منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
۱۱۲ ـ بحث «ولایت» بسیار گسترده پیچیده و منشأ آثار و عوارض و پیآمدهای فراوان هم در سلامت دنیا و هم در سعادت آخرت میباشد. باب ولایت، ریشهٔ مباحث دیانت است. باب ولایت و علم آن از مهجورترین علوم میباشد. گزارههایی که ما در ادامه میآوریم از اصول مسلم اعتقاد ولایی شیعه میباشد که شیعه بدون آن شیعه نمیباشد.
۱۱۳ ـ کسی که ولایت را بهدرستی نشناسد، کافر و نجس از دنیا میرود: من لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة. تا معرفت درست نباشد، اعتقاد سالم نیز شکل نمیگیرد. معرفت با محبت تفاوت دارد و سنگینتر از آن میباشد. قیامت حسرتآور برای جاهلان به ولی صاحب شرایط الهی میباشد.
۱۱۴ ـ ولایت، چهرهٔ باطن اشیاست. ذات حقتعالی، ولای اوست و عالیترین و والاترین مرتبهٔ ولایت مطلق و کلی برای صاحب ولایت ذاتی و حقیقی، حقتعالی است که همان ربوبیت اوست و او خود ولی ندارد. ولایتِ مراتب بعد تنزیلی و نسبی و تابع قرب و محبوبیت اولیای الهی است. محبوبیت و عشق اساس ولایت و عصمت میباشد. ولای حقتعالی، حب و عشق ذاتی خداوند است. ولایتداشتن یعنی صاحب حکم بودن. هر ظهوری حکمی دارد که از طریق آن، ولایت و قرب و بُعدی که به حقتعالی دارد، شناخته میشود.
۱۱۵ ـ کسی ولی الهی است که وصول و قرب داشته باشد و افزون بر آن، عناوین ظاهری ولایت به وی موهبت شده باشد. ولایت باب باطن است و خود چهرهٔ ظاهری مستقل ندارد، بلکه در چهرهٔ رسالت (پیامبری صاحب کتاب)، نبوت (پیامبری فاقد کتاب)، امامت و خلافت (حکومت فعلی دینی) و نیز چهرهٔ خلق ظهور مینماید و مؤمن و کافر و هر ظهوری را رقم میزند. ولایت مقسم برای نبوت، رسالت، امامت و خلافت است و در ردیف این عناوین ظاهری قرار نمیگیرد و با آنها مقایسه نمیشود. این عناوین معلول و فرع ولایت هستند؛ یعنی نمیشود نبی و رسول بدون ولایت باشد و ولایت معلول عبودیت به معنای قرب و محبوبیت است. هر نبی و امامی به قدر محبوبیت و قرب خویش ولایت مییابد و به قدر ولایت خویش دایرهٔ امامت و نبوت پیدا میکند. همانطور که ولایت تعطیل نمیشود، عناوین ظاهری آن حتی نبوت نیز تعطیل نمیشود. ولی تلو حقتعالی است. عصمت و ولایت که ظهور نماید رسالت، نبوت و امامت میشود و چنانچه اقتدار پیدا کند، خلافت میشود. خلافت و حکومت و ولایت تشریعی هیچگاه حتی در عصر غیبت از ولایت تکوینی جدا نیست و فرع آن میباشد.
۱۱۶ ـ عصمت که همان قرب به حقیقت و حقتعالی است، وصف تمامی مراتب ولایت میباشد و حقتعالی و ظهور او دارای عصمت است. ولایت و عصمت با هم اشتباک دارند یعنی ولایت هر ظهوری به مقدار عصمت و قرب الهی اوست؛ همانطور که عصمت هر ظهوری به میزان ولایت اوست. عصمت مطلق وجوبی برای حقتعالی و عصمت مطلق تنزیلی برای مقام ختمی و اولیای او ثابت است. هر ظهوری به مقدار ولایتی که دارد، عصمت را به صورت نسبی داراست. آنان بر مدار همین عصمت ولی الهی را میشناسند و قرب به او را بر خود لازم میدانند و تابع او میگردند. نازل عصمت، عدالت میباشد.
۱۱۷ ـ ذات حقتعالی در چهرهٔ اسما و صفات الهی ظهور میکند. اولیای الهی ظهور اسما و صفات و امتها، ظهور اولیا میباشند؛ به این معنا که امت یک نبی نمیشود برای نبی دیگر کارگشا و سازگار گردد.
۱۱۸ ـ نبوت و پیغمبری با تأیید عقل بر درستی و الهی بودن معجزهٔ نبی ثابت میشود. عشق ظهور عقل است و ولایت ظهور حب عقل توسعهیافته و مورد عنایت از ناحیهٔ حقتعالی است که همان عبودیت اوست. امامت با تنصیص نبی به دست میآید. بحث ولایت و عناوین ظاهری آن عقلی و فلسفی است، نه تعبدی یا اعتباری. اعجاز تنها برای اطمینانبخشی و تصدیق مفید است.
۱۱۹ ـ ولی الهی واسطهٔ حقتعالی با ظهور و فیض میباشد. ولایت و عناوین ظاهری آن یک صفت عام مانند قدرت تفکر یا احساس و عواطف مشترک میان تمامی انسانها یا صفت خاص انسانی مانند نبوغ و قدرت سرایش شعر نیست، بلکه صفت اخص خواص آدمی و منحصر به نوادر از محبوبان است؛ زیرا جمعیت کمال را میطلبد. بنابراین این صفات به ندرت در کسی پیدا میشود و نیاز به موهبت و انتصاب الهی دارد. عناوین ظاهری ولایت با اعجاز و داعیهٔ نبوت ثابت و تصدیق میگردد. اگر قدرت خرق عادت با داعیهٔ نبوت همراه نباشد، کرامت نامیده میشود.
۱۲۰ ـ ولایت دارای دو چهرهٔ تکوین و تشریع میباشد و ولایت تشریعی تابع ولایت تکوینی است و بدون آن محقق نمیشود.
۱۲۱ ـ ولایت و عصمت تمام موهبتی است و به هیچ وجه زمینهٔ اکتساب ندارد، اگرچه ظهور این عصمت موهبتی به صورت اقتضایی و به منزلهٔ اکتساب آن میباشد. قرب و ولای هر ظهوری تابع طهارت و پاکی موهبتی آن میباشد. ولایت، امری تشکیکی است.
۱۲۲ ـ اعجاز، قدرتِ بر انجام کار محال نیست، بلکه تسریع و وفق دادن مسیر طبیعی چیزی است؛ زیرا معجزه نظام طبیعی را به هم نمیریزد، بلکه تنها دیگران را در انجام آن به عجز میکشاند. بنابراین اعجاز امری غیر عقلی نیست. اعجاز دلیل بر نادر بودن فرد مدعی نبوت است.
۱۲۳ ـ معرفی صاحبان عصمت تنها از ناحیهٔ حقتعالی و مبتنی بر نص درست است.
۱۲۴ ـ امامت استمرار نبوت و رسالت و علت ابقای آن میباشد. هر امامی تابع دین و رسالت پیغمبر خویش و کوچکتر از آن میباشد و با انقراض نبوت پیامبری، امامت آن نبوت نیز منقرض میگردد. به تمامی انبیا و امامان شناخته شدهٔ آنان در تمامی دورانها باید اعتقاد داشت، اما نبوت و امامت منقرض و نسخشده فعلیت اطاعت عملی ندارد. در عصر غیبت، ولایت و لزوم اطاعت مطلق تنها برای حضرت ولیعصر (عجل اللّهتعالی فرجه الشریف) ثابت میباشد و دیانت از طریق ایشان اخذ میگردد.
۱۲۵ ـ عناوین ظاهری ولایت، دارای محتوایی فرازمانی و سِعِی میباشند و متناهی و درونزمانی نیستند و ایستایی ندارند و آن به آن بدون محدودیت ظهور پیدا میکنند. ادعای این عناوین چون کسوتی ظاهری است، باید مستند باشد.
۱۲۶ ـ مقام ختمی، مظهر جمعی همهٔ اسما و صفات الهی و افضل ظهور بهگونهٔ اطلاقی میباشد نه به صورت حیثی و نسبی، اگرچه دارای ذات و استقلال نمیباشد و اطلاق ذاتی برای این مقام موهبتی نمیباشد. بنابراین نهایت فضیلت ظهوری برای صاحب مقام ختمی میباشد و تمامی اولیا ظهور کمالات ایشان میباشند.
۱۲۷ ـ در تنزیل ظهور، یک نزول مُظهری و یک نزول مَظهری به مثابهٔ هم میباشد. مُظهِر همان اسمای حقتعالی است که وجوبی و عین ذات میباشند. نخستین مُظهر احدیت است که مَظهر نخستین یعنی مقام ختمی را ظهور میدهد. واحدیت به حسب اسمای خود انبیای دیگر را ظهور میدهد. میان مُظهِر و مَظهَر نباید در جایی خلط کرد. احدیت، تعین یکتایی است و مقام ختمی نیز یکتاست و خاتم انبیا یکی و ازلی و ابدی است. مظهر خَلقی احدیت یکی است و تعدد ندارد و مقام ختمی ولایت میباشد که محال است پیامبری بعد از بعثت مقام ختمی بیاید. در این بحث نباید میان مَظهر (اسما و صفات الهی) و مُظهر (صاحب مقام ختمی) خلط کرد. مقام ختمی به نص شریعت اولیای چهارده معصوم علیهمالسلام میباشند که نور واحدند. مقام ختمی بدوی نیز میباشد؛ زیرا علت غایی، علت برای علت فاعلی است.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)