منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
در سلوک، کسی میتواند درست انتخاب کند، که قدرت علمی داشته باشد و علم را چراغ راه خود قرار دهد. از این رو خواندن کتابهای عالی عرفان مانند تمهیدالقواعد، فصوصالحکم و مصباح الانس چون سپری حفاظتی، به وی این آگاهی را میدهد که تمامی ورودی و خروجیهای خود را کنترل کند و او را از وسوسهها، مکرها و حیلههای شیاطین انسی و جنی و تمثلات و تخیلات و توهمات آگاه کند و به وی هشدار و بیدارباش دهد و با نزدیک شدن خناسان و شیطانهای جنی و انسی، وضعیت زرد یا قرمز را به او اعلام دارد تا وی به غفلت نگراید و در زیر بمباران سنگین مکرهای آنان، پناهگاه لطف و عشق خداوند را از دست ندهد و در تندبادهای حوادث و موج حادثات، زیر سایهٔ آرامش اولیای الهی، بر کشتی امن آنان ره بپیماید. با این وجود باید توجه داشت مطالعهٔ این کتابها تنها سواد است، نه عرفان و این تمرینهای عملی و ریاضت در زیر نظر استاد کارآزموده است که آن سواد را بینش و کنش میدهد و از ذهنآرایی صرف دور میدارد. سالکی از موهبت چنین عنایتی بهرهمند میشود که نفس وی قابلیت پذیرش سخن و گوش شنوا و نفسی صافی برای استادمحوری را داشته باشد؛ وگرنه سالک ـ اگر به خباثت نفسی آلوده باشد ـ تنها از یافتههای خود خوشامد خواهد داشت و خود را عقل کل و کل عقل میداند و حتی برای اولیای الهی سند از حق بودن خود را ارایه میکند. چنین نفْسی سخت، قسی و مرده شده است. نفسی که زنده است، به عاقبت خود اهتمام دارد و مسیر سلامت و سعادت را پی میگیرد و از مهالک و آنچه به شقاوت ختم میشود، در پرتو علم و آگاهی و توفیق اعطایی حقتعالی، دوری میکند.
کسی میتواند سالک باشد که تفکر پویا و خلاق و نیروی علم و حکمت داشته باشد و کمترین امتیاز وی آن باشد که بتواند در مسایل زندگی و پیشامدهای روزگار، اجتهاد نماید و مسایل روز را فهم کند و نیروی استنباطی داشته باشد تا به عامیانهگری، عوامبازی، قلندری، تعبدهای جاهلانه و مانند آن مبتلا نگردد. طبیعی است کسی میتواند چنین توانی داشته باشد که از علم و حکمت و از نفسی زنده و پویا برخوردار باشد.
زنده بودن نفس و پویایی آن، دو نشانهٔ مهم دارد: نخست آن که قدرت استماع داشته باشد و صداهای دیگر را نیز بشنود و نقدها و مخالفتهای دیگران و اشکالاتی را که به او دارند به دقت گوش فرا دهد و آن را تجزیه و تحلیل کند؛ یعنی در پی آن باشد که از سخنان دیگران استفاده کند و معایب و نقاط ضعف خود را در کلام آنان بیابد. دیگر آنکه هر روز اندیشهای نو و تفکری تازه در او شکوفه زند و خود قدرت نقد و نیز نوآوری داشته باشد و یافتههایی نو و تازه، مشام جان او را معطر و باطراوت نگاه دارد؛ وگرنه بدون این دو، بیمار و مرده است. این بدان معناست که از میان عالمان، کسی پویایی دارد که در مسیر زندگی خود اندیشههای وی بهطور مرتب ارتقا و رشد داشته باشد و هر روز، تازهتر از تازهتری عرضه دارد.
سالک، همانگونه که در سلوک خود باید استادمحور باشد و در استاد و عالمی که از او راهنمایی و نسخه میگیرد، یکهشناسی داشته باشد. افزون بر این، باید در تمامی مراحل سیر خود نیز خویشتن را به غیر حق مشغول نکند؛ هرچند آن غیر حق، چیزی جز صفا و معنویت نباشد؛ چرا که شیاطین میتوانند منظرههای بسیار باصفا در دید فرد قرار دهند. برخی از شیاطین جمال دارند و همان را به عنوان بهشت برای سالکی که رو به رشد است میگشایند تا به آن مشغول شود و از حق باز ماند. بلکه گاه برخی از فرشتگان، به سالک عشق دارند و خود را به او مینمایانند.
باید جز خداوند نخواست و در مسیر حق و تفکر حقانی یکهشناس بود و دانست هر چه هست، برای حقتعالی است و به بنده چه مربوط.
همچنین بسیار مهم است که بیاختیار یا از روی عادت به کاری مبادرت نورزید و کارهای خود را همواره با اراده و انتخاب آزاد برگزید. کارهایی که سالک آن را از روی عادت یا بدون توجه و اراده انجام میدهد ارزشی برای سلوک ندارد و همانند علف هرز میباشد. کسی که بدون اراده به خواب میرود و بدون اراده برمیخیزد یا باید برای کسب توان دوباره بخوابد، اما این توان را ندارد که به خواب رود، خواب و بیداری او در سلوک وی تأثیری ندارد. سالک باید توانی داشته باشد که با اراده دوست داشته باشد و با اراده بغض نماید، نه آن که به صورت دله از چیزی خوشامد داشته باشد و از چیزی کراهت. کسی که اراده میکند دوست داشته باشد، هیچ قدرتی نمیتواند مانع دوستداشتن وی گردد و او بر هر نیرویی قاهر است. چنین فردی نه از زندان میترسد و نه از بند دار؛ چرا که او راه خود را با اراده اختیار کرده است. چنین کسی معشوق خود را دوست دارد؛ هرچند تمامی آدم و عالم از معشوق وی بد بگویند. کسی را یارای تغییر و تبدیل چنین فردی نیست.
از مهمترین گامهای نخستین در سلوک، «حلال درمانی» است. حرامخواری بدترین آفت برای امور معنوی است.
همچنین باید « ناز» معشوق را به هر بهایی باشد به جان خرید وگرنه دل جلا نمییابد و از تعالی، سیر و رشد خود باز میماند.
رعایت این اصول، سبکباری و سرعت سیر میآورد. سالکی که در سیر خود سرعت میگیرد و به اوج میرود، برای تنظیم حرکت خود، باید مربی داشته باشد؛ وگرنه صعود سریع او باعث تخریب باطن وی و نزول و سقوط او میگردد.
تنظیم عروجها و نزولها در عرفان بسیار مهم است. آنان که اوج گرفتهاند، ثقل ناسوت نمیتواند آنان را زمینگیر کند؛ بلکه کنترل سرعت، سخت میشود و در آن فضا، نیاز به بازدارندههایی میباشد که بتواند چنان سرعت سرسامآوری را مهار کند. در آن فضا روح سالک با ارواح عالم و با پدیدههای جبروتی و ملکوتی به محاصره در میآید و آن ارواح و پدیدهها تاب و توان را از او میگیرند؛ به گونهای که دیگر میلی برای پایین آمدن در او نمیماند؛ همانطور که انسان در فراتر از جو دچار بیوزنی میشود. کسی که در آن عوالم قرار میگیرد، در صورتی که مربی کارآزموده نداشته باشد، در ناسوت خود دچار مشکل میشود؛ یعنی نمیتواند در آن بماند و دچار مرگ اخترامی و سرگردانی روح خود در عوالم بالا میشود.
از کتابهای عرفانی ما « عرفان محبوبی و سالکان محب» میباشد. در سلوک محبی، نمیتوان برای تمامی بندگان، یک راه با منازلی مشخص و معین برای وصول به خداوند طراحی کرد؛ زیرا راهها و منازل هر بندهای با دیگری متفاوت است و هر کسی راهی به سوی حقتعالی دارد و نیز هر بندهای سرعتی در سیر دارد که گاه کند و گاه همراه با جهش است. این تفاوتها، هم شخصی است و هم نوعی. با توجه به تشتتی که سلوک محبی دارد، ما نام این کتاب را « سالکان محب» نامیدیم تا ویژگیهای این سالکان را به صورت کلی بیان داریم؛ نه سلوکهای متفاوت و متشتت آنان را؛ برخلاف عرفان محبوبی که ساختاری واحد دارد و برای همین است که از معرفت و قرب واحد آنان در عنوان این کتاب، به « عرفان محبوبی» یاد کردیم تا وحدت مسیر آنان را برساند.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)