منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
وجود در عین ثبات دارای حرکت وجودی و ذاتی میباشد. حرکت وجود به تمامی ظهور حرکت میبخشد. بنابراین کمترین سکونی نه در وجود نه در ظهور راه ندارد؛ اگرچه ثبات و تحفظ وجود بر همه چیره میباشد. وجود و ظهور عین حرکت میباشد. وجود حیات دارد و حیات نمیشود که حرکت نداشته باشد. وجود افزون بر حرکت وجودی دارای حرکت اظهاری نیز میباشد. ظهور نیز دارای حرکت ظهوری است. برخی مراتب ظهور نیز حرکتهایی مخصوص به خود دارند. باید دقت کرد تعریف متحرک و اوصاف آن یا برخی از اقسام حرکت را به جای خود حرکت نیاورد. در فلسفه به جای بحث از خود حرکت به تعریف برخی از اقسام حرکت مانند حرکت در بعضی از ماهیات عرضی مانند کیف یا حرکت در جوهر مادی و اعراض و نیز خروج از قوه به فعل که تعریف متحرک است نه حرکت، آن هم منحصر به امور مادی، بسنده شده است. این در حالی است که حرکت، در اصل وجود میباشد و نیز ما به قوه اعتقادی نداریم و نظام ظهور و بروز و باطن و ظاهر را حقیقی و عینی میدانیم و این فعلیتهای باطنی است که به ظاهر کشیده میشود. حتی آنچه فیلسوفان قوه میدانند خود فعلیت قوه میباشد؛ اگرچه ما اصل قوه را مردود میدانیم. ظهور و تعین پر از فعلیت و وجدان میباشد و فقدانی در آن نیست.
حرکت، امری وصفی است و خود ذات ندارد و در ضمن متحرک میباشد، اما خود دارای حقیقت وصفی است. چیزی نیست که سیری و تجددی و عین حرکت نباشد هرچند دریافت آن، به حس مسلح نیاز دارد. حرکتی بودن ظهور آن را تدریجی ساخته است و اموری که دفعی پنداشته میشود، ظرافت بسیار در تدریج دارد. حرکت هر ظهوری از وجود اما به گونهای نظاممند در خود آن است؛ همانطور که حرکتِ ذاتی وجود از خود آن است و نیاز به فاعل و مُحَرِّکی ندارد و مُتحرّکی نیز غیر از خودش نمیباشد. ضمن آنکه وقتی میگوییم حرکت ذاتی وجود است دیگر موضوعی نه برای مُحرِّک و نه برای مُتحرّک نمیماند؛ زیرا سکونی نیست تا حرکت بخواهد بر آن عارض شود، بلکه نهاد هر چیزی خودجوش در سیر است و حتی حرکت در ظهور و هر مرتبهای نیز بر همین منوال و بهگونهٔ سیستمیک در خود آن میباشد، اگرچه از خود ذاتی ندارد زیرا ظهور نیز بر سکون پدید نیامده و حیات و شعور و حرکت بوده که آن را ظهور ساخته است و ظهور با همین حیات و شعور و حرکت و گرمای حاصل از این سیر و عشقِ پیآمدِ آن، پدید آمده است. حرکت، وصف ضروری و جداییناپذیر حیاتِ شعورمند آن هم در فراسو و بیسو و در تمامی جهتها میباشد. سکون در هیچ ظهوری جایی ندارد هرچند ظهور دارای ثبات میباشد و ثبات آن نیز در حرکت و برآمده از آن میباشد. وجود با ظهور در حرکت، تفاعل و تعامل ندارد، زیرا ظهور دارای ذات نیست تا بتواند فعلی مستقل داشته باشد اما بهگونهٔ ظهوری و مشاعی در حرکت مؤثر میباشد و تمامی ظهورات با هم حرکت میکنند. حرکت ظهور هم از بطن آن میباشد و هم ظهورات میتوانند به گونهٔ جذب و انجذاب در یکدیگر ایجاد حرکت کنند. حرکت نیز همانند وجود دارای تشخص و وحدت شخصی میباشد و وحدت آن، نوعی و جنسی نیست.
حرکت نه در جایی به سکون میرسد نه به تناقض یا تضاد، هرچند میتواند به تخالف و ناسازگاری برسد و برای همین، معرفت و قدرت میتواند به حرکتهای ارادی مسیر بدهد.
حرکت و سیر هر ظهور بر مداری است که به حسب قُوت، قَدَر و فیضی که گرفته و قدرتِ برخاسته از آن دارد. قدرت، توان فعلی ارادی در انجام یا ترک چیزی بر مدار معرفت و ارادت است. بنابراین آگاهی و اراده دو جزو مهم قدرت میباشد.
مدار معرفت و ارادت، توان جذب و انجذاب و تحقق فعلی را مسیر میبخشد و به او سیر و حرکت میدهد. هرچه قدرت و توان کسی بیشتر باشد، ظهور وی محکمتر و مسیر رشد وی افق بازتری مییابد و عزت بیشتری برای اوست. مهم این است که صاحب قدرت، بهترین و ضروریترین و خیرترین و خوبترین کار را میآورد نه صرف کار خوب و خیر را؛ همانطور که معصیت و آلودگی، بازداشتن و ایجاد مانع یا انحرافدادن به مسیر طبیعی و آزادِ هر پدیده در نظام اقتضایی مشاعی و نسبی ناسوت میباشد و چون این نظام، مشاعی است و عوارض معصیت بهویژه معصیتهای کلانی مانند ظلم، به همه میرسد، کسی نمیتواند نسبت به آن بیطرف باشد. البته معصیتهای اندک چون در نظامی مشاعی محقق میشود، آن را پایانناپذیر و بیانتها میگرداند؛ بهویژه آنکه چیزی فوت و نابود و انعدام و انعطال و باطل و فانی و هلاک و متناهی نمیشود اما به اوج یا حضیض تبدیل میشود و یک پدیده میتواند به تمامی عوالم راه یابد.
باید توجه داشت جامعه با سیاستِ تمرکز بر انجام بهترین کار نه هر کار خوبی، سالمسازی میگردد. قدرت نیازمند مشروعیت است تا حرکت برآمده از آن طبیعی باشد. قدرت ارادی به همراه شرایط دیگر، موضوع برای تکلیف شرعی میباشد. ما بحث فعل و فاعل، انگیزههای متفاوت فاعل انسانی و تفاوت فاعل طبعی، قسری و جبری، تسخیری، ارادی و قصدی، رضایی، عنایی، و فاعل به تجلی و ظهور و به عشق را آورده و چگونگی فاعل ربوبی شدن ظهور و نیز نحوهٔ کنشگری وجود و نظریهٔ وحدتی، جمعی و مشاعی بودن کردار را تشریح کردهایم. در آنجا گفتهایم ظهور به گونهٔ اقتضایی نسبی و به مقدار قدرت و احاطهٔ ظهوری خویش در فعل دخیل میباشد آن هم تمامی ظهورها به گونهٔ وحدتی، جمعی و مشاعی بهجز محبوبان ذاتی که نظام آنان ضروری علی است نه اقتضایی. وجود نیز بر کردار ظهور احاطهٔ ذاتی و تام دارد نه اقتضایی و در هر فعلی به گونهٔ مشاعی نه بهگونهٔ تفکیکی یا تعددی و تقابلی کنشگر میباشد و ظهور را سیستمیک و نظاممند اداره مینماید. ما نظریهٔ صرف اعدادی بودن فاعلیت ظهور و ایجادی (اظهاری) بودن کنشگری وجود در ظهور را رد کردهایم. ظهور، خود دارای قدرت اظهار به گونهٔ مشاعی میباشد هرچند از هر گونه تعامل و تفاعل ناکام میباشد؛ زیرا ذات مستقل ندارد و نقش آن بهگونهٔ ظهوری و در سیستم مشاعی وجود و ظهور و صفات ذاتی و استعدادی و اقتضایی نسبی و مشاعی ظهور میباشد و ظهورات در هم انعکاس جمعی دارند و هیچ چیزی به گونهٔ فردی و انزوایی محقق نمیشود؛ هرچند هر پدیدهای خود دارای وحدت و بساطت میباشد و ترکیبی در هیچ عالمی رخ نمیدهد، اما تفکیکی نیز در جایی حاکم نمیباشد.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)