منبع: علوم و نظرگاه های شاخص
۷۴ ـ مسیر معرفت و وصول در عرفان محبوبی، بسیار کوتاه و سریع میباشد؛ مسیری که به نیروی محبت و عشق پیموده میشود و تنها منحصر در سه منزل است: قطع طمع از غیر، قطع طمع از خود و قطع طمع از خداوند. در عشقِ بیطمع، میشود خود را دوست داشت، امّا از خود چیزی نخواست و میشود مردم را دوست داشت و از آنها طلبکار نبود و میشود خدا را دوست داشت برای خود عشق. تمامی این سه منزل را میتوان در یک کلمه خلاصه نمود: «عشق پاک» یا «قطع طمع». چنین فروگذاشتنی ریزش تمامی هوسها، امیال و کمالات را در پی دارد و جز عشق چیزی نمیماند. کسی که عاشق خالص است و عشق او پاک پاک است، هیچ گاه از کسی گِلِه و توقعی ندارد و حسرت چیزی را بر دل نمیآورد و آه دنیا، بلکه آخرت و بلکه هیچ کمالی در نهاد او شکل نمیگیرد. او با همه رفیق میشود؛ رفیقِ رفیق. او با حقتعالی رفیق میشود، اما نه از ترس جهنم او و عذابهایی که دارد و نه به شوق بهشت او و نعمتهایی که دارد، بلکه از آن جهت که خداوند را رفیق مییابد و شایستهٔ رفاقت، بدون آنکه بخواهد از او تکدی نماید. کسی که طمع را به کلی از خود بردارد: عبادتی دارد وجودی: «مَا عَبَدْتُک خَوْفا مِنْ نَارِک وَلاَ طَمَعا فِی جَنَّتِک وَلَکنْ وَجَدْتُک أهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک»(۱).
میتوان خداوند را دوست داشت، به او عشق ورزید و به او وصول داشت؛ بدون آن که دنبال چیزی ـ حتی معرفت ـ بود. خداوند، خود بندهپرور است، و بندهٔ عاشق نیز طمعی به کمال حق ندارد. توحید ذاتی و ولایت در بستر عشق بیطمع موهبت میشود.
ترک طمع، ریشه و اساس عرفان محبوبی است و عرفان بدون آن عرفان نیست. ما بعد از این از ترک خودخواهی خواهیم گفت. ترک خودخواهی برای سالکان مبتدی است، اما ترک طمع در ادامه و جامع آن و بسیار گستردهتر از ترک انواع خودخواهیهاست و ظرافتها و دقتهای بسیاری دارد.
نخستین مقام قطع طمع، « ترک طمع از خلق» است. نفی طمع از غیر به این معناست که شما هر آفریدهای را که به شما نزدیک یا از شما دور است و نیز خواه با شما رفیق، مأنوس، خوب و خوش است یا دشمن و ناسازگار، و خواه او همسر، فرزند، همکار، رفیق، همبحث و همدرس شما باشد یا بیگانه و ناآشنا، نه تنها به او بغضی نداشته، بلکه او را دوست داشته باشید و به او عشق بورزید و قربان وی روید و فدای او شوید.
عشق بیطمع به دیگران بدون آن که توقع خوبی و انتظار احسان داشت، مادهٔ سلوک و پیمایش مقامات معنوی است. عشقی که به رفتار خوب یا بد دیگران توجهی ندارد و مهرورزی به همه را با خود دارد.
کسی که نفی طمع از دیگران میکند، به کبر و ریا آلوده نمیشود.
مقام دوم ترک طمع، نفی طمع از خود است؛ یعنی نباید به خود دشوار گرفت و ریاضت کشید تا از این طریق اهل بهشت و معرفت گردید. سخت گرفتن به خویشتن برای کسب بهشت یا معرفت همانند آن است که انسان به فرزند خویش فشار آورد تا برای او پول فراهم کند. سالک باید ریاضت داشته باشد اما «غایت» و «تا» به آن وارد نیاورد و در برابر آن چیزی نطلبد و کار را برای عشق به آن بخواهد و نه برای سودهای جانبی. کسی که برای عشق تحصیل ندارد باید دلنگران خود باشد.
مقام سوم ترک طمع، نفی طمع از حق است. نزدیک شدن به این مقام استخوانشکن است و طلب آن نمدمال شدن را در پی دارد! انسان بیطمع به خداوند عرض میدارد: خدایا، میخواهی مرا امتحان نمایی، امتحان کن، و هرچه بلاست بر سرم ریز، هرچه دشمن است بر من مسلط و چیره نما، میخواهی مرا جهنم ببری، ببر، اما ذرهای شایبهٔ غیر عشق از من نخواهی دید! مقامی که واصل به آن، نه تنها خدای خود را بدون طمع به بهشت میپرستد، بلکه اگر خداوند او را در وسط جهنم قرار دهد ذرهای به او بدبین نمیشود و باز هم به خداوند عشق میورزد و «سبّوح قدّوس ربّنا وربّ الملائکة والروح» سر میدهد. آیا میتوان با خدا کاسبی ننمود و در مقابل حضرتش زالوصفت نبود. هر که کمتر از این باشد در دل طمع دارد. نفی طمع از نهاد خویش تنها منزل عرفان و معرفت است. وقتی طمع از دل کنده شود، همهٔ ناسوت روی زمین میریزد، هرچه میخواهد، پیش آید.
راه عرفان ترک عرفان است و کسی به معرفت میرسد که ترک معرفت نماید؛ همانطور که راه وصول ترک وصول است.
- بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۱۶۸٫ خدایا تو را از ترس آتش و به طمع بهشت عبادت نکردم؛ بلکه تو را شایستهٔ عبادت یافتم، پس پرستش و بندگیات کردم.
منبع: علوم و نظرگاه های شاخص