سلوک و شناخت رب

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

۹۴ ـ از اساسی‌ترین اصول سلوک این است که انسان خود را پیدا نماید و بداند که مجموع علایق، استعداد و توانایی‌های وی برای او چه نوع کارآمدی دارد و برد توحید و ولایت وی تا کجاست و تا چه اندازه می‌تواند بر حق و حقیقت استوار بماند. باید با خود خلوت داشت و لایه‌های پنهان و ژرفای خویش را به دست آورد و دید آخر خود کجاست. باید دید چه اسمایی بر انسان دولت دارد و لُبّ و هستهٔ مرکزی آدم چیست. ما از این هستهٔ مرکزی به «ربّ» تعبیر می‌آوریم. رب آدمی همان نهایت انسان است که در پایان هر چیزی به آن می‌رسد. چیزی که باید زندگی و تمام هستی خود را برای آن گذاشت. رب، پدیده‌ای خارجی است که مجموع خصوصیات و صفات فرد با آن همگونی دارد. باید این خالِ خلقت خود را پیدا کرد و لُبّ و مغزای علایق و سلایق خویش را به دست آورد تا به نقطهٔ انتهایی خویشتن رسید. سلوک بدون شناخت رب مفهومی ندارد و هر حرکتی بدون آن به سرگردانی و بی‌هویتی می‌انجامد.

۹۵ ـ هر انسانی سرّی متفاوت و متمایز از دیگری دارد. گاه سرّ انسانی هم‌چون جناب خضر به تصرف در عالم است که برای نمونه وی کشتی را سوراخ می‌کند و سِرّ انسانی دیگر مانند حضرت لقمان در سوراخ‌کردن کشتی نیست، بلکه در آن است که دلی را سوراخ نماید و با کلام برنده و تند و تیز و گویای خود، دلی را بشکافد و سِرّ وی در کلام وی ظاهر شود؛ چنان‌چه سِرّ خضر در عمل او آشکار می‌گردد. یکی ید بیضا دارد و دیگری تمامیت مقام جمعی را داراست که ویژهٔ حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

۹۶ ـ انسان در ناسوت دارای حدوث جسمی است و حدوث جسمی وی بر نفس جزیی (محدود) وی پیشی دارد. این نفس جزیی را نباید با حقیقت کلی و لحاظ عین ثابت وی اشتباه گرفت و جسم انسان بر آن حقیقت ربوبی انسانی که از آن به روح کلی (نامحدود) تعبیر می‌شود، تقدم ندارد.

۹۷ ـ انسان عرفانی همواره درگیر وحدت و محبت و عشق می‌باشد. عرفان جایی برای غیریت، دوئیت، تکفیر، انکار، عناد، کدورت، کینه و بغض ندارد و بر کسی کم‌ترین حرف و ایرادی نمی‌گیرد. انسانی که وصول به حق دارد بیگانه‌ای نمی‌بیند و برای هر چیزی همان مرتبه و مقام معلوم و ظهور محدودی را که دارد، محترم می‌شمرد.

۹۸ ـ انسان محبّی با کوشش و ریاضت تدریجی می‌تواند قدرت اراده و تسخیر و تمکن و نهایت همت پیدا کند. محبوبی با وصولی که دارد، اقتدار تسخیر، تمکن و همت فعلی را بدون ریاضت تدریجی و استجماع به موهبت داراست.

۹۹ ـ انسانی که مقام جمعی را دارد، لازم نیست خود در مرتبه‌ای خاص ظهور داشته باشد و برای مثال حیوان شود، بلکه لازم است آن مرتبه را بشناسد بدون آن‌که به لوازم آن آلوده شود.

۱۰۰ ـ انسان جمعی در همین دنیا هم عالم محسوس و نازل‌ترین پدیده‌های آن و هم برزخ را مشاهده و رصد می‌کند و می‌تواند با اهل و پدیده‌های آن هم آنان که در نزول سرازیرند و هم آنان که در صعود، معراج دارند، به‌گونهٔ اختیاری ارتباط داشته باشد. هم‌چنین او تجردی دارد که می‌تواند عقول عالی و نیز حضرات ربوبی را در رصد خود داشته باشد بدون آن که جنبهٔ بشری خود را فرو گزارد.

۱۰۱ ـ معرفت با وصول به مقام جمعی و حضور تمامی حضرات ربوبی و عوالم فیض نزولی و صعودی و توان ارتباط با حقایق آن‌ها در همین ناسوت شکل می‌پذیرد. بالاتر از این، حق‌تعالی را با تمامی تعینات و بدون تعین رؤیت و زیارت می‌کند. این وصول یا تحصیلی و محبی می‌باشد یا اعطایی و محبوبی.

۱۰۲ ـ انسان نوع واحد و فقط حیوان ناطق نیست، بلکه ماهیت و نوعی ندارد و جمع تمامی ظهور می‌باشد و می‌تواند به هر چیزی به گونهٔ تدریجی یا با شتاب غیرطبیعی تبدیل شود.

۱۰۳ ـ وصول به سعهٔ هماهنگ با عین ثابت علمی در صورتی که از کدورات نفسی خالی باشد و با صفای باطن تحقق پذیرد، حق را در انسان ظهور می‌دهد اما اگر به کدورات نفسی و خودمحوری آلوده باشد، همین مانع ظهور حق می‌شود و انانیت باطل می‌آورد و خود را به صورت حق می‌نمایاند در حالی که باطل است. نسبت کردار به حق اگر به همراه سلامت باشد، حق می‌گردد. کرداری که به ظهور نسبت داده شود، به هر حال باطل است.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط