نمط نهم و دهم الاشارات و التنبیهات

اندیشه و تفکر

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

در عرفان نظری، از میان فیلسوفان اسلامی، یکی از معدود افرادی که می‌توان نام برد جناب شیخ ابوعلی سینا (حسین بن عبداللّه، ۳۷۰ ـ ۴۲۸ ق) است که توانسته است با نگارش نمط‌های نهم و دهم «الاشارات والتنبیهات» گوی سبقت را از همگنان خود برباید و به خلق اثری کم نظیر همت بگمارد .

این کتاب در میان کتاب های شیخ از اهمیت خاصی برخوردار است؛ به ویژه آن که آخرین اثر وی به شمار می‌رود و در ارزش‌یابی، بر کتاب‌های «شفا»، «نجات» و دیگر کتاب‌های وی پیشی دارد.

«الاشارات والتنبیهات» در نوشتار و سیر منطقی مباحث از انضباط و انسجام برخوردار است و بحث‌های آن در قالب نهج و نمط ارایه شده است.

جلد نخست اشارات، از دانش منطق سخن می‌گوید و نهج مربوط به آن است و نمط در مباحث فلسفی اشارات آمده است که جلدهای دوم و سوم را در بر دارد. وجه تسمیهٔ فصل‌های منطق به نهج آن است که آموزه‌های منطقی طریق واضح و راه صافی است که جنبهٔ آلی و مقدمی دارد و نمط، طریق وسیع، ذی المقدمی و مقصود بالذات است؛ چرا که حکمت، خود مقصود ذاتی حکیم است.

منطق اشارات دارای ده نهج است که هشت نهج آن مباحث منطق صوری (هیأت و صورت) و دو نهج آن ماده و قیاس (مرکب از ماده و صورت) را آموزش می‌دهد.

بخش حکمت و طبیعیات دارای ده نمط است که سه نمط آن در جلد دوم آمده و طبیعیات و ماده و عوارض آن را شرح می‌نماید و جلد سوم که از اول نمط چهار شروع می‌شود، بحث وجود را عنوان می‌کند و امور عامهٔ فلسفه را به بحث می‌گذارد.

نمط پنجم، صنع و خلق، و نمط ششم، غایات و نمط‌های هفتم و هشتم بحث نفوس و خصوصیات آن را از تجرد، بهجت، سرور، آلام تا لذایذ مادی و معنوی و عشق را بیان می‌دارد.

اما نمط نهم که موضوع این نوشتار است، « مقامات العارفین» نام دارد. این نمط از نفوس مجرد و ملایکهٔ سماوات و مانند آن سخن نمی‌گوید؛ بلکه از خاک‌نشینانی چند سخن سر می‌دهد که خواهان حضرت حق هستند. شیخ در این نمط، انسان و کمالات انسانی را مدار بحث خود قرار می‌دهد و منازل و احوالی را می‌شناساند که عارفان در طریق سیر و سلوک خود دارند و از این که آنان چگونه این مسیر را طی می‌کنند، سخن می‌گوید.

نمط دهم با عنوان « اسرار الآیات»، تکمیل کنندهٔ بحث نمط نهم است. مراد شیخ از آیات، عارفان و اولیای الهی است و اسرار و ویژگی‌های آنان را به بحث می‌گذارد. اسرار آنان، آثاری مانند معجزه، کرامت و دیگر امور غریب است. بنابراین می‌توان این نمط را « اسرار العارفین» دانست.

از آن‌چه گفته شد به دست می‌آید که موضوع کتاب حاضر «عرفان» و «منازل و مقامات معنوی عارفان» است و « مقامات عارفان» که اسرارالآیات یا اسرارالعارفین را شرح می‌نماید، بر آن است تا روح و روان عارفان و ویژگی‌های آنان را به گونه‌ای دقیق بشناساند و اسرار عارفان را بازگو نماید.

عارف، صاحب سرّ است و وی سرّی در باطن دارد که او را با دیگران متفاوت می‌سازد و تفاوت وی در این است که دیگران این سرّ را در خود نهفته دارند؛ بی آن‌که از آن باخبر باشند؛ ولی عارف، آن نهفته را یافته و با آن‌چه دارد آگاهانه محشور است و به آن حقیقت آگاهی دارد و به همین سبب است که این نمط، «اسرار الآیات» نامیده شده است.

با سیری کوتاه در اشارات به دست می‌آید که گویا شیخ در اواخر عمر، از فلسفه خسته شده و دل به عرفان بسته است. وی منازل و مقامات عرفانی را به صورت کلی در نمط نهم به تصویر می‌کشد. ابن سینا عمر خود را در سلوک و عرفان سپری ننموده است. وی طبیبی ماهر و دقیق و حکیمی دانا و توانا بوده که خود را در اواخر عمر به عرفان رسانده است. در واقع، وی چکیدهٔ عرفان نیست، بلکه چسبیده به آن است.

جناب شیخ در اواخر عمر از معقول خسته شده و دل به عرفان بسته و برخلاف بحث‌های فلسفی که در دیگر کتاب‌های خود؛ به‌ویژه شفا داشته است، در اشارات راهی دیگر را برمی‌گزیند. این امر می‌رساند که ایشان در آن ایام ترنمی از عرفان را لمس نموده که سبب شده است نوع بیان خود را تغییر دهد و می‌توان گفت: در این امر در حد یک فیلسوف و حکیم موفق بوده است و عرفان وی رویکردی فلسفی دارد.

جناب شیخ هرچند در این کتاب از عرفان می‌گوید، نمی‌تواند خود را از واژه‌ها و آموزه‌های حکمت و فلسفه دور نگه دارد و برای نمونه به‌جای واژهٔ رایج «سیر و سلوک» در عرفان، از کلمهٔ «حرکات» که اصطلاحی فلسفی است، بهره می‌برد.

جملات و گزاره‌هایی که شیخ در این کتاب آورده، بسیار عالی، رسا، زیبا، کوتاه و در عین حال دارای حسن ترتیب و نظم است؛ به‌گونه‌ای که کم‌تر می‌شود کلمه‌ای بر آن افزود یا واژه‌ای از آن کاست، اما داده‌های آن آمیخته با فلسفه است.

شیخ در نمط دهم که از امکان اخبار به غیب سخن می‌گوید، برای رساندن معانی خود از واژه‌های: «ارتسام»، «انتقاش» و «حایل» کمک می‌گیرد که هیچ یک با مشاهدات عرفانی و زبان عرفان که از «وصول» و «مانع» سخن می‌گوید هماهنگ نیست، بلکه چنین واژه‌هایی ویژهٔ متکلمان و فلسفهٔ کلاسیک مشایی است.

شیخ، دستی از دور بر آتش داشته و نوشتهٔ وی با یافته‌های عارف سینه چاکی که در باب «اودیه» مقام گرفته و دلش را به دستِ «داد» و دادش را «بی‌داد» کرده‌اند بسیار متفاوت است. با آن که ابن سینا عرفان را با ظرافت و زیبایی خاصی دنبال نموده، ولی همهٔ آن‌چه آورده، بحثی است و تنها می‌رساند که چاشنی و ترنمی از عرفان چشیده است و بس ؛ چنان‌که وی در نمط دهم در بحث اثبات علم جزیی و کلی برای افلاک، یافته‌ها و آموزه‌های خود را از حکمت متعالی می‌داند، در برابر حکمت مشا که مدرسی و بحثی صرف است و وی می‌خواهد بگوید برای اثبات نفس ناطقه برای افلاک، افزوده بر بحث و نظر، باید دست به دامن کشف و ذوق شد و آن را متتم بحث قرار داد و بر این اساس می‌توان گفت ابن سینا برای خود ترنمی از کشف و ذوق قایل است و حکمتی که مشتمل بر فحص و کشف و ذوق باشد را در مقایسه با حکمت رایج مشایی که فقط بحثی است، متعالی می‌خواند. حکمت متعالی بحث را اصل قرار می‌دهد و ذوق را متتمم آن می‌داند؛ بر خلاف حکمت اشراق که ذوق را اصل قرار می‌دهد و بحث را متتم آن می‌داند، اما مشا تنها بحث را معیار شناخت هستی و مراتب آن می‌داند و اما فراتر از همهٔ این دانش‌های مدرسی، موضوع عرفان است که حضور می‌باشد.

با این وجود باید گفت: متأسفانه، برخی از سخنان شیخ، خطابی است و از محدودهٔ اندیشه‌های سطحی، محدود و نادرست کلامی فراتر نمی‌رود و عرفان موجود در این کتاب عرفان مبتدیان در سلوک و یا به اغماض، عرفان متوسطان است. وی در این نمط بسیاری از امور مهم عرفان را فروگذار کرده و بسیاری از آن‌چه آورده است نیز خالی از کاستی نمی‌باشد.

ابن‌سینا اندیشه‌های نهایی خویش را در کتاب اشارات آورده و از آن در برابر حکمت مشایی که حکمت معمول و رایج آن زمان بوده است به « حکمت متعالی» یاد می‌کند. سخنان شیخ در فلسفه چنان بلند است که باید گفت: فلسفهٔ متعالی صدرایی از این آبشخور برخاسته و ملاصدرا شارح توانای حکمت شیخ است و حتی غزالی نیز در « تهافت الفلاسفه» روی سخن با شیخ دارد و اندیشه‌های شیخ را به باد انتقاد می‌گیرد و در واقع او را نمایندهٔ فلسفه می‌شمرد.

اما « مقامات عارفان» به تفصیل به نقد و بازاندیشی گزاره‌های این کتاب می‌پردازد و پیچیدگی‌ها، نازک‌اندیشی‌ها و ارزش صدق داده‌های این دو نمط عارفانه را تبیین می‌کند . دو نمطی که باید نگارش آن را از کرامات شیخ دانست که با عالی‌ترین بیان به ترسیم عرفان می‌پردازد. هرچند شیخ از عبارت فراتر نمی‌رود و سفر عشق و سلوک عاشقانه بدون سوز و خون جگر ممکن نمی‌گردد. این دو نمط نشان می‌دهد نابغهٔ چیره‌دستی چون ابن‌سینا با این‌که از علوم مدرسی خسته شده است، اما چون استادی کارآزموده در عرفان نداشته است، او را به اشکالات اساسی و ریشه‌ای در باب کمال عالی عرفان مبتلا کرده، اما نبوغ وی به او امداد نموده است تا در این باب زیبا بنویسد و سخن بگوید؛ اگرچه به اشکالات مهمی دچار می‌باشد.

شرحی که من بر این دو نمط دارم، نخست متن شیخ را شرح و بسط می‌دهد و سپس شرح خواجه را در ادامه می‌آورد و آن را با بیانی تازه که خالی از تکرار باشد توضیح می‌دهد و در نهایت به ذکر اشکالات آشکاری که در متن و شرح دیده می‌شود به اختصار و کوتاه می‌پردازد و سعی می‌نماید خلل‌های مهم و اساسی آن را به نقد بگذارد.

من در « مقامات عارفان»، رویکردی فلسفی داشته و تنها به بیان ظرایف سلوک و عرفان به زبان حکیم بسنده نموده و همت بر بیان واقعیت‌های دیار عارفان واصل و وادی عیاران سینه‌چاک و محبوبان سرگشتهٔ حق که عرفان حقیقی در نزد آنان است، نداشته‌ام که گفتن از آن عرفان، زمان و مکان و یاران ویژهٔ خود را می‌طلبد و این کتاب و حتی کتاب‌های موجود در عرفان، فرسنگ‌ها از آن فاصله دارد و هیچ‌گاه در خور بیان حقایق و یافته‌های عرفان محبوبی نیست و داده‌های کتاب‌های موجود، تنها دورنمایی از عرفان محبّان است.

ساختار و چیدمان اشارات، بسیار ظریف و دقیق است. حکمت اشارات از وجود شروع می‌شود و وجود را به مجرد و مادی تقسیم می‌کند و هستی را گسترده‌تر و فراتر از ماده و مادیات می‌داند و سپس از صنع و نفوس سخن می‌گوید و در پی آن نفوس انسانی و غیر انسانی را مطرح می‌نماید و بحث غایت جهان و انسان را طرح می‌نماید و از سعادت و شقاوت آنان و لذایذ و آلام سخن می‌گوید و بحث را به «طلب جناب انسان» می‌رساند و غایت انسان را موضوع عرفان قرار می‌دهد و خاطرنشان می‌سازد که این انسان است که می‌تواند عرفان جمعی و کامل داشته باشد و در دو نمط نهایی اشارات به تبیین این امر می‌پردازد.

شیخ در نمط نهم، داستان سلامان و أبسال را بازگو می‌کند که از لغزها و معماهای عرفانی به شمار می‌رود. این داستان به شرح ماجرای انسان و شناخت وی و مسیر کمالات او می‌پردازد و می‌توان گفت: شیخ، سمبل انسان عارف را سلامان و سمبل درجهٔ وی را ابسال می‌داند و با توجّه به ویژگی داستان‌های سمبلیک، وی مرد را که صاحب اقتدار و عقل است، نمونهٔ انسان عارف قرار می‌دهد و زن را که مظهر زیبایی، کمال و ظهور عشق است، مظهر درجات عرفانی می‌داند.

شیخ، اسرار اولیای خدا را تحت سه عنوان یادآور شده است:

الف. امساک از غذا به مدتی دراز و طولانی که برخی از مبادی را بیان می‌دارد.

ب. کارهای خارق عادت و غیر عادی؛ مانند: طی الارض که تمکین عارف را می‌نمایاند.

ج. اِخبار از غیب که دید عارف را برای دیگران به نظاره می‌گذارد. وی برای اثبات امکان اِخبار از غیب بحثی طولانی را در طی شانزده فصل (اشاره و تنبیه) می‌آورد.

جناب شیخ در پایان کتاب، دو وصیت مهم دارد: یکی آن که انسان عاقل نباید هر چیزی را انکار نماید؛ همان‌گونه که نباید هر چیزی را به آسانی و بدون دلیل بپذیرد. افرادی که هر امری را به آسانی می‌پذیرند یا هر مطلبی را بدون تأمل و دقت به آسانی رد می‌کنند، ارزش اندیشاری ندارند و چنین برخوردی در ضعف و ناتوانی آنان ریشه دارد. شیخ سفارش می‌نماید: هر امری را ممکن بدان و تا به برهان نرسیدی منکر آن مشو؛ هرچند لازم نیست آن را بپذیری. این یک اصل است که عاقل، حکیم، فیلسوف و هر کسی که آهنگ ورود به مباحث علمی و عقلی را دارد نباید به آسانی هر سخنی را بپذیرد و نیز نباید به آسانی تمام سخنان را به بهانهٔ فراوانی افکار عامیانه و نادرست، رد کند.

بیان شیخ در اشارات و به‌ویژه در این دو نمط مجمل است و به جزییات منازل و احوال عرفانی نمی‌پردازد و از این رو آن را باید اموری کلی و درآمدی بر عرفان دانست و به همین علت، کاربردی نیست و سالک را در مقام عمل نفعی نمی‌بخشد؛ چرا که به وی در تشخیص منزل و تعیین حالت و درجهٔ خود کمکی نمی‌رساند و حدیث پراکنده‌ای است برای اندرز گرفتن و تذکر یافتن که ویژگی کتاب‌های اخلاق کلامی به شمار می‌رود.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط