منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
کسی میتواند به توحید برسد که دارای قدرت انفصال و جدا شدن از خود باشد و بتواند خویشتن خود را زمین بگذارد. در توحید فقط حق است و بس! خداوند ساده نیست که کسی را در حالی که «کسی» است، به حریم خود راه دهد. او بندگان طمّاع خود را میشناسد؛ برای همین است که به سالک بیطمع معرفت میدهد و وی را به «تحقیق» میرساند و «تجرید» میکند؛ یعنی او را میفشرد و بعد «تفرید»ش میکند و سپس او را «جمع» میکند تا چیزی جز حق نماند و به تعبیر حضرت امیرمومنان علیهالسلام : «کمال الاخلاص نفی الصفات عنه»(۱) شود و بهجایی برسد که بیابد چیزی جز حق نیست.
تنها کسی میتواند به توحید برسد که به تمام معنا از خودگذشتگی داشته باشد. راه توحید باز است؛ ولی شرط سیر در آن، داشتن انفصال و زمین گذاشتن آن چیزی است که در راه گرفته است. با انفصال و طی منازلِ بخش نهایات، ولی الهی جمال حق و جلال او و قرآن ناطق او میشود و به لقا میرسد و وصول به ذات پیدا میکند. در اینجاست که او تمامی اسمای الهی را دارد و هرچه در وصف این ولی الهی گفته شود، باز کم است؛ چنانکه در روایت است:
«یا سلمان، نزّلونا عن الربوبیة، وادفعوا عنّا حظوظ البشریة، فإنّا عنها مبعدون، وعمّا یجوز علیکم منزّهون، ثمّ قولوا فینا ما شئتم»(۲).
وقتی کسی چیزی در وصف ولی الهی نمیداند، چه میتواند بگوید؟! معرفت و حقیقت، در بخش توحید آشکار میشود و در آن میشود به ذات حقتعالی ـ آن هم به صورت عریان ـ وصول داشت. تنها طمع را باید از خود برداشت؛ به گونهای که اگر بر فرض، روزی وی به جنگ با او افتاد، چنگی برای مقابله با وی نداشته باشد و بر فرض دوستی، کمالی از او نخواهد و با او رفیق باشد، و حتی اگر بر فرض محال، خداوند گدای کوچهنشین شود، بگوید: اگر تو هیچ نباشی و هیچ چیز نداشته باشی، من تو را دوست دارم.
رابطه اگر بر اساس طمع باشد، مقطعی میگردد و با از بین رفتن مادهٔ طمع، این پیوند بریده میشود. البته باید چیزی را که حق میخواهد و از ناحیهٔ اوست، دنبال نمود و سالک باید کاری را که حقتعالی پیش پای او گذاشته است، پی بگیرد و اطاعت داشته باشد. درس از مدرسهٔ حق فرا گرفته میشود: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ»(۱)؛ اما چنانچه بفرماید در فلان درس حاضر شود، باید حاضر شد؛ همانطور که شافی حقتعالی است، اما فرموده است باید به پزشک مراجعه داشت. تحصیل علم یا ثروت یا کمال، نباید از سر طمع باشد؛ وگرنه خود کمال جز چرک و کثافت و ویروس نخواهد بود. کمالی پاک است که در مسیر اطاعت خداوند باشد؛ چنین کمالی همانند خوردن شیر است که نوزاد را رشد میدهد و فربه میکند.
توحید یعنی رسیدن به حق بدون این که خود باشی و چیزی از خدا بگیری. توحید یعنی تماشاچی بودن و حتی خود را تماشاکننده ندیدن. خداوند به کسی توحید میدهد که او را به کنده بنشاند و وی را خاک کند و استخوانهای او را خرد کند و تمام پیکرهاش را درهم بشکند؛ نه کسی که زالووار میخواهد از خدا بگیرد تا خود را فربه و گُنده سازد! گویی سر سفره که نشسته است، دو بدین چنگ و دو بدان چنگال و نیش زالو از دهانش بیرون آمده است.
توحید را به زرنگی و به طماعی نمیدهند؛ بلکه با زمین گذاشتن و رها شدن از خود، زمینه برای ورود به توحید و به جایی که تعینی ندارد، آماده میشود؛ جایی که با پای خود نمیتوان به آن گام نهاد؛ بلکه خداوند، نخست سر را زیر آب میکند و وقتی چیزی نماند، خود اوست که وصول میدهد.
عرفان محبوبی نَه منازل دارد و نَه مقامات و آنچه در کتابهای عرفان عملی ـ مانند «منازلالسائرین» ـ آمده است، منازل محبان است که برای سالکان متوسط میباشد و با وجود ادعایی که چنین کتابهایی دارند، از نهایات، چیز در خوری در آن نیست؛ همانگونه که آنچه ابنسینا در دو نمط عرفانی « الاشارات و التنبیهات» آورده است، تنها مقامات عارفان میباشد و اندیشهٔ وی از مقام فراتر نرفته است. منازل و مقامات برای عرفان محبوبی جایی ندارد. محبوبی، تنها یک منزل دارد و آن، نفی طمع یا داشتن عشق پاک و ناب است که آن را به صورت دهشی و بدون نیاز به ریاضت و کسب، به او اعطا میکنند.
مهمترین مانع وصول، «طمع» است و کسی که بتواند قطع طمع از خود، غیر و خداوند داشته باشد و منتظر چیزی نباشد، واصل است. چنین کسی نمیخواهد دیگران را تیغ بزند. حافظ از عرفان چیزی شنیده که چیزی از آن گفته است، ولی از آن چیزی ندیده است. او به طور مبهم میگوید: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز». او از عرفان سخنی خوب شنیده است، ولی معنای آن را در اختیار ندارد.
ما در کتاب « چشمانداز کلیات دیوان نکو» از کاستیهای عرفان محبّی خواجه حافظ شیرازی با ذکر شواهدی از دیوان وی، سخنی تازه و بیبدیل گفتهایم و عرفان محبی را به نظم و با استقبال غزلیات وی به نام « نقد صافی» در چهار جلد، نقدی صافی نمودهایم. این کتاب برای شناخت تفاوت عرفان محبوبی با سلوک متشتتِ سالکان محب و شوریده، نازکاندیشیهای بسیار دارد.
- نهج البلاغه (تصحیح عبده)، ج ۱، ص ۱۵٫
- میرزا محمد تقی اصفهانی، مکیال المکارم، ج ۲، ص ۲۹۶٫
- بقره / ۲۸۲٫
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)