استعداد عاشقی

استعداد عاشقی

مرحمت، محبت و عشق را باید تعبیر دیگری از شعور و درک وصف یا ذات دانست. کسی که به درک وصف یا ذات وجود و پدیده‌های آن برسد، به محبت و عشق آن‌ها رسیده است و چنین کسی است که می‌تواند خیر هر پدیده را به آن برساند؛ زیرا مرحمت، چیزی جز رساندن خیر به دیگران نیست.

شناخت خیر پدیده‌ها و مصلحت آن‌ها نیاز به آگاهی از اوصاف و ذات دارد. تفاوت محبت و عشق نیز در همین نکته است. محبت همواره به صفات مطلوب تعلق می‌گیرد و این عشق است که تنها ذات مطلوب را می‌خواهد و به آن تعلق می‌گیرد. از طرفی تنها مطلوبی که طلب آن عشق است، حق تعالی است؛ زیرا عشق به ذات تعلق می‌گیرد و تنها چیزی که ذات دارد حق تعالی است و پدیده‌های هستی تمامی ظهور و نمود هستند و هیچ یک ذات و استقلال ندارد. کسی که حق تعالی را نشناسد به عشق نمی‌رسد. اطلاق عشق بر محبت‌هایی که میان پدیده‌هاست، چنان‌چه بدون لحاظ حق تعالی باشد، کاربرد واژه در غیر مصداق خود است. کسی که شعور وصول به حق تعالی را داشته باشد، دست خدا را در میان تمامی دست‌ها می‌بیند و در مقام نزول، هویتِ ساری و معیت قیومی او را می‌یابد و در مرتبه صعود، به واحدیت و احدیت می‌رسد و در لا تعین است که هر دو را با هم دارد.

خداوند، عشق است. حیات و زندگی نیز عشق است. هیچ زندگی‌ای نیست که تازگی، شیرینی، شیوایی و صفا نداشته باشد و هیچ زندگی‌ای نیست که زیبا نباشد: «انّ اللّه جمیل ویحبّ الجمال»(۱)؛ جمیل، خداوند است و جمال، آفریده اوست. خداوند، تمامی پدیده‌های خود را دوست دارد؛ چنان‌که «انّ اللّه جمال ویحبّ الجمیل» نیز درست است و خداوند هم زیبایی است و هم زیبا؛ و از این روست که خویش را دوست دارد.

عشق در کسی پیدا می‌شود که نرم باشد و سعی نماید سختی و صعوبت را از خود بردارد. دلی که دچار جمود و سختی باشد، نمی‌تواند ترنم عشق را بپذیرد. جمود و سختی بزرگ‌ترین مانع برای عشق است. دل‌هایی که لطیف هستند و افرادی که مدرن و پیشرفته زندگی می‌کنند و افراد فهمیده یا صاحب علم نوری ـ نه علم ناری که استکبار، جمود، تنگ‌نظری و استبداد می‌آورد ـ و یا صاحب هنر و حرفه می‌باشند، استعداد عاشقی دارند. استعداد عشق به چنین افرادی فشار وارد می‌آورد و آنان برای رهایی از این فشار، به هنر، حرفه، صنعت، علم، فلسفه، شعر و مانند آن، رو می‌آورند؛ چرا که دست خود را از رسیدن به معشوق، کوتاه می‌بینند. هر چه لطافت و ظرافت فرد بیش‌تر باشد، عشق شدت بیش‌تری می‌یابد.

کسی که دل دارد و دارای لطف و صفاست می‌تواند به عشق هم برسد. پس عشق، کمالی است که در اهل کمال، لطف و صفا جلوه می‌کند؛ چرا که دل آنان تا حرارت و گرمی نداشته باشد، از پتک کمالاتی مانند علم و هنر و شعر، نقش نمی‌پذیرد.

  1. الکافی، ج ۶، ص ۴۳۸٫
مطالب مرتبط