علم چیست

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

بزرگ‌ترین مشکل علوم انسانی این است که تعریف اشتباهی از خود «علم» در اختیار دارند.

من بحث معرفت‌شناسی فلسفه را به‌گونهٔ تفصیلی تحقیق کرده و نظرگاه جدیدی غیر از آن‌چه در فلسفه‌های مشائی، اشراقی و متألّه آمده است، آورده‌ام. از آن‌جا که ماهیت در نظامِ وجودی ظهوری ما جایی ندارد، در هیچ موضوعی به‌خصوص در بحث علم، نمی‌شود از آن برای تبیین دستگاه ادراکی و فاهمه و رابطهٔ ذهن با خارج استفاده نمود.

علم انکشاف است. سخن ما در علم این است که عالم یک معلوم را در خود قرار نمی‌دهد و وحدت علم و عالم به اتحاد عالم با معلوم نمی‌باشد و موضوعی برای اتحاد با آن نیست، بلکه علم تعینی در عالِم است که با معلوم و حقیقت خارجی مطابق است. تعین علمی وزان وجودی معلوم را ظاهر می‌کند و وحدت عالم با علم خویش نسبت به معلوم در بستر این تعین تحقق پیدا می‌کند. علم امری فعلی و انشایی است نه تصور و تصدیق و صورت ذهنی.

علم در حق‌تعالی از سنخ وجود و در آدمی از سنخ ظهور و فوق مقوله است؛ یعنی امری عرضی و کیف نفسانی نمی‌باشد؛ هرچند ظهور نفسانی مرتبط با خارج دارد؛ به‌گونه‌ای که ارتباط آن با خارج جزو هویت علم می‌باشد و علم بدون آن علم نمی‌شود.

علم، بروز و ظهور نفس و خلاقیت آن می‌باشد که برای خود نفس حضور دارد نه حصول و پیدایش چیزی از خارج در نفس نمی‌باشد.

ذهن آدمی ترکیبی از امواج مادی و انعکاس چینش ذرّات مادی در مغز و سلول‌های آن می‌باشد که با روان و نفس آدمی مرتبط است و به نفس اقتداری می‌دهد که ظهور آن را ایجاد کند.

علم نفسانی تمامی حضور است و علم فاقد ماهیت است و نمی‌تواند حصولی و دارای دخول در چیزی و واجد نقش انطباعی باشد. علم، ظهوری نفسانی است؛ به این معنا که نفس دارای اقتدار خلاقیت ساخت پدیده‌های خارج در خود می‌باشد. این علم برای نفس، تمامی حضوری است، اما حضور یا قوی و شدید است و یا ضعیف که نازل آن، وهم می‌باشد. این ظهور علمی، در حقیقت ظهور نفس است نه ظهور خارج و حکایت از توان عقل و قدرت نفسانی فرد دارد نه خارج ذهن، هرچند هیچ علم ذهنی بریده از خارج نیست و متأثر از آن پدید آمده است. هر چیزی افزون بر ظهور ناسوتی، در هر عالمی نمود و ظهوری دارد و در هر نفس انسانی نیز که عالمی است از بی‌نهایت عوالم الهی و نیز خود بی‌نهایت نوع می‌باشد نه یک نوع، نمودی خواهد داشت و به حسب نفس هر فردی، شدت و ضعف می‌یابد. نفس اگر در قدرت توان بالایی بیابد و قوت گیرد و از سنخ نور یعنی مجردات نسبی شود، می‌تواند خرق عادت، کرامت و معجزه بیرون از خود و در هر عالمی داشته باشد که تمامی شدت ظهور به حسب آن عالم می‌باشد. تولید علم نیز چنین می‌باشد و ظهوری نفسانی در خود نفس است؛ ظهوری که همانند وجود جعل ندارد. با توجه به آن‌چه گذشت ادراک و معرفت در گرو ماهیت نمی‌باشد، بلکه در گرو وجود و ظهور است.

نفس چنان ظرافت و قدرت خلاقیتی دارد که می‌تواند به تمامی ظهورها تعین یابد. هم‌چنین علم همانند عشق، محبت، لذت، نفرت، میل، درد و حتی وجدان و فطرت از قوای نفسانی است که از عامل خارجی متأثر می‌باشد و تابع آن است و چنین نیست که انفعال درونی محض باشد. تمامی معلومات و علمِ ذهنی هر کسی از ارتباطی که با خارج دارد، شکل می‌گیرد؛ تفاوتی ندارد به صورت ترکیبی یا با تجزیه در خارج باشد. تمامی انگیزه‌های نفسانی با خارج رابطه دارد.

نفس، علم را درون خود اختراع می‌کند و به آن تعین می‌دهد. علم، ظهور و بروز نفس است نه حلول چیزی در آن. نفس، چیزی را از خارج نمی‌گیرد، بلکه آن‌چه در خارج است را درون خود ابداع می‌کند. علم درون نفس دارای خارج است و چنین نیست که بشود از این حقایق خارجی اما نفسی تعبیر «شبه خارج» را آورد؛ زیرا شبه یک حقیقت خود آن حقیقت نیست، اما علم ظهور همان حقیقت است ولی ظهور ذهنی.

علم، فعل نفس است و خود نفس به علم تعین صدوری می‌دهد؛ یعنی علم، ظهور نفس است و از نفس ظاهر می‌شود در حالی که نمی‌تواند بیگانه از خارج باشد و علم از این خارج، حیات می‌گیرد و حقایق خارجی را در خود می‌سازد. برای همین بسیار مهم است که بتوان قدرت و صنعت لازم برای شناخت حقایق جزیی خارجی را در اختیار داشت تا بتوان از این مصادیق خارجی، مفاهیم علمی درست و گزاره‌های صادق داشت؛ همان‌طور که به‌عکس باید این مفاهیم را پلی برای وصول به خارج دید و اگر این وصول محقق نگردد، علم علم نیست. علم چون از شؤون نفس است، از سنخ مفهوم و ماهیت نمی‌باشد و حصولی نمی‌شود و عرض و کیف نیست و انقلابی نیز صورت نمی‌گیرد. علم ابداعی در نفس، خود امری خارجی اما نفسی و حضوری و علمی است بدون آن‌که وجود خارجی تبدیلی بپذیرد و دخول و خروجی میان خارج و ذهن صورت گیرد. البته همان‌طور که پدیده‌های خارجی در همان فضای خارجی تبدیل و تبدل می‌پذیرند، ذهن نیز توان تبدیل ابداعات خود را در همان فضای ذهن دارد. تمامی تبدیل و تبدلات یک حقیقت، وعای واحد دارد.

علم، ظهور تعینی پدیده‌های خارجی است و آن‌ها را به گونهٔ ظهوری انعکاس می‌دهد، یعنی چیزی از خارج به ذهن نمی‌آید، بلکه نفس، ظهوری از آن را ابداع می‌کند. نفس می‌تواند تعینات خارج را در خود خلق کند و ظهور بخشد؛ ظهوری که نه عین خارج است نه غیر و متباین از آن، بلکه ظهور خارج می‌باشد. نفس می‌تواند در خلاقیت خود به اندک چیزی دچار اشتباه شود و چیزی مغایر با خارج را خلق کند و همان ظرافت و توان خلاقیت نفس که نقطهٔ قوت آن است، موجب خطا و اشتباه و سبب ورود ضعف به آن شود. باز خاطرنشان می‌شویم ظهور علمی، ظهور علمی است و چیز دیگری نمی‌باشد، نه کیف است نه جوهر و نه ماهیت.

آن‌چه در نفس می‌باشد علم است نه معلوم، اما رابطهٔ تنگاتنگ علم و معلوم این ایهام را ایجاد می‌کند که معلوم در ذهن می‌باشد. معلوم و صورت ذهنی، متعلق علم است نه خود علم و معلوم در خارج صورت دارد، نه در ذهن و ذهن صورت خارج را که در خارج است، می‌بیند نه صورت حاصل در ذهن را. بنابراین تفاوت در متعلق علم، سبب تفاوت در علم نمی‌گردد. چیزی از بیرون اسیر ذهن نمی‌شود، بلکه علم فقط شأن ارائه و ظهور دارد و نفس علم را تعین می‌دهد و با آن، خارج علمی را می‌سازد که غیر از خارج عینی است و فقط علم می‌باشد؛ علمی که تابع نفس است و در نفس مجرد، مجرد است. تفاوتی ندارد متعلق علم، مادی یا مجرد باشد و علم بر حقیقت واحد خود و بر تجرد خویش در نفس مجرد می‌باشد.

معلوم علمی معلوم خارجی را نشان می‌دهد ولی شکل و صورت معلوم خارجی نیست؛ زیرا چیزی به نام معلوم در ما نیست اما چون علم بدون رابطه با خارج نیست، نمی‌تواند نقشی غیر خارج را ابداع کند و علم، معلوم علمی را نقش می‌زند؛ معلومی که از خارج به ذهن وارد نمی‌شود، بلکه آن نیز تعین نفس است. علم دارای صورت نیست و ذهن معنا را می‌بیند اما این معنا چون در خارجِ ذهن دارای صورت است، این اشتباه پیش می‌آید که معنای ذهنی دارای صورت است.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط