هستی‌شناسی عرفان محبوبی

اوصاف و اسمای الهی

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

۱۵ ـ حضرت حق‌تعالی دارای سه لحاظ می‌باشد: ذات و بی‌تعین، هویت ساری (و به تعبیر قرآن‌کریم معیت قیومی) و لحاظ فیض و خلق. حق‌تعالی در هر سه لحاظ حق‌تعالی است. حق‌تعالی در فیض خود به معیت نزول می‌یابد و این معیت نزولی مَظاهر و فعل الهی را پدید می‌دهد. حق‌تعالی یعنی آن حقیقت بی‌تعین به حق‌تعالی یعنی به هویت ساری و معیت قیومی به‌حق یعنی در مَظاهر خَلقی ظاهر می‌شود و تعین پیدا می‌کند. هر ذرّه و ظهوری حکمی دارد که به آن جواز استفاده ار قدرت و نفوذ حق‌تعالی را می‌دهد. البته اصل جواز را می‌دهد، اما می‌شود آن را به شرّ تبدیل کرد. هر مرتبه و لحاظ عالی، مرتبهٔ نازل را به فعلیت داراست.

۱۶ ـ حق‌تعالی با اراده و فاعلیت ذاتی و به عشق خویش در سیری دایمی دارای جلا و تجلی نزولی و استجلا و ظهور و بروز صعودی می‌باشد. نزول به جلای حق‌تعالی است و او ظهور دارد و پدیده‌ها تنزیل و تعین و ظهور اوست نه غیر او و آفریده‌ای مستقل و دارای وجود و نه عین او. صعود به استجلای مَظهر می‌باشد و مَظهر است که صعود می‌کند. توجه شود که پدیده‌ها و تعینات مظاهر حق‌تعالی هستند نه ظواهر حق‌تعالی. مظاهر هویت، ذات و استقلال ندارند.

۱۷ ـ تمام هستی حق‌تعالی است که فیوضات خلقی و ظهوری دارد. «حضرت»، جناب حق‌تعالی و تعینات ربوبی اوست، و «عالَم» فیض ظهوری حق‌تعالاست. بنابراین حضراتْ مُظهِرات و عَوالمْ مَظاهر می‌باشد. حضرات ربوبی عبارت است از: حضرت حقی بی‌تعین و غیب غیوب، تعین احدیت، تعین واحدیت که اعیان ثابته نیز تابع و ظهور واحدیت می‌باشد. عوالم فیض ظهوری و خَلقی بر پنج عالَم می‌باشد: عالم عقول (جبروت)، نفوس(ملکوت)، مثال، ناسوت و عالَم انسان که جمعیت تمامی عوالم می‌باشد. انسان در سیر صعود از ناسوت و طبیعت به مثال، نفس، (نفس اماره، لوامه، مسوّله، مزّینه، ملهمه، مطمئنه و نفس کامل)، عقل، واحدیت، احدیت و ذات بی‌تعین حق‌تعالی قدرت عروج دارد.

۱۸ ـ هم مقام بی‌تعین و هم تمامی تعینات ربوبی دارای مظهر می‌باشد.

۱۹ ـ مقام ذات حق‌تعالی هیچ لحاظ، اعتبار و قیدی ندارد؛ نه به شرط شی‌ء، نه لابه‌شرط قسمی. اسم ذات حق‌تعالی، مقام بدون اسم و بدون تعین است و تعین همان اسم است؛ بر این اساس، نمی‌توان اسمی برای آن آورد. مقام ذات، اسم نمی‌پذیرد؛ هرچند خداوند دارای اسم‌های ذاتی است که غیر از مقام ذات است.

۲۰ ـ گفتیم مقام ذات الهی نه اسم می‌پذیرد و نه رسم، اما بر لحاظ وحدت باطنی آن که عین فعلیت است، اسم «احدیت» می‌نهند. اسم به معنای تعین است. احدیت، شروع وحدت الهی و تعین اول و مقام جمع اسماست. اوصاف و اسمای الهی ـ که در مقام ذات تعینی ندارد ـ در مقام احدیت، تعین پیدا می‌کند و ذات حق‌تعالی در تعین احدیت، همهٔ صفات را بدون آن که کثرتی داشته باشند، داراست. صفات در مقام احدیت، دارای تعین کثرتی و مرتبه‌ای نیست و این به آن معنا نیست که صفتی در آن وجود ندارد، وگرنه صفات در مقام واحدیت، تعین پیدا نمی‌کرد. احدیت یعنی خداوند در ذات خود و درون خویش جزیی ندارد که برای وی شریک قرار گیرد و تعدد درونی، غیرپذیری، ترکیب و شراکت را نفی می‌کند و بیتایی و بی‌همتایی او را می‌رساند.

۲۱ ـ «احدیت» دارای دو اصطلاح است: یکی مقام احدیت ذاتی است که ظهور و تعینی پیش از مقام واحدیت می‌باشد و دیگری احدیت جاری و ساری که با هر ذرّه و درّه‌ای ـ از جمله ناسوت ـ است و وحدت فعل، صفات و ذات حق‌تعالی را می‌رساند. اگر کسی مقام احدیت ساری را رؤیت کند، به شهود حضرت حق رسیده است و چهرهٔ او را در هر جایی می‌بیند. احدیت ساری سیری کوتاه دارد؛ برخلاف کسی که می‌خواهد با نگاه به پدیده‌ها، به اسما و مقام واحدیت برسد و بعد از گذر از مفاتیح غیب و واحدیت خاص، به احدیت وصول یابد، که باید راهی بس طولانی بپیماید.

احدیت ساری در هر ذرّه‌ای دیده می‌شود؛ گویی که با هریک نشسته است، بدون آن که لازم باشد خداوند بعد از واحدیت، دارای احدیت گردد.

با این احدیت، هرچه دیده می‌شود، حق‌تعالاست و شرک به کلی از فرد زایل می‌گردد. احدیت ساری را می‌شود در هر پدیده‌ای ـ اعم از جمالی و جلالی حقی یا اضلالی ـ دریافت. ما از احدیت ساری در فلسفه سخن گفتیم. باید توجه داشت نهایت عرفانِ غالب محبّان، مقام احدیت ساری است، اما عارفان محبوبی اوّلی از ذات مطلق می‌گویند.

۲۲ ـ احدیت همان تجلی اول و تجلّی ذات به ذات است که ظهور اسما و صفات به صورت مندمج می‌باشد. این تجلی و مرتبه، «ظهور»، تعین و تجلّی ذاتی گفته می‌شود. در این تجلّی لحاظ فیض مندک است.

۲۳ ـ احدیت در واحدیت ظهور و تعین می‌یابد. مقام انبساط و تفصیل اسمای الهی و تعین ثانی، «واحدیت» نام دارد. واحدیت یعنی خداوند را شریک و انبازی در خارج نیست و یکتاست. در تعین واحدیت، خداوند، تمامی اسما را با کثرت دارا می‌باشد؛ در حالی که اسما و صفات، حقیقی و عین ذات هستند، نه اعتباری، لازمی، سلبی یا عدمی.

«اللّه» اسم برای این مرتبه است که باطن آن، اسم «هو» می‌باشد. اسمای الهی، تمامی عین ذات خداست، هم در مقام احدیت و هم در مقام واحدیت. این دو مقام، در عینیت با ذات، یکسان و یکی است، امّا تفاوت این دو، در مرتبه است.

۲۴ ـ مقام واحدیت مقام حقایق اسمایی یا خزاین و مفاتیح غیب و واسطهٔ میان ذات احدی و فیض ظهور می‌باشد. واحدیت به اعتبار مفاتیح غیب ـ که همان اسمای مستأثر حق‌تعالی است و فقط ظهور حقی دارد و ظهور فیضی ندارد هرچند دارای مظهر فیضی می‌باشد ـ واحدیت خاص نامیده می‌شود. واحدیتِ عام همهٔ اسمای حسنای الهی است. 

مفاتیح غیب، از باطن و غیب ذات و گاه بدون ظاهر و سبب کار می‌کنند و به صورت غیرمنتظره امری را ظهور می‌دهند. مفاتیح غیب عین ذات حق‌تعالی و نفس ذات و اسمای مستأثره و اسمای باطنی حق و عین وجود هستند در حالی که علم حق‌تعالی و دیگر صفات او می‌باشند. این اسما خود باز و گشوده می‌باشند و در جایی قفل نمی‌باشند که بدون اسباب کار را وفق می‌دهند.

۲۵ ـ در تجلی ثانی که تجلی ذات برای صفات و واحدیت است، اعیان ثابت ظهور می‌یابند و آن شروع فیض است. ظهور اسمایی عین ذات حق تعالاست و غیریت و فعل در کار نیست؛ اگرچه ظهور و فیض هم هست. هر فیضی ظهور هست، اما هر ظهوری فیض نیست؛ زیرا موضوع فیض، خلق است. فیض حق، ظهوری دایمی، ضروری، ازلی، ابدی و سرمدی است.

۲۶ ـ سریان و تنزل حق در این تعین جایی برای استعداد نمی‌گذارد. تنزل حق‌تعالی و تعین تمامی پدیده‌های ظهوری تحت پوشش مقام واحدیتِ عام است و پدیده‌ها از طریق آن با مفاتیح غیب در ارتباط می‌باشند.

۲۷ ـ حقایق در دو تعین احدیت و واحدیت، به‌گونهٔ اعطایی و بدون اکتساب و دخالت اختیار و با «اشراف» داده می‌شود.

۲۸ ـ اگر گفته می‌شود حق‌تعالی فقط یک تجلّی دارد، منظور از یک، واحد عددی نیست، بلکه اطلاقی است که تمامی ظهورات را در بر می‌گیرد. اگر از تعدد تجلّی و تجلی احدی و واحدی سخن گفته شود تجلّی در مرتبهٔ تعینات است که احدیت تعین اول و واحدیت تعین و تجلّی دوم می‌باشد.

۲۹ ـ وحدت بر دو گونه است: وحدتی که هیچ مقابلی ندارد و به آن وحدت ذاتی و وحدت لابشرط می‌گویند و عین ذات‌حق‌تعالی است و وحدتی که در برابر کثرت است و وحدت زاید بر ذات است و به حیثی وصف وحدت و به حیث دیگری، کثرت می‌پذیرد.

۳۰ ـ حق‌تعالی حقیقتی اَحَد و واحد است. احد است یعنی ترکیب و انضمامی ندارد و واحد است یعنی شریکی برای او نیست.

۳۱ ـ اتحاد مبتنی بر کثرت، تعدد، ترکیب، انضمام، غیریت و ضعف است. اسمای الهی با هم اتحاد ندارند.

۳۲ ـ اسما و صفات در مقام واحدیت عین ذات می‌باشند. تمامی صفات با ذات الهی عینیت دارد و ظهور ذاتند و دولت یکی بر دیگری فقط در ظهور می‌باشد نه در مقام ذات. در این مقام، هیچ اسمی به اسمی دیگر واگذار نشده است و با ذات واسطه نمی‌پذیرد، بلکه تمامی با ذات عینیت دارند، ولی در ظهور، مرتبهٔ عالی، متوسط و دانی و تقسیم سِعِی و غیرسعی و جمالی و جلالی و دولت‌های متفاوت می‌یابند. تمامی اسما دارای مظهر و دولت می‌باشند و مظهر و دولت هیچ اسمی هم در مرتبهٔ صفات و هم در مرتبهٔ فعل و فیض زوال و فنا ندارد و ازلی و ابدی است. اسمای الهی و مظاهر آن‌ها حتی مظاهر ناسوتی آن‌ها همه وجوبی، عینی، ذاتی، کلی، دایمی و ازلی و سرمدی است. نه هیچ مُظهری زایل و فانی می‌شود و نه هیچ مَظهری. سیر ظهور با حق‌تعالی ثابت است و تمامی مظاهر لازم اسمای حق‌تعالی و لازم ذات حق‌اند. این حفظ ضروری و دایمی حق‌تعالی است.

۳۳ ـ مقام واحدیت، دارای مظاهری است که به آن، وجود علمی و اعیان ثابته می‌گویند. اعیان ثابته، مقام علم حق‌تعالی به پدیده‌هاست. در این مقام، می‌توان حقایق را از منظر حق و به علم او دید؛ یعنی اعیان ثابته و علم حق‌تعالی را رؤیت نمود و حقیقت‌های ازلی را در چهرهٔ اعیان ثابته به‌روشنی دید. در این مرتبه می‌توان به معرفت خویش و تمامی پدیده‌ها، از جمله قیامت و حوادث آن، نایل شد؛ هرچند معرفت به حقایق منحصر به این اعیان ثابت علمی نمی‌باشد.

۳۴ ـ تعین علمی و عین ثابت هر پدیده‌ای، چهرهٔ حقیقت آن پدیده است که در خداست و قالب‌ریزی آن، سبب پیشامد هیچ گونه جبری نیست؛ بلکه در غیر محبوبان اولی، تمامْ اقتضاست و با آزادی و اختیار و ارادهٔ بشر و تلاش دنیایی او ظاهر می‌گردد و می‌شود آن را در ناسوت با ظهور و پدیداری جلا داد یا آن را درون خود همان‌گونه که هست، پنهان داشت. راه باز است و خط قرمزی در حفاری درون نیست.

۳۵ ـ اسمی ذاتی است که به صورت نفسی وصف ذات است و نیاز به غیر و متعلق ندارد و البته هر یک از اسمای ذاتی، دارای ظهور فعلی است. تعین احدیت و واحدیت زاید بر هم نیستند، بلکه هر دو یک حقیقت واحد می‌باشند و هر دو ذاتی، حقیقی، وجودی و ربوبی‌اند که زاید بر ذات نیستند، بلکه عین ذات می‌باشند. صفات با ذات، وحدت و عینیت دارد، نه اتحاد؛ چرا که اتحاد لحاظ غیر و تعدد دارد و دو چیز که با هم متحد می‌شوند، دوگانگی خود را از دست نمی‌دهند و هنوز غیر را در اعتبار خود دارند؛ برخلاف وحدت و عینیت، که غیریتی در آن نیست. اتحاد، لحاظ تغایر دارد، امّا وحدت تغایری ندارد. صفات حق‌تعالی عین ذات است و با آن وحدت دارد، نه اتحاد. بر این اساس، هیچ اعتبار غیری در مقام ذات روا نیست. اسما و صفات الهی از حیث محکی و مصداق، تقابلی ندارد و تقابل تنها در مفهوم و حیث ظهور و تعین است.

۳۶ ـ واحدیت با اسم ربّ برای فیض جلوه دارد و اسم رب ظهور واحدیت برای هر پدیده می‌شود. در مقام واحدیت، در رؤیتی تجریدی، هر اسمی عین دیگری دیده می‌شود و حق‌تعالی با چهرهٔ متفاوت اسمایی و با آشکارسازی و خفاهای مکرر خود، با بنده دالی می‌کند و ربوبیت خویش را به او می‌بخشد و هر چهره‌ای نیز همان حق‌تعالاست؛ چهره‌ای که چهرهٔ تمامی پدیده‌هاست و چهره‌ای پایدار است و هر چهره‌ای به آن چهره ثبات و دوام دارد.

۳۷ ـ تجلّی الهی یا در مقام ذات (احدی ذاتی و فیض اقدس و عالی‌تر) و یا در مقام صفات (واحدی اسمایی و فیض مقدس) می‌باشد. حق‌تعالی هر ظهوری را به قدر تجلّی و نزول خویش در آن تحقق و تعین می‌دهد و به آن به تعبیری مسامحی استعداد و ظرفیت می‌بخشد. هر ظهوری بر پایهٔ تنزل حق‌تعالی مرتبه و تعین می‌یابد نه استعداد خویش. به این تجلی ثانی که مبتنی بر تنزل حق‌تعالی می‌باشد، فیض مقدس گویند. فیض اقدس تنزل‌دهنده است و اصل مرتبه را می‌سازد و فیض مقدس به قدر تنزّل است و فعلیت و کمالات مرتبه می‌باشد. گاه فیض اقدس به مرتبهٔ علمی اعیان ثابته و فیض مقدس به فیض عینی و خلق گفته می‌شود.

۳۸ ـ تعین و تشخص هر ظهوری به نفس همان ظهور است و به خود با مظهری دیگر تمایز دارد. هر ظهوری یک‌دانه می‌باشد. هم‌چنین هر پدیده‌ای همان ظهور عین ثابت خویش به‌گونهٔ اقتضایی است و هر پدیده‌ای اقتضاءات خود را فعلیت می‌بخشد. نه چیزی جز ظهور الهی است و نه چیزی جز ظهور اقتضایی عین ثابت خویش می‌باشد به‌جز محبوبان ذاتی که لازم ذات و ضروری می‌باشند نه اقتضایی.

۳۹ ـ نخستین فیض، مجرد و عقلی می‌باشد، نه مادی.

۴۰ ـ هریک از مراتب بالاتر مانند عقول، تمامی کمالات مراتب فروتر مانند نفوس را داراست. عالم عقول عالم معانی است و شکل و صورت در آن نمی‌باشد. نفس ظهور عقل و تعین آن می‌باشد.

۴۱ ـ مثال منفصل، ظهور نفس می‌باشد و عالمی است برزخی که نه تجرد خالی و عقلانی و روحانی به تمام معناست و نه تمام مادی و ثقل می‌باشد، اما صورت و هیأت ماده را دارد. خیال (مثال متصل یعنی صورت‌های حقیقی خیالی که حکایت و ظهوری از اجسام یا نفوس می‌باشد و دارای محکی و واقعیت می‌باشد که امری غیر از تصورات ذهنی بدون واقع و فاقد محکی است) و رؤیا، مثالی از عالم مثالی است. دلیل اثبات آن گزاره‌های دینی است.

۴۲ ـ ناسوت عالمی جرمانی و دارای ماده و ثقل و قابل حس و نازل‌ترین عوالم است. عقول و نفوس به نحو اشراف در ماده حضور دارند نه آن که این عالم ظرف برای آن‌ها گردد.

۴۳ ـ طبیعت، حقیقت ناسوت و مقسم ناسوت، ماده، اجسام و شکل‌ها می‌باشد.

۴۴ ـ مظاهر در صعود خویش به برزخ و قیامت وارد می‌شوند. قیامت دارای جنّت و دوزخ ابدی می‌باشد. بهشت آرامش و آسایش و راحتی دارد و دوزخ، فضایی تنگ، ناامن، ناآرام، آمیخته و آلوده با سختی و حرارت می‌باشد که ویژگی‌های آن را باید فقط از قرآن‌کریم و منابع درست شرعی گرفت.

۴۵ ـ عوالم اشرف و بالاتر وسیع‌تر می‌باشند و برای عوالم فروتر سبب و واسطهٔ فیض می‌باشند.

۴۶ ـ این عوالم هم امکان نزول دارد و هم امکان صعود. نزول و صعود آن نیز می‌تواند هم به معنا و هم به صورت باشد. صعود و نزول برای تمامی پدیده‌ها اعم از انسان، ملائکه، جن و شیاطین در حد توان و اقتدار آن‌ها به نحو کلی و نه به صورت کلی و فی‌الجمله و روی هم رفته ممکن می‌باشد.

۴۷ ـ تمامی پدیده‌های فروتر در ظهور نزولی، در عوالم فراتر می‌باشد. هویت حق‌تعالی نیز در هر عالمی با مظهر همراه است و در هر نزولی تنزل می‌کند. حق‌تعالی این‌گونه در هر عالمی با تنزل خویش حضور پیدا می‌کند.

۴۸ ـ هیچ‌یک از عوالم تمامی ندارد و همه ازلی و ابدی است؛ هرچند پدیده‌های جزیی ناسوتی در عالم ماده و نظام کیوانی نه اصل عالم ناسوت، دارای زمان و حدوث، تناهی و محدودیت مادی به گونهٔ تدریجی می‌باشند.

۴۹ ـ اسمای الهی به‌تنهایی ظهور و کارپردازی ندارد و در ذات حق‌تعالی همه یک حقیقت و عین ذات می‌باشند؛ از این رو تمامی اسما با هم ظهور و پدیده‌ای را رقم می‌زند اما تمامی آن‌ها با هم دولتی متفاوت برای هر پدیده محقق می‌نمایند و اسمی غلبه در ظهور می‌یابد و تفاوت‌ها را در نظامی اقتضایی و با حفظ اراده و اختیار رقم می‌زند.

۵۰ ـ تمامی پدیده‌ها اعم از خیرات و شرور و حق و باطل، ظهور حقیقی حضرت حق می‌باشند و جز حقیقت حق ظهوری در عالم نمی‌باشد، بدون آن‌که مراتب و حیثیات آن‌ها در هم آمیخته شود و به غیریت یا عینیت حق و ظهور منجر شود و بدون آن‌که هر مرتبهٔ ظهور از مراتب دیگر در عین داشتن صدق، یکسان باشد. مؤمن هیچ‌گاه کافر و کافر هیچ گاه مؤمن و حق باطل و باطل حق نیست و تعینات یکسان نمی‌باشند و تفاوت آن‌ها ثابت است. شرور تنها در مرتبهٔ فعل پدیدار می‌شوند و مربوط به فعل است نه ذات حق‌تعالی.

۵۱ ـ نظام ظهور به‌خصوص ناسوت آن، به‌صورت جزیی و تمامی پدیده‌های آن احسن می‌باشد، نه فقط به صورت کلی، فی‌الجمله و روی هم رفته.

۵۲ ـ مُثُل افلاطونی، عالم صور مرتسمهٔ مشایی، عقول متکافئهٔ عرضی، عالم دهری و نفس کلی همانند جزیرهٔ خضرا و جابلقا و جابلسا هیچ دلیلی برای اثبات آن‌ها نمی‌باشد.

۵۳ ـ نباید مظاهر مُظهِری را با مراتب مَظهری فیض و خلق خلط کرد.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط