر را بر کوچکتر تشویق مینمایید؟ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به ایشان فرمود: دخترم، آیا خوشنود نمیشوی که من بگویم: ای حسن بر حسین سخت گیر و او را به زمین بزن، و دوستم جبرییل بگوید: ای حسین، بر حسن سخت گیر و او را به زمین بزن»(۱).
از مشکلات کنونی مردم جهان کوچکی منازل مسکونی و تجمع و تراکم جمعیت در محیطهای کوچک است که موجب بروز مشکلات روانی برای افراد گردیده است؛ چرا که آنان در اطراف خود تنها دیوارهایی بلند را میبینند. دیوارهایی که بسته بودن را تداعی میکند و تأثیر روانی بدی بر جای میگذارد و بازی و شادی برای کودکان و نیز بزرگسالان به تناسب و اندازهٔ خود بدون آن که به اطفارهای کودکانه کشیده شود لازم است و بیرون شدن و تفریح نمودن بهویژه در صحراها و بیابانها را میطلبد و زندگی بدون آن، خمود و خسته میشود و سلامت خود را از دست میدهد. بیرون شدن و تفریح و شادی در بیابانها، دشتها، باغها و صحراها امری مستحسن و عقلایی و لازم زندگیهای امروزی است.
کودک، شیرینی زندگی را میآفریند و به خانواده نشاط، امید و گرمی میبخشد. درد بیفرزندی و یأس و ناامیدی از داشتن فرزند بسیار رنجآور است. چنین کسی توان مقاومت زیاد در برابر مشکلات زندگی را از دست میدهد و بیفرزندی او را سرد، خسته و سست میکند. کسی که فرزند ندارد از درد آن چون شمع میسوزد و آب میشود و در رودخانهٔ فنا جاری میگردد. برای همین است که در تربیت کودک، نخست باید حضور او را دید و داشتن فرزند را قدر دانست و شکرانهٔ آن را تربیت صحیح وی قرار داد.
کودک برای تربیت نیازمند منع و اجبارهای تمرینی است. کودک را باید از همان اول طفولیت فرمان داد تا فرمانبردار شود و این برای آن است تا وی نسبت به نفس خود قدرت کنترل بیابد. کسی که دایم کودک خود را ناز میکند، کودک به وی فرمان میدهد. از بچه باید تمرین خواست نه تکلیف و این که گفته میشود بچه تا شش سالگی همچون سلطان است، یعنی تکلیف از او نخواهید؛ نه آنکه وی را به تمرین وا ندارید. هویت کودک از پنج سالگی تا ده سالگی به گونهای شکل مییابد که دیگر به آسانی قابل تغییر نیست. در تمرین، نفس کودک را باید به نرمی فرمان داد و تمرینهای آن را گام به گام سختتر کرد. تربیت نفس، خرواری نیست، بلکه مثقالی است و باید اندک اندک تمرین نمود و تغییر کرد. نفس را از ابتدا باید به گونهای تمرین داد که رم نکند و لازم است از جای ملایمی که سخت نباشد شروع کرد. تربیت و تنبیه نفس به مَثل مانند سوار کاری بر اسب چموش است که باید با تیمار و پرورش آن، چموشی اسب را رام نمود و مواظب بود که چنان بر آن سخت گرفته نشود و از در افراط وارد نشد تا سوار خود را بر زمین نزند.
اما جوانی دورهٔ شور هیجانی، عشق، لذت، احساس و میلگرایی است. جوان کمتر به خیال ریاست و سیاست میافتد؛ زیرا قوای احساسی درون او مجال این کار را به او نمیدهد. او تنها به قدر رفع نیاز و دفع غرایز جنسی و روانی خود تلاش میکند. جوان، دنیا را در لذت و عشق خلاصه میکند و جز آن را در خود نمییابد و نمیخواهد و احساسات همیشه او را در محاصره دارد و آنی او را رها نمیکند.
۱. شیخ صدوق، امالی، ص ۴۴۵.
منبع: دانش زندگی