عرفان و فصل نوری انسان

عرفان و فصل نوری انسان

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

دانش سلوک معنوی

من مبادی سلوک یعنی مهم‌ترین قواعد سیر معنوی شیعی و اصول سلوک عرفانی به شیوهٔ اختصاصی محبوبان الهی را در کتاب « دانش سلوک معنوی» توضیح داده‌ام. برای نخستین بار در مکتب تشیع، با نگارش این کتاب، «دانش عرفان عملی» را بر پایهٔ مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام مهندسی نموده و مهم‌ترین اصول و قواعدی که صاحب استعداد سلوک را به عالم غیب و معنویت می‌رساند، شرح داده‌ام.

وصول به غیب و سلوک دارای سه مرحله و سه مقطع تحصیلی و عملیاتی است: یکم، شریعت‌گرایی و آگاهی از شریعت و عمل به آن، دوم، طریقت‌روی، سوم، رسیدن به حقیقت و حقیقت‌مداری. این سه مرحله را مرحلهٔ مبتدیان، متوسطان و عالی یا مرتبهٔ عمل، حال و وصول یا مبادی، منازل و مقامات نام‌گذاری می‌نمایند. تربیت سالک بر این سه مرحله استوار است.

عرفان عملی بر آن است تا صاحب استعداد سلوک را بر اساس قواعد و اصول خود برای رسیدن به دل، یافت غیب و زیارت و رؤیت حقیقت شخصی وجود سیر دهد. این سیر در فرهنگ شیعه مسیری مشخص دارد اما روح معرفت‌طلبی بشر سبب شده است راه‌های گوناگون و متشتتی برای آن ترسیم گردد که به سبب دوری از خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام کم‌تر فاقد ارزش صدق و سلامت می‌باشد.

عرفان دانش پرداختن به فصل نوری خود است. آن‌چه در تعریف انسان می‌گویند و او را «حیوان ناطق» می‌خوانند تعریف فصل طینی وی است، اما افزون بر این، آدمی فصل دیگری دارد که نوری است و به علیین باز می‌گردد. عرفان دانشی است که آدمی را رهنمون می‌دهد تا فصل نوری را در خود بیاید و او را به اصل خود ارجاع می‌دهد. مرحلهٔ ابتدایی این دانشِ سه‌مرحله‌ای، در کتاب « دانش سلوک معنوی» و در قالب شصت و هشت اصل از اصول و قواعد عرفان عملی شیعی آمده است و بحث‌های مربوط به ولایت که مرتبهٔ دوم این دانش است و نیز مسایل توحیدی که مرتبهٔ نهایی آن است را در کتاب‌های دیگری به‌خصوص در شرح بر فصوص‌الحکم ابن‌عربی آورده‌ام.

عرفان با «دل» آدمی در ارتباط است و صاحبان استعداد عرفانی درد راه‌اندازی دل را همواره با خود دارند و روح ملکوت‌طلب آنان به دنیای خاکی آرام نمی‌گیرد.

« دانش سلوک معنوی»، در حکم مقدمه برای شرح « سیر سرخ» است و چنان‌چه خوانندهٔ محترم، کتاب گفته‌شده را مطالعه نماید، برای نازک‌اندیشی بر گزاره‌های شرح « سیر سرخ» آمادگی و توان بیش‌تری خواهد داشت.

در این کتاب گفته‌ایم: سلوک، استعدادی موهبتی است و تحصیلی نمی‌باشد و عوامل و ویژگی‌های ذاتی است که این‌گونه شدن را محقق می‌نماید. سلوک کنش و رویشی است که از باطن فرد برمی‌آید و اگر کسی آن را نداشته باشد، هر تلاشی برای نفوذ به آن داشته باشد، ثمری ندارد. داشتن چنین ارتباطی آموزشی نیست، بلکه کنشی درونی است. باید عیار وجود خود را شناخت و دید آیا استعداد سلوک وجود دارد یا خیر و می‌توان نفوذ و ارتباطی با ماورای عالم برقرار کرد یا خیر.

«سرّ» باید به صورت موهبتی در باطن سالک باشد، وگرنه کسی با تحصیل عرفان و با کاغذ و قلم صاحب نَفَس نمی‌شود. صاحب دم و نفَس بودن از اوصاف اولیای خداست و به هیچ وجه آموزشی و تحصیلی نیست و چنین نیست که کسی درس بخواند و صاحب دم یا نفَس شود یا صاحب معجزه یا کرامت گردد. باید استعداد سلوک داشت و استاد و نسخه‌های معنوی وی تنها در جلا دادن به آن گنج پنهان مؤثر است اما آن را پدید نمی‌آورد.

سالک در سلوک در پی آن نیست که چیزی به او بدهند، بلکه باید داشتهٔ خویش را شناسایی کند و بیابد. معرفت آموزشی نیست، بلکه وصولی، تحقق، قربی و بازیافت زمینه‌های درونی با راهنمایی مربی است. سالک در سلوک، نخست خود را می‌یابد و سپس خود را از دست می‌دهد. کسی که استعداد سلوک ندارد اما «دانش سلوک معنوی» می‌خواند همانند موسیقی‌دانی است که دستگاه‌های موسیقی را آموخته است اما صدایی خوش ندارد و علم وی برای خود او کارایی ندارد. نخستین اصل سلوک این است که سالک باید استعداد ذاتی داشته باشد و با وجود استعداد ذاتی است که باید در پی مربی بود تا راه کشف داشته‌های باطنی را با تهذیب، تزکیه، تست‌های شبانه، ریاضت و خلوت به دست آورد.

داشتن استعداد سلوک با دوست داشتن عرفان و خوشامد از آن تفاوت دارد و بسیاری از خوشامدها هوسی بیش نیست و با نهاد، طبع و جبلی فرد هماهنگی ندارد. البته این نکته هست که اگر کسی مدتی دراز با عارفی هم‌نشین شود رنگ و بوی عرفان را می‌گیرد و در مثَل اگر دودش را نگیرد دوغش را می‌خورد ولی سخن ما از کسانی است که می‌توانند به نهایت کار رسند و در زمرهٔ انبیا و اولیای الهی قرار گیرند و اهل غیب، تمکین و تصرف شوند. سالک باید در عرفان چکیده باشد نه چسبیده و تنها کسی چکیدهٔ عرفان است که توانمندی، کارآمدی و استعداد آن را داشته باشد.

سالک افزون بر آن که استعداد سلوک دارد، چنین است که در سلوک دارای شگرد و کارویژه‌ای است و وی باید شگرد نهاد خویش را بشناسد تا بتواند با پرداختن به آن، با سرعت بیش‌تری سیر داشته باشد و سازگار با آن به شیار وجود خویش و حفر چاه درون خود همت گمارد تا به زلال معرفت رسد وگرنه نهاد وی به خشکی می‌گراید.

محبان برای یافت معرفت دارای اقسامی متفاوت با کارویژه و شگردی خاص هستند. گروهی از آنان با صدق، صفا، یقین و اعتمادسازی و حفظ زمینه‌های اخلاقی است که رشد می‌یابند. چنین کسانی به خاطر اطاعت‌پذیری از عالمی ربانی و باور به وی و پی‌گیری اشاره‌های اوست که به طور قهری به خیرات و مغیبات دست می‌یابند. برخی از محبان باید اهل تمرین، ریاضت و ذکر شوند تا نتیجه بینند. این دو طریق، صفا، صمیمیت، فروتنی و افتادگی را برای سالک در پی می‌آورد و غرور، منیت، کبر و نخوت را از او دور می‌کند. گروهی نیز با عمل به توصیه‌های عارفان و استفاده از تجربهٔ آنان است که خیر می‌بینند. اگر سالک محبی بتواند هم صفا و صداقت را داشته و هم توصیه‌پذیر باشد و هم توفیق درک استاد را بیابد، موفقیت وی درصد بالاتری دارد.

بعضی از سالکان به سیر و سفر می‌پرداختند و با سیاحت زمین، پی‌جوی حقیقت می‌گشتند و قهری است که در سفر، هم مشکلاتی باشد و هم خیراتی. آنان هر جا می‌رسیدند و عالم یا عارفی را می‌دیدند مدتی نزد وی می‌ماندند و از او بهره می‌برند و سپس ادامهٔ مسیر می‌دادند.

پاره‌ای از سالکان نیز مسیر «خدمت» را برمی‌گزیدند و تنها خدمت می‌نمودند و بس بی آن‌که حتی درس بخوانند.

هستند کسانی که راه «انکسار» را برمی‌گزینند. آنان خودشکنی می‌کنند تا در نظر دیگران محترم و بزرگ به حساب نیایند.

عده‌ای از سالکان نیز مجاهد می‌گردند و بلایا و مکافات‌های بسیاری را به جان می‌خرند و هر سختی را تحمل می‌کنند بدون آن که چانه‌ای بزنند، بخلی بورزند، بازی در آوردند، زرنگی نمایند یا خود را چند شغلی سازند.

به هر روی، سالک، نخست باید بداند در عداد کدام یک از این گروه‌ها جای دارد. او باید بداند نهاد و باطن وی با کدام روش سازگار است و همان را پی‌گیر باشد. سالکی که شگرد خاص او «خدمت استاد» است، لازم نیست به خلوت رود و خلوت‌نشین شود یا سالکی که نهاد وی با «خلوت» متناسب است چنان‌چه به سیر ارضی بپردازد از سیر انفسی باز می‌ماند. سالکان مختلف و متفاوت هستند و هر کسی باید بداند نهاد او با چه چیزی هماهنگ است و همان را برگزیند وگرنه سیر خود را طولانی و سخت می‌سازد. از همین روست که کتاب‌های نوشته شده در عرفان و توصیه‌های آن با بسیاری از سالکان سازگاری ندارد و نتیجه نمی‌دهد و تنها آنان را خسته و مأیوس می‌سازد.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط