قدرت‌های نفسانی انسان

قدرت‌های نفسانی انسان

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

اقتدار انسانی

علم را باید از درون خود و در دل تاریکی و خلوت به دست آورد. قدرت‌های نفسانی انسان می‌تواند خبیثی و با خواطر و هواجس بر اطلاع از مغیبات و پنهانی‌های دیگران یا انجام خارق عادات چیره شود یا با نفس سلیم و از طریق وصول عینی و حقیقی. اجنه قدرت خود را از هواجس و خواطر نفسانی دارند. برای همین در برابر اولیایی که با صفای روح خود اقتدار دارند، تسخیر می‌شوند؛ هرچند در برابر افراد عادی از طریق نفس آنان چیرگی دارند. کسی که قدرت جنبش و حرکت در خود دارد، می‌تواند به قدرت اظهار خود، دیگران را نیز به حرکت درآورد و ظهورات را جوارح و جوانح خود سازد؛ به‌گونه‌ای که همان‌طور که بر دست خود فرمان می‌راند، آنان را در تسخیر خود داشته باشد. اقتدار و قدرت هر انسانی در پرتو قرب یا بعد او به وجود می‌باشد و قرب و کمال و اقتدار یا علمی است یا به معرفت می‌باشد. طریق علم، منحصر به اوصاف و محدود و مترتب بر دلیل است. هر اقتدار عملی نیز به علم باز می‌گردد. طریق معرفت مبتنی بر دلیل نیست و مشاهده و رؤیت و تجربهٔ باطنی مبتنی بر وحدت و فناست که دوری از کثرت و پاسداشت محدودیت در امور مادی و حتی در تحصیل علم را می‌طلبد.

علم و معرفت نیز هم در نفس و روح انسانی دارای مراتب است و هم وجود برای آن مرتبه دارد و مراتب در دو حیث فاعلی و مفعولی موضوع می‌باشد.

قرب انسانی به وجود

برای قرب انسان به وجود، لازم است با دوری از تحقیر مقام بلند انسانی و خویشتن خود که بسیار بزرگ و پیچیده است، تحت نظر مربی، تقویت اراده داشت و عبادت نمود و طریق معرفت را رفت. هم‌چنین بهداشت و معنویت غذایی را به صورت علمی و متناسب با موقعیت و شغل خود پاس بدارد تا ارتزاقی سالم و درست و حلال داشته باشد. این سه مهم برای انسان قرب می‌آورد. قرب و بعد انسان به وجود وابسته به زندگی درست و سالم می‌باشد و تا زندگی ناسوتی درست نباشد، قرب به ملکوت و دیگر عوالم باطنی رخ نمی‌دهد. بنابراین باید در مرتبهٔ نخست، علوم طبیعی و تجربی را روشمند و سالم‌سازی نمود و نیز به علوم عقلی پرداخت و آن‌ها را برای زندگی سالم داشت. انسان نه در ناحیهٔ خیر و نه در جانب شرّ هیچ حدی را نمی‌پذیرد و محدودیتی برای آن نمی‌باشد. بزرگ‌ترین ویژگی انسان این است که می‌تواند مقام جمعی داشته باشد؛ چیزی که دیگر ظهورها حتی اجنه فاقد آن می‌باشند. انسان می‌تواند بدون بدایت و فاقد نهایت باشد. ظهورهای دیگر ظهور انسان می‌باشند.

اقتدار قربی انسانی یا با ابزار و اسباب متناسب مادی کارپردازی دارد که در این صورت، بُرد نفس آن کار را عهده‌دار شده و نازل امور معنوی می‌باشد مانند استخاره با قرآن‌کریم یا کمک‌گرفتن از اعداد یا حروف و در حقیقت یک فن یا علم می‌باشد و چون قاعده دارد، قابل آموزش به همه می‌باشد یا بدون ابزار مانند استخاره به دل که انشای نفس است و صفای نفس آن را محقق می‌کند و امری موهبتی است. امور موهبتی را می‌توان از نهاد خود کشف نمود. طریق کمال آدمی یا به اکتسابِ محبان است که اشتراک تمامی روش‌های محبی در اکتسابی‌بودن است و یا موهبتی و محبوبی می‌باشد که طریق واحدی است و تعدد ندارد و مسیر ریزش و فنا و استقبال از بلا و درد را پی می‌گیرد. طریق کمال محبوبی قاعده‌ای جز همین قاعده ندارد و فن یا علم نیست و باید آن را با دل خود یافت و تجربه نمود و با آموزش به دست نمی‌آید؛ هرچند محبوبی می‌تواند یافته‌ها و محتوای معرفتی خود را آموزشی سازد و مکتبی علمی و معرفتی را پدید آورد.

طریق قرب به وجود یا ظهورات سبب می‌شود اقتدار انسان شکوفا و رشد نماید. قرب ظاهرشدن و تازه‌گشتن را موجب می‌شود و مراحل ابتدایی آن که ریاضت و درد و سوز دارد، میان تمامی ظهور، مشترک است و شرط ایمان را ندارد و برای همین قرب عام می‌باشد و سعادت اخروی را تضمین نمی‌کند و حقانیت قصد فعلی و قصد فاعلی لحاظ نمی‌گردد، بلکه تنها قصد فعلی را برای خود همان فعل توانمندساز دارد و از دهر آن بیرون نمی‌رود و برای همین موجب تباهی می‌شود و بر منیت و خودخواهی انسان می‌افزاید.

قرب دوم که ظاهر عبادات و معرفت سطحی دارد، اقتدار آن نیز نفسانی و باز مذموم است؛ زیرا فاقد ولایت و حقانیت می‌باشد و نفسانیت آدمی است که اقتدار دارد و قدرت خود را به شرک می‌آلاید. آلودگی نفس به شرک یا از سر غفلت است یا عامدانه به انکار قدرت وجود می‌پردازد و تمام قدرت را به‌گونهٔ ذاتی به خود مستند می‌کند و قدرت به انانیت می‌شود که بسیار خطرناک می‌باشد. قدرت نفسانی بردی بیش از ناسوت ندارد و اطلاعات و تصرفات آن از ماده فراتر نمی‌رود. البته چنین است که هر کس به هر نوع و به هر اندازه در مسیر کمال به صدق حرکت کند، خیر مناسب خود را می‌برد و نتیجه می‌گیرد.

اما قرب به وجود در مرحلهٔ سوم از نفس بیرون می‌آید و به قدرت ربوبی وجود و با جذبهٔ عشق و جهت حقی انجام می‌گیرد و نفس و خواسته‌های نفسانی و هرگونه شرک و ظلمی از آن برداشته شده و حق جای آن نشسته است. تنها چنین رؤیت و قدرتی حقانیت دارد و ولایت و سعادت در آن می‌باشد. رؤیت و قدرت انسان در این مرحله به ارادهٔ باطنی و به توان پایان‌ناپذیر روح و با اتصال به وجود و به ابد است نه به جسم و بدن که محدودیت در قدرت دارد. نبوت، ولایت، معجزه، وحی، کرامت، الهام، اشراق، شهود، رؤیت و مکاشفه از اقتدارات حاصل از این قرب می‌باشد. آن‌چه انسان‌های فراوانی را از نیل به این اقتدار محروم می‌کند، موانع فراوان این راه می‌باشد که باید با شناسایی آن‌ها تا می‌شود از موانع دوری جست و جذب و جلب توفیق یعنی شتاب‌گرفتن اسباب لازم را رعایت نمود؛ زیرا دفع مانع در صورتی صدق می‌کند که حتی یک مانع نیز شکل نگیرد. چالش و مانع حتی یک مورد آن، انحطاط می‌آورد و البته پیشگیری بهتر از درمان است؛ زیرا اسیر یک مانع شدن همان و تحلیل قدرت همان. قدرت تا مانعی نیافته است به خود هم توان و تقویت می‌دهد. از بدترین موانع، جهل، علم بریده از معرفت و نیز دین نادرست می‌باشد که این سه پیرایه‌سازی می‌کند. هم‌چنین است شک پایدار و ایستا که یأس و سستی می‌آورد، دوری از استادمحوری و نداشتن مربی کارآزموده، فقر و بیچارگی و کمبود امکانات، برتری‌طلبی مستکبران، استبداد، رعایت نکردن حرمت‌ها و نادیده‌گرفتن ارزش والای پدیده‌های وجود به‌خصوص تحقیر نمودن دنیا که از قدسی‌ترین عوالم می‌باشد، ارتکاب معصیت، انحراف از طبیعت، القای رعب و ترس و دیگر وسوسه‌ها از ناحیهٔ شیاطین و اجنه، لجاجت به‌ویژه لجبازی در برابر مرحمت، و نفْس‌کشی و نداشتن وفق نفس نیز از جملهٔ موانع است. از امور مرتبط با وفق نفس این است که با چه کسانی ارتباط بهتر و روان‌تری برقرار می‌کند و از چه کسانی آرامش یا سنگینی و سرخوردگی می‌گیرد. این ارتباط گاه می‌شود که با پدیده‌ها و ظهورهای نامرئی مانند اجنه می‌باشد. باید دید باطن و دل، خانهٔ چه ظهورهایی است. بسیاری از انسان‌ها ناآگاهانه بازیچهٔ پدیده‌هایی نامرئی می‌باشند و گاه گفته و کرداری که دارند از خود آنان نیست و القای آن پدیده‌ها می‌باشد. هم‌چنین در مسیر کمال و قدرت، می‌توان از ظهورات عالی استمداد داشت و حتی تسخیر اجنه یا فرشتگان در همین دنیای ناسوتی داشت و از لابه‌لای ماده به چنین قدرتی دست یافت. ضمن آن‌که قدرت‌های باطنی می‌تواند بدون فراهم کردن اسباب و به صورت مستقیم کارپردازی داشته باشد. مهم این است که قدرت را بر صرف ارادهٔ خود نگذاشت، بلکه اراده را بر توان وجود نهاد و با قدرت وجود و رحمت و عنایت آن به کار پرداخت. قدرت‌های وجودی بر صفای باطن و طهارت نفس مبتنی می‌باشد. بنابراین کینه و دیگر رذایل از بدترین و مسموم‌ترین موانع قدرت و استحکام می‌باشد و انسان را به ضعف و سستی و پوکی مبتلا می‌کند. انسان یا به ظاهری خشک، سخت، خشن، زورگو، مستکبر و مستبد و خودخواه تبدیل می‌شود که اعتقاد به وجود و لقای آن برای وی جاذبه‌ای ندارد، بلکه در پی چیره‌شدن و از پا در آوردن دیگران برای تصرف دنیاست و خود را برای آمال ظاهری که دارد، به رنج مضاعف می‌اندازد، یا به باطن و ملکوت و به رحمت و صداقت و عشق و ولایت و لقا و معرفت رو می‌آورد و محتوای معنوی برای او ارزشمند می‌باشد.

در اهمیت قرب انسانی به وجود و قدرت او همین بس که انسانیت هر انسانی و ارزش او بر مدار قدرت و توان نفوذ باطنی و رابطهٔ حقیقی و توان انس و قرب او با وجود می‌باشد. این رابطه نیازمند ایمان به وجود می‌باشد. اعتماد به قدرت وجود و ایمان به عظمت آن، قدرت می‌آورد و دوری و بریدگی از وجود و حقیقت و غفلت از حقایق و تحقیر وجود و پدیده‌ها که بدترین پی‌آمد غفلت است، سستی و کاستی را موجب می‌شود.

هم‌چنین قدرت روانی و انسانی نیازمند رعایت قواعد سلامت و بهداشت و نیز روان محکم و اعصاب قوی و پیروی از آموزه‌های شریعت است. نماز (عبادت)، نیاز (اقتصاد) و ناز (محبت) سه رکن مهم قدرت است و البته این امور برای کسی مناسب است که ریشه‌ای محکم داشته باشد. در ناز لازم است تمامی قرائت‌های علمی و اجتهادها را آزادی داد و از استبداد و زور دور بود. هم‌چنین دورهٔ کودکی و جوانی تا سی سالگی در نیل به درون و باطن خود حایز اهمیت است؛ زیرا فرد سبکبارتر و چابک‌تر است و بعد از آن سنگینی و کندی می‌گیرد. طمع نیز انسان را سنگین‌بار و راجل می‌سازد. رعایت این امور به انسان اقتداری سعی کلی و عمومی می‌دهد؛ به‌گونه‌ای که هر پدیده‌ای را می‌تواند در تسخیر خود داشته باشد و بالاتر از آن، به مشیت وجود و قدرت هستی و چیرگی بر ظهور نایل شود. از آن طرف، نادیده گرفتن الزامات زندگی سالم، به‌ویژه به‌جای پیمودن مسیر سالم قدرت، زورگرفتن، ظلم‌نمودن و خشونت‌ورزیدن و استکباری شدن، انسان را به تلف و حرمانی ابدی مبتلا می‌سازد.

هر فرد یا جامعه‌ای که بتواند قوّت ظهور را به قدرت برساند و قدرت را با حکمت همراه کند تا به ظلم و فساد و به زور و خشونت تبدیل نشود، به سلامت زندگی و سعادت اخروی دست می‌یابد و هر انسانی می‌یابد که یک انسان کامل است. بستر قدرت نیز علم و معرفت می‌باشد. معرفت، زیرساخت اخلاص نیز می‌باشد.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط