معرفت‌شناسی عرفان محبوبی

معرفت‌شناسی عرفان محبوبی

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

۵۴ ـ انسان در مسیر تکامل معنوی، دارای دو دستگاه فاهمه یکی مغز و نظام اندیشهٔ ذهنی با قدرت اراده و عقلانیت جزیی و محاسبه‌های خرد که به انسان نطق و القاءاتی از سنخ وهم، شک، گمان، زیرکی، فراست و حدس می‌دهد. عالی‌ترین این القاءات نبوغ می‌باشد و صفای نفس را برای فهم و دریافت دقیق‌تر لازم دارد. علوم این دستگاه، بیش‌تر اکتسابی، آموزشی و دست‌خورده است.

دیگری دل و دریافت‌های باطنی و عقلِ دارای سعه و عشق می‌باشد که به انسان القاءات نفسی و روحی می‌بخشد و در برد روحی، برای اولیای عالی و کمّل، فصل نوری را رقم می‌زند. عالی‌ترین القای معنوی وحی است. الهام، مشاهده، مکاشفه و رؤیت از این سنخ القاءات می‌باشد و مبتنی بر صفای باطن و قرب الهی است.

۵۵ ـ القاءات نفسانی یا صوری و شیطانی است یا معنوی رحمانی. القاءات دارای صورت و شیطانی هم می‌تواند به دخالت نفس آلوده و تخیل ناراست پدید آید و هم به دخالت شخص ابلیس یا شیاطین دیگر. القاءات نفسانی به‌گونهٔ تجسم، تمثل و تشکل می‌باشد. البته این دخالت‌ها برای محبوبان اولی و ذاتی نمی‌باشد و آنان عصمت نسبی را به موهبت دارند.

القاءات معنوی رحمانی دارای لحاظ قربی و ربی است، اما القاءات شیطانی هیچ‌گونه لحاظ قربی و ربی ندارد. حق‌تعالی غایت و فاعل القاء می‌باشد. قرب غایت القاء و ربّ فاعل آن می‌باشد. این القاءات یا معرفت به حقایق ثابت را به دست می‌دهد یا امور قابل تغییر. هم‌چنین همین امور می‌تواند معنوی یا صوری باشد، واسطه‌ای مانند سحر و جادو که امری غیبی و باطنی است نه عقلی (برخلاف شعبده و تردستی که جنبه معنوی و غیبی ندارد و عقلی است) و استخدام جن و فرشته یا قرار دادن موکل یا کامل مکمّلی بپذیرد یا بی‌واسطه باشد.

القاءات نفسانی غیر از القاءات عقلانی است. استعداد، نوع مزاج، اعتدال و سلامت جسم و وضعیت نفس، تعلیم و تربیت، استاد، عامل‌های محیطی، صفای نفس، حلیت و معنویت غذایی، معیشت سالم و اقتدار عقل در القای عقلی دخیل است.

۵۶ ـ انسان دارای سه فاز کلی آگاهی است: تجربه، علم و معرفت. علوم جزیی حسی و تجربی، شک، وهم، خیال و ظن را نیز در بردارد و علم در این فاز همان تجربه است و بر این مدار تعریف می‌شود که از امور نفسانی فراتر نمی‌رود. مفاهیم و علوم عقلی مبتنی بر برهان می‌باشد که قاعده و قانون می‌سازد و علم آن به‌گونهٔ فلسفی تعریف می‌شود و حقایق را به مفاهیم و اشارات تبدیل می‌کند که گاه از آن‌ها به معرفت نیز یاد می‌شود. معارف، مبتنی بر رؤیت حقایق ربوبی است. اما علم عرفان همان رؤیت است و بر این پایه حد می‌یابد و مراد از معرفت، همین رؤیت می‌باشد که نصیب افراد عادی و کافران نمی‌شود و باید به مقام قلب و سِرّ بار یافت تا این دستگاه معرفتی را یافت. این دستگاه معرفتی موهبتی است و اکتسابی و تحصیلی نمی‌باشد و داده‌های آن تولید و ابداع علمی است. شعر و نبوغ رشحه‌ای از این آگاهی مبتنی بر صفای باطن را داراست. در این دستگاه، قلب سلیمِ فعلی و دارای صفا، اندیشه را تابع خود می‌سازد وموضوعی برای نزاع میان عقل و دل و عشق نمی‌گزارد. تبدیل معرفت دل و یافته‌ها و واردات آن به گزاره‌های علمی، تنها در مقام آموزش و به صورت مقدمی می‌باشد.

۵۷ ـ علم و معرفت دو مرتبه از شناخت می‌باشد. از علم در فلسفه سخن گفتیم. موضوع عرفان، معرفت می‌باشد و در مقام آموزش ابتدایی، معرفت به علم تبدیل می‌شود. معرفت از علم بالاتر است. متعلق علم می‌تواند کلی یا جزیی باشد، اما متعلق معرفت فقط امور جزیی و متشخص می‌باشد. عرفان، معرفت حق‌تعالی را موضوع خود دارد.

۵۸ ـ علم فلسفی، امری نفسی است و نفس بیرون را درون خود ظهور می‌دهد و آن را با مطابقتی که با خارج دارد، حاکی از آن می‌نماید و محکی دست‌نخورده در بیرون می‌باشد. علوم اکتسابی بر این مدار و با تأثیرپذیری از نحوهٔ استعداد و صفای باطن و میزان تلاش در فراگیری و مربی و عامل‌های دیگر که از آن سخن گفتیم، نقش می‌گیرد. معارف مرتبط با دل و قلب، از سوز و درد و بلا و عشق و حب پروردگار که علت قرب الهی است، تأثیر می‌گیرد و تابع آن می‌باشد.

۵۹ ـ فکر عادی و عام نظری از قلبی که نور عنایت الهی را دارد، تمکین و اطاعت‌پذیری دارد و از آن صفا و نورانیت می‌گیرد و با آن درگیر نمی‌شود؛ همان‌طور که عقل قوی می‌تواند نفس را مطیع خود سازد و نفس امّاره را از ایادی خود گرداند. به عکس، اگر نفس قوی‌تر از عقل باشد، خرد را تضعیف کرده و بر آن غلبه می‌کند و در تصمیم‌گیری‌های آن دخالت می‌کند.

۶۰ ـ علم فلسفی و اندیشه از باب تصدیق و امری انشایی و تولیدی است و با محفوظات و معلومات تفاوت دارد. کسی که تنها امور تصوری دیگران را می‌خواند و آن را حفظ می‌کند و معلوم خود قرار می‌دهد، «عالِم» نیست؛ بلکه «حافظ» است و حافظه ارزشی برای شناخت حقیقت و یافت باور صادقِ موجه ندارد و توان حفظی وی نیز حتی به اندازهٔ یک لوح فشرده نیست. کسی عالم است که قدرت تصدیق داشته و دانش خود را به صورت ظهوری، انشایی و افاضی دارا باشد و لُبّ و حقیقت علم را از نظرگاه خود و بر اساس یافته‌های خویش بیان دارد.

۶۱ ـ معرفت، حضور قلب با حقیقت می‌باشد. بنابراین «معرفت» با «حقیقت» تفاوت دارد. معرفت، امر نفسی است که لحاظ باطنی و حاکی دارد و حقیقت لحاظ خارجی و محکی است. اسرار الهی یا از معارف است یا از حقایق. اسرار جمع «سِرّ» است که مرکز آن، قلب می‌باشد. در عرفان وقتی گفته می‌شود امری سرّی است؛ یعنی قلبی است و کسی که به مقام قلب نرسیده است، از درک آن عاجز است.

۶۲ ـ قرب الهی که نقش اساسی در موهبت معرفت دارد، میدان جذبی قوی می‌باشد که قلب در محدوده خاصی با پوششی مرحمتی و عنایی از ناحیهٔ حق‌تعالی حفظ می‌کند و آن را در معرض امور ربوبی و حقایق قرار می‌دهد. جوشش دل، سکینه، وقار، آرامش و صفا از نشانه‌های هم‌جواری و قرب به خداوند می‌باشد.

قرب بر دو قسم نوافل و فرایض می‌باشد. فریضه قربی حقی و الزامی و سریان حق در خلق است که حق فاعل کار بر جوارح و جوانح بنده می‌باشد. نافله قربی غیرالزامی است زیرا سریان خلق در حق است و فرد در کار دخیل و فاعل آن بر جوارح حق‌تعالی می‌باشد. این تعبیر از مأثورات شرعی به عرفان آمده است. نزدیک‌ترین راه و بهترین چیزی که قرب می‌آورد فریضه‌هاست و باید به آن اهتمام داشت. قرب فرایض موجب فنا و ریزش می‌شود. فنای عارف امری حقیقی و عینی است، نه علمی.

اوج قرب فرایض ولایت و عصمت البته به موهبت می‌آورد و تابع محض ارادهٔ الهی و عشق و محبت اوست و نبوت، رسالت و امامت را در پی دارد. عصمت و ولایت باطن نبوت، رسالت و امامت می‌باشد که اشرف کمالات انسانی می‌باشد. ولی و نبی واسطهٔ حق‌تعالی با ظهور است که امام به آن استمرار می‌دهد و بقای آن را با عصمتی علمی و عملی که دارد تضمین می‌کند.

۶۳ ـ عرفان بر دو قسم عملی و نظری است. از نظر فلسفی، عرفان عملی فرع بر عرفان نظری است و ارزش هر عملی به اندیشهٔ آن عمل است؛ از این رو هم در فلسفه و حکمت و هم در عرفان، ارزش عرفان عملی و نیز ارزش حکمت یا فلسفهٔ عملی به عرفان نظری و فلسفهٔ نظری است. بر این اساس، عرفان عملی به خودی خود هیچ موقعیتی ندارد و این عرفان نظری و بلندای آن است که عرفان عملی را ارزش و موقعیت می‌دهد و آن را نتیجه‌بخش می‌سازد. ار سوی دیگر، عرفان و سلوک از مقولهٔ علوم مفهومی و ذهنی نیست، بلکه امری اقتداری و عملیاتی است. درست است که برای سلوک باید معرفت و آگاهی داشت، اما دانستن نقشهٔ راه به معنای گام برداشتن و سیر این راه نیست. بنابراین سالک نباید با مطالعهٔ کتاب‌های عرفانی بپندارد عارف شده است و نباید به مغالطهٔ خلط میان علم و قدرت دچار آید. درست است که هر علمی که ویژگی انشایی بودن را داشته باشد عین قدرت است، اما علم‌های مفهومی که به تعبیر درست، «معلومات» است تنها مفهوم و صرف اخبار است و بس. عرفان نقشه‌خوانی ندارد و فقط آموزشی نیست، بلکه تمرین درد و مشق عشق است. عشق و معرفت با نگاه به کاغذ یا با آب‌گوشت خانقاه به دست نمی‌آید، بلکه این ارادت و ریاضت آگاهانه است که قدرت تمکین می‌آورد.

بیش‌تر آنان که تنها در پی علم هستند می‌خواهند هر چیزی را بدانند و هر دانشی را داشته باشند. چنین کسانی چون کودکی لوس هستند که هرچه می‌بینند را می‌خواهند. طبیعی است چنین روحیه‌ای که اشتغال فراوان می‌آورد با سلوک منافات دارد.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط