شب‌های زندگی و خواب نفس

شب‌های زندگی و خواب نفس

از اوصاف نفس می‌گفتیم. یکی دیگر از اوصاف نفس، خوابیدن آن است. «خواب» وصف نفس و امری خلقی است و هر پدیده‌ای که حیات نفسانی داشته باشد به خواب نیاز دارد. حق‌تعالی چنین صفتی را ندارد. پدیده‌های مجرد نیز ظهور و بروز و قبض و بسط را دارا می‌باشند.

«بیداری» نیز وصف نفس است. هنگامی که قوای بدنی و نیروهای مزاجی و نفسی در انسان و حیوان و دیگر پدیده‌هایی که خواب دارند، به حواس ظاهر توجه پیدا می‌کند و بر ظاهر چیره می‌شود، بیداری بدن محقق می‌شود و آن‌گاه که این عوامل به علل گوناگونی از حواس ظاهر رو می‌گرداند و از آن انصراف می‌یابد، نفس به باطن خود رو می‌آورد و خواب تحقق می‌یابد. میزان متعادل خواب و سنگین یا سبک بودن خواب به عامل‌های مزاجی و غیر مزاجی بستگی دارد. مزاج از عوامل نفس است. مقدار خواب و عمق آن از حیث سنگینی و سبکی قابل کنترل و ارادی ساختن است و با تمرین‌هایی می‌توان اقتدار بالای نفسانی در خود ایجاد کرد؛ به‌طوری که از دیگران تمایز محسوسی داشت، ولی نفی کلی آن ـ هم‌چون خواب مطلق دایمی ـ ممکن نیست و پی‌آمدهای بسیار منفی دارد.

نفس با آن که مجرد و از حقایق معنوی است، زمینه‌های مادی را در جهات عملی خود می‌پذیرد و از همین جهت است که قابل استکمال در ناسوت است. نفس در فعل خود مادی است و به آلات و ابزار مادی و مزاج و قوای بدنی نیاز دارد تا تحت اختیار آن باشند.

نکتهٔ مهم این است که توجه شود «خواب» و «مردن» حقیقت و حکمی واحد دارد، با این تفاوت که در خواب، «ارسال» و در مرگ، «امساک» مطرح است و کارگزاران حق را می‌توان در هر دو دید. خواب، برادر مرگ است و حاکمیت و چیرگی حق‌تعالی و کارگزاران الهی لحظه‌ای از آدمی دور نیست و هرگز آدمی استقلالی ندارد. رابطهٔ خواب و مرگ بسیار تنگاتنگ است. خواب و مردن زمینهٔ واحدی دارد و در طول هم می‌باشند؛ با این تفاوت که خواب، امساک موقت و ارسال دارد و مردن امساک پایدار و فرازمانی است. البته چنین نیست که نفس فرد بعد از مرگ، در جایی نهاده و بایگانی شود.

فاعل و عامل مؤثر در خواب و مردن تنها انسان نیست و کارگزاران الهی و حتی حضرت حق در آن دخیل است. این نکته از ظرافت خاصی برخوردار است و فهم دخالت دست توانای غیب در خواب و مردن چندان آسان نیست، ولی آدمی این توان را دارد که تمامی عوالم مادی و ناسوتی تحت تدبیر پدیده‌های غیبی اداره می‌شوند و آن‌ها در این عوالم، نقش عمده و اساسی در تحقق کارها دارند؛ در حالی که انسان نیز می‌تواند نقش خاصی را در تمام شؤون مادی و معنوی خود داشته باشد.

خواب به مزاج انسان آرامش می‌بخشد و اعصاب او را تسکین می‌دهد و به روح بشر استحکام می‌دهد، به‌خصوص اگر انسان در وقت‌های مناسبی از شب و در فضایی آرام و بی‌سر و صدا بخوابد و آداب خوب خوابیدن را مراعات نماید. خواب، انقطاع از کوشش روزانه و زحمات پیوسته است. خواب و استراحت شبانه آرامش را همراه دارد. خوابِ آرامش‌بخش از عامل‌های مهم حیات‌بخشی نفس و روان آدمی است.

خواب طبیعی به شب منحصر نیست؛ اگرچه شب، مهم‌ترین بخش خواب را فراهم می‌سازد. برای سلامت نفس انسانی باید اصل را بر بیداری در شب گذاشت و خواب را فرع آن قرار دارد. این گزاره از اصول بارز روان‌کاوی معرفتی است، نه روان‌کاوی تجربی که حقایق درون نفس را بر اساس معیارهای مادی و آثار آن پی می‌گیرد، از این رو دچار کاستی و اشتباهات فراوانی است.

بیداری در شب برای قیام و یافت قرب حق است و بیهوده‌گذراندن شب و تباه‌ساختن آن را قیام نمی‌گویند. شب، مواهب فراوانی در اختیار انسان می‌گذارد و آدمی می‌تواند با بهره‌بردن از آن و در پناه آن، اندیشه و فرهنگ علمی و عملی خود را سامان بخشد و خود را در آن باز یابد و از میان آن پر کشد و خویش را به عوالم معنوی و غیب عالم برساند. برنامهٔ یادشده برای شب‌های زندگی، منافاتی با تحصیل آرامش ندارد؛ زیرا مقداری از شب برای استراحت کافی است.

چنین رویکردی، گذشته از آن‌که می‌تواند تمام زمینه‌های کمال و معنویت را در انسان زنده نماید، استراحت جسم و روح را نیز تأمین می‌نماید و خواب و استراحت کم می‌تواند به بهترین وجه، آرامش ناسوتی را به همراه داشته باشد و هم‌چنین زمینهٔ بسیاری از یافته‌های معنوی را در خواب است که بهرهٔ آدمی می‌گردد. این‌گونه فردی می‌خوابد تا چیزی در خواب به‌دست آورد و می‌توان در آن خواب اندک، زمینهٔ خواب‌های خوش، و رموز گریز از پیچ‌وخم‌های طریق را به‌دست آورد و نیز آرامش، امری قهری برای وی می‌باشد. البته خواب اندک، جهت اصالی دارد و بهره‌برداری معنوی از آن فرع بر آن است و اصالت بخشیدن به آن نیز نوعی افراط است که توان طبیعی مزاج آدمی با آن موافق نیست.

مقدار بیداری در اختیار انسان و هماهنگ با حالات مختلف اوست؛ زیرا مزاج هر فردی همان‌گونه که متفاوت از مزاج دیگران است، قابل تغییر می‌باشد و همان‌طور که عوامل خواب و بیداری مختلف است، توان بر خواب و بیداری نیز گوناگون می‌باشد. اگرچه میزان خواب قابل تغییر است و اراده و اختیار و زمان، مکان، غذا و دیگر عوامل طبیعی و قسری در آن مؤثر است، به‌ویژه اگر این عوامل تحت تربیت و تعلیم قرار گیرد، می‌توان بهترین نتایج عملی را از خواب به‌دست آورد و از کم‌ترین وقت، بیش‌ترین و بهترین اثر مادی و معنوی را داشت. البته تنها کسانی چنین روشی را در زندگی بر می‌گزینند که هدفی عالی و نهایتی بس بلند برای حیات داشته باشند و مناسب با آن زندگی کنند.

خواب منحصر به شب نیست و روز نیز زمینهٔ استراحت و خواب را دارد و مقداری از روز را می‌توان خوابید که در اصطلاح شرعی به آن «خواب قیلوله» می‌گویند. این خواب می‌تواند پیش از ظهر یا بعد از آن و بعد از خوردن ناهار باشد. در محیطی که سه وعدهٔ خوراکی در صبح، ظهر و شب مرسوم است، مناسب است که خواب روزانه بعد از صرف ناهار انجام پذیرد و در محیطی که صبح‌گاهان و عصر یا شبان‌گاهان غذا خوردن مرسوم است، مناسب است این خواب پیش از ظهر گزارده شود. پس نه فقط شب برای خواب است و نه فقط روز برای کار و کوشش دنیوی می‌باشد، همان‌طور که این امر از تشریع عبادات و دیگر موازین شرعی به‌دست می‌آید.

هم خواب طبیعی افراد و کم و زیادی آن با هم متفاوت است و هم میزان طبیعی خواب در هر فرد نسبت به سنین مختلف و یا زمان و مکان‌های متفاوت، گوناگون می‌باشد و خواب جوان با پیر و خواب در زمستان با تابستان و همین‌طور در مناطق سردسیر با گرمسیر تفاوت دارد و خصوصیات و شرایط و مزاج‌ها و غذاها و نوع زندگی موجب اختلاف خواب طبیعی می‌گردد. با لحاظ این امور می‌توان خواب‌های ناسالم را از نوع طبیعی آن تشخیص داد.

درست است خواب امری خلقی و نقص است، ولی بیان‌گر کمال طبیعت مادی دارای نفس است و همان‌طور که باید از آن بهره‌مند شد، به کم‌ترین میزان طبیعی آن لازم است اکتفا نمود و روز را بی‌بهره از خواب ندانست. انسان همیشه حالت ثابتی ندارد و اجبار در نوعی خاص مناسب منش طبیعی او نیست؛ زیرا مزاج آدمی در شرایط گوناگون مختلف می‌گردد و از این رو، آزادی عمل را لازم دارد تا بتوان مقدار مناسب خواب خود را با مزاج خود سازگار نماید؛ گذشته از آن که شب و روز همیشه یکسان نیست و هوای گرم تابستان با سرمای زمستان تفاوت کمی و کیفی محسوس در خواب دارد و باید مقدار خواب را با شرایط محیطی، زمانی و مزاجی هماهنگ ساخت.

هرچه میزان خواب بیش‌تر گردد و مدت آن رو به درازا گذارد، سنگینی و عمق بیش‌تری می‌یابد که این امر برای انسان زیان‌بار است و او را به بی‌توجهی فراوان مبتلا می‌سازد. خواب عمیق و سنگین، فرد را به بی‌محتوایی، پوچی و بی‌هویتی و دوری از موجودی فکری و روانی گرایش می‌دهد و در نتیجه، توجهات معنوی وی را کاهش می‌دهد و افزون بر آن، قوهٔ حافظه را نیز تحلیل می‌برد و تضعیف می‌کند.

خواب فراوان و طولانی‌مدت و به هم‌پیوسته مذموم است؛ همان‌طور که خوردن فراوان نکوهیده است. البته، بیداری بی‌مسؤولیت و دوری از هوشیاری و بی‌کار بودن نیز مورد نکوهش است.

در برابر، هرچه خواب از مدت کم‌تری برخوردار باشد، سبک‌تر می‌گردد و آثار و خصوصیات مثبت آن بیش‌تر می‌شود. خواب سبک و کوتاه آثار فراوان و جهات معنوی را به دنبال دارد؛ برخلاف خواب سنگین. شایسته است خواب، کوتاه و دفعات آن ناپیوسته و متعدد باشد و برای نمونه، اگر فردی در شبانه‌روز به شش ساعت خواب نیاز دارد، بهتر است این مقدار را در دو یا سه نوبت بخوابد و نه در یک مرتبه و حتی اگر شش ساعت در نوبت‌های متعدد بخوابد، بهتر است از این که برای نمونه، پنج ساعت آن را پیوسته دارد. خواب متعدد و کم‌تر، اثر و ارزش بیش‌تری از خواب طولانی و به هم‌پیوسته دارد؛ زیرا خواب متعدد، گذشته از آن که راحتی و توان بیش‌تری برای قوای آدمی فراهم می‌آورد، زیان‌های خواب سنگین را ندارد؛ زیرا نفس را جلا می‌دهد و روح را تازه می‌سازد و قوای روحی را از معنویت و خِرَد دور نمی‌دارد.

برای افراد عاقل و هوشیار و افرادی که اهل سیر و سلوک معمول نیستند و می‌خواهند ذهن و هوشی با ضریب بالا داشته باشند، لازم است خواب خود را هرچه بتوانند به‌طور متعدد و متناوب قرار دهند و همواره از خواب پیوسته و طولانی پرهیز نمایند. البته افرادی که اهل معنا و سیر و سلوک می‌باشند و می‌خواهند راه پر پیچ و خم معنویت و غیب را برای خویش هموار سازند، باید به قدر امکان و به‌طور طبیعی و به‌دور از هرگونه افراط و تفریط، از مقدار خواب خود بکاهند و از پُر خوابی ـ هرچند اندک ـ پرهیز کامل داشته باشند.

فراموش نشود که خواب، نوعی مردن موقت است و ضرر و زیان خواب طولانی و فراوان حتمی است، از این رو باید از موارد نامناسب و زیان‌بار آن پرهیز کامل داشت و به اندک آن بسنده نمود و از آن بهره برد، نه آن که زیان دید.

درست است اصل خواب مورد مذمت نیست، بلکه ضرورت زندگی در ناسوت است، ولی زیادی خواب و خواب‌های غیر ضرور نکوهیده و پرخطر است. خواب فراوان و طولانی‌مدت انسان را در دنیا به حالت مرگ و مردگی و بی‌تفاوتی و بی‌خیالی می‌کشاند و اثری هم‌چون مستی شراب دارد که مشاعر انسان را در مخاطره قرار می‌دهد و او را به غفلت و تباهی می‌کشاند و گذشته از آن، آدمی در خواب نمی‌تواند وظایف خود را انجام دهد و از آن باز می‌ماند و به هنگام بیداری نیز هوش‌یاری لازم را ندارد و نمی‌تواند وظایف انسانی خود را به‌خوبی انجام دهد و از اراده و شعوری لازم برخوردار نیست و نمی‌تواند در مقابل حوادث، تصمیم درستی بگیرد و خود را در مواقع لغزش به آسانی گرفتار می‌سازد و خواب زیادی او را به گناه می‌کشاند.

آن که بسیار می‌خوابد، هوشیاری و ذکاوتی به امور دنیا و آخرت ندارد و به تمام امور مادی و معنوی بی‌حوصله و بی‌تفاوت می‌گردد و توان تحمل سالم بار زندگی و قدرت تلاش و کوشش را از دست می‌دهد و از خود بی‌خود و مستی بی‌شعور و بی‌شعوری مست، بی‌احساس و سرد می‌گردد.

شب را باید با حضور در محضر قرآن‌کریم و ذکر حق و عبادت، تلاش برای تحصیل علم، و تحقیق و بررسی امور دانشی و بزم شبانه و عشق مستانه با همسر که سبب ارضای تمایلات واقعی انسان و آرامش نفس و صفای باطن می‌گردد، زنده داشت و قیام داد. صوت الهی و ذکر حق در گوش دل می‌نشیند و علم و معرفت، ذهن و اندیشهٔ انسان را جلا می‌دهد و ارضای تمایلات نفسانی جان را تیمار می‌کند و سبب رشد نفس و آرامش دل و بروز کمالات پنهانی و رشد معنوی او می‌گردد. ارضای تمایلات نفسانی اگر به قدر مناسب و با انگیزه‌های سالم معنوی همراه باشد، می‌تواند راه‌گشای طریق دل و باطن روح باشد و جان را به جانان رساند. بوی خوش نیز از عامل‌های مهم در ایجاد نشاط است. قیام یادشده انسان را به سلامت می‌رساند و هیچ گونه کاستی و کژی را بر نمی‌تابد.

برای سامان دادن به فرهنگ خواب به تغذیه نیز باید اهتمام داشت که چگونگی آن در جای خود آمده است.

کسی که در خواب و خوراک میزان درستی ندارد و کسی که ریشهٔ فرهنگی و تربیت عمومی نادرستی دارد، چگونه می‌تواند با درس و بحث و جعل اصطلاح و قاعده، نورانیت و معنویت بالایی بیابد و چنگ در دامان غیب زند و مجردات را ببیند و یا خواب طبیعی داشته باشد و خواب‌های نورانی مشاهده کند و صاحب مبشرات باشد و به‌طور نوعی میل به این‌گونه امور عقلانی را در خود زنده نگاه دارد.

خواب دارای مراحلی در کمال است و از خواب طبیعی شروع می‌شود و تا خواب ارادی و موت ارادی که مرگی حقیقی و عالی‌ترین مرحلهٔ کمال انسانی است، ختم می‌گردد.

منبع: دانش زندگی

مطالب مرتبط