منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
مواد ثلاث
اصل اثبات مواد ثلاث، موضوعی فلسفی است اما بحث از احکام و خصوصیات هریک از این مواد به دیگر علوم ارتباط دارد. فیلسوفان اصل انحصار مواد در سه ماده و تعریف آن را بدیهی گرفتهاند. آنان امکان را دارای ماهیت گرفتهاند و این بحث را بر ماهیت مبتنی ساختهاند. با حذف ماهیت از صحنهٔ وجود و ظهور، و ضروریبودن ظهور همانند وجود و وجوب آن، امکان نیز برچیده میشود. امکان همانند عدم، فقط مفهومی ذهنی و البته دورکننده از معنا و حقیقت است که هم عروض و هم اتصاف آن در ذهن میباشد، اما وجوب در خارج میباشد و معقول ثانی فلسفی است.
در این بحث، مهم آن است که میان اوصاف وجود با اوصاف واجب خلط نشود؛ خبطی که در عبارات صدرا پیش آمده است.
ما در اینجا روشن کردهایم وجود و حقیقت هستی دارای امکان و امتناع نیست و امکان و امتناع، وصفِ ذهن ناآگاه به امور جزیی میباشد. وجوب وصف وجود است. حقیقت وجود و وجود، تعینات خود را دارد. این تعینات وجوب دارند، هرچند ظهور وقتی به فیض تعین یابد، ذاتِ ذاتی را ندارد.
شبههٔ مانی (ابنکمونه)
ما در همینجا شبههٔ مانی در توحید را ـ که به نام شبههٔ ابنکمونه معروف شده است ـ و مرتبط با مواد ثلاث میباشد، تحلیل و نقد کردهایم. در آنجا گفتهایم بر این که اصل وجود هست جز سوفسطاییان همه توافق دارند و پذیرش اصل وجود به معنای پذیرش وحدت وجود است و این امر دلیل نمیخواهد، اما اثبات تعدد و کثرت نیازمند دلیل میباشد و کسی که مدعی آن است، باید برای آن دلیل بیاورد.
وجود حقیقتی است که مفهوم آن بسیط است و نمیشود گفت به چه دلیل وجود است و مصداق آن نیز مورد پذیرش همه، جز سوفسطاییان است.
نفی واجبالوجود
وجود هیچگونه تقسیمی نمیپذیرد و چنین نیست که بتوان واجبالوجود را قسمی از وجود دانست. وجود وجوب دارد، اما وجوب یک قسم از وجود نیست. وجود یک حقیقت است و وحدت و بی سمت و سویی دارد و ظهورهای آن در ذیل وجود و تعین آن میباشند که در عرض وجود قرار نمیگیرند و ظهور نیز بی سمت و سوست. وجود به واجب و ممکن تقسیم نمیگردد.
ما بهطور محکم گفتهایم واجب الوجود نه مفهوم درستی دارد، نه چنین مصداقی برای آن میباشد و لفظی فاقد معناست.
فیض علمی و عینی
وجود نه مقسم قرار میگیرد نه قسیم دارد. وجود دارای ظهور است اما پرسش مهم این است که وجود در کجا از ظهور جدا میشود؟ وجود وقتی از ظهور جدا میشود که به فیض برسد. بنابراین در مرتبهٔ احدیت و نیز واحدیت هم وجود است و هم ظهور و این دو مرتبه لحاظ اضافی ذات را داراست و عین ذات میباشد. این دو مرتبه خلق نمیباشد و فقط ظهور است. اما در فیض یعنی در مقام اعیان ثابته دیگر لحاظ ذات ندارد و اعیان فقط ظهور میباشند و وجود با آن نمیباشد؛ زیرا عین ذات نیستند و علم خلقی است. وجود در جایی است که لحاظ ذات داشته باشد و ظهور لحاظ وصف دارد. ظهور خلقی و فیض، هم مَظهر است و هم دارای مُظهر اما ذات ذاتی ندارد، بلکه ذات هوی یعنی هویت ساری و ذات معی یعنی معیت قیومی که ذاتِ وصفی است با فیض میباشد و مُظهِر هوی با مَظَهر معیت دارد نه تقدّم و تأخّر که به تکرّر و تعدّد منجر میشود. معیت در اینجا با معیت فلسفی که تقابل میان دو چیز همعرض را لازم دارد، یکی نیست. معیت قیومی میان دو چیز نمیباشد و معیت با اتحاد همراه است. همچنین اولین مرتبهٔ فیض خلقی برای عالین میباشد و سپس نوبت به عالم تجرد، عقول و ملائکه میرسد که البته تجرد آنان محض نیست و تنها خود وجود دارای تجرد محض میباشد و بعد از آن عالم نفوس و ملکوت و سپس طبیعت و ناسوت قرار دارد. عوالم وجود هیچ یک با هم تباین ندارند، بلکه کمال مسانخت را دارند و تفاوت آنها فقط در مرتبه است. بنابراین هر عالمی میتواند عالم دیگر را ارتزاق کند و نیز از یکی به دیگری ورود یافت. این عوالم، آن بهآن در حال گسترش و توسعه میباشند. ناسوتِ وجود، کوچک و حقیر نیست و اصل آن میتواند ازلی و بیپایان باشد اما «ظهور» است و وصف بیپایان را دارد و بیپایانی به آن ذات و استقلال و وجود نمیدهد. مسانخت عوالم بهگونهای است که قوانین حاکم بر یکی، در دیگری هم جاری است. برای نمونه اگر وحدت در عالم عقول مجرد محقق بشود، بهحتم در عالم ماده و ناسوت نیز ممکن میباشد و همنشینی ذّرات مادی آن را پدید میآورد.
تعین احدیت و واحدیت
در هستیشناسی فلسفی ما ذات وجود بدون لحاظ تعین که نمیشود از آن چیزی گفت، دارای دو تعینِ احدیت ذاتی و تجلی اول و واحدیت کمالی و تجلی ثانی است. هویت ساری ظهور احدیت و لحاظ وحدت (خدای من) و معیت قیومی ظهور واحدیت و لحاظ کثرت (خدای ما) است. یک حقیقت با این تعینات هرلحظه در شأنی است.
انّیت
از دیگر گزارههایی که به تفصیل آن را تحلیل نمودهایم قضیهٔ «ان واجب الوجود اِنّیته ماهیته» میباشد و تمامی ترکیب این قضیه را نقد کرده و گفتهایم این گزاره به بدترین اشکالات اساسی بهخصوص ترکیب واجب مبتلاست و دلایلی را که صدرا برای اثبات این گزاره دارد، پاسخ دادهایم. همچنین توضیح دادهایم چگونه وجود ثابت و لاتعین با مظاهر متغیر و تعّینات تبدیلپذیر رابطه دارد؟ همچنین علم وجود چگونه با متغیرات همراه است.
اقسام امکان
در بحث مواد ثلاث گفتهایم: امکان عام، خاص، اخص و استقبالی که لازم ماهیت و وصف آن میباشند، صرف انتزاعات ذهن نسبت به مسایلی است که از آنها آگاهی ندارد. با نفی ماهیت، امکانهایی که وصف ماهیت میباشد نیز از صحنهٔ عین نفی میشود. اگر متعلق امکان، ماهیت من حیث هی باشد، امکان ذاتی است.
اگر متعلق امکان، اعیان ثابته و ظهور علمی باشد، به آن امکان علمی گفته میشود. ما برای مظاهر علمی امکان قایل نیستیم و آنها را ضروری، ازلی و ابدی میدانیم. علم خداوند منحصر به مظاهر علمی که از آن به اعیان ثابته تعبیر میشود، نیست. علم خداوند فراتر از اعیان در مقام واحدیت و نیز برتر از آن در احدیت و حتی فراتر از اینها در ذات میباشد. ما ویژگیهای اعیان ثابته را به تفصیل و به گونهای نوآور در فلسفه آورده و نحوهٔ علم خداوند را که نظرگاهی اختصاصی و شاخص برای ما میباشد، توضیح دادهایم. چنین نیست که خداوند دارای معلومی غیر از حقایق خارجی باشد، بلکه علم او چیزی غیر از حقیقت نیست، بلکه این حقیقت علم است که نزول پیدا میکند و ظهور را تحقق میدهد.
امکان استقبالی
امکان استقبالی مفهوم ذهنی معنایی است که معلوم نیست در آینده ظهور خواهد یافت یا نه، زیرا نه ظهور آن ضروری است نه عدم آن. امکان استقبالی نیز ناآگاهی ذهن نسبت به آینده است. مانند «زید کاتب غدا بالامکان». بهطور کلی وجود برای ماهیت ضرورت ندارد و ضرورت وصف وجود میباشد و البته در ناسوت به اقتضایی نسبی و مشاعی است جز زندگی محبوبان ذاتی و اولی که به علیت و ضرورت میباشند نه به جبر. بهطور کلی مظاهر عالی و لوازم ذاتی پروردگار اقتضایش این است که اقتضایی ندارد و اقتضایش به علیت و ضرورت است؛ زیرا در آن مرتبه نه عمل و نه تلاش و کسبی است و فقط حکم و ضرورت هرچند مرتبط با فعل باشد، بر آن چیره است و اقتضا برای مقام فعل و عوالم دارای اقتضای سعی و تلاش میباشد. عدم هم موضوعی برای ضرورت ندارد.
امکان فقری
امکان فقری صدرا، متعلق آن وجود حرفی و تعلقی و غیرمستقل است. ما ظهور را عین تعلق و ربط میدانیم و دیگر لازم نیست برای آن جعل اصطلاح کنیم و از آن به تعبیر مسامحی وجود امکانی فقری یاد کنیم. ضمن آنکه ظهور با اینکه وجود نیست، عدم نیز نمیباشد و ظهور برای وجود ظهور میباشد و با این لحاظ هیچ فقری در آن نیست؛ هرچند به لحاظ مرتبهٔ ظهور باید گفت ظهور ذات و استقلالی ندارد که بشود وصف فقر را برای آن آورد. وصف فقر را برای چیزی میشود آورد که ذات داشته باشد. از این رو حتی حدوث و دهر ظهور نیز وصف فقر را نمیپذیرد. در نوشتههای ما اگر مرتبه فقیر دانسته میشود، به همین معناست. البته من به جای اصطلاح مسامحی امکان فقری، تعبیر «ظهور عشقی» را دارم و در نوشتههای خود از آن بهره میبرم.
حدوث
باید توجه داشت وجود نمیتواند حدوث بپذیرد. ماهیت نیز در خارج نمیباشد تا حدوث ذاتی بیاورد. خود حاکی ذهنی سابق و مسبوق، منشأ انتزاع مفهوم ذهنی حدوث میباشد اما اصل ظهور به مفهوم ذهنی حدوث ذاتی یا زمانی اتصاف ندارد و حدوث یا سابق و مسبوقی در خارج نمیباشد و آنچه در خارج است ظهور و لازم ذاتی آن، ظهور میباشد. حدوث زمانی تنها در مرتبهٔ ظهور و برای برخی ظهورها میباشد نه در اصل ظهور.
رابطهٔ وجود و ظهور
میان وجود و ظهور رابطهٔ عدم و ملکه نیست؛ زیرا وجود همه چیز را به گونه فعلی و ایجابی داراست و شأن و استعدادی بیرون از خود برای آن نمیباشد و به غیر اضافه نمیشود، بنابراین این شأن نمیتواند از جایی برای آن حاصل شود. وجود و ظهور در تقابل نیستند تا ظهور سلب و نیستی و عدم و خیال باشد، بلکه مرتبه و ظرف مماثل و نزول وجود است و نزول وجود در برابر وجود نیست. وجود ایجاب محض است و ظهور وصف تعین، مرتبه و نزول است که عین اضافه و رابطه میباشد و نفس و هویتِ استقلالی ندارد، بلکه خود وجود است که در این تعین و تنزل و در این مرتبه میباشد، بنابراین ظهور را باید تعین وجود گرفت نه سلب و عدم. وجود با ظهوراتی که دارد فقط ایجاب و تمامِ وجوب است و وجود و ظهور در یک ضلع میباشند و خود وجود است که ظاهر میشود. وحدت و یکتایی، بلکه بیتایی وجود رمز کامیابی و پیروزی در تمامی آثار ظهور است و هرجا این قاعده رعایت نگردد، شکست و گسستگی از آن بیرون خواهد آمد و حتی زوجیت آن نیز باید اتحاد عشق را با خود داشته باشد تا فیروزی داشته باشد.
هر ظهور مرتبهای از وجود است که به هیچوجه ماهیت و طبیعت و جنس و فصل و نوع در آن راه ندارد و برای وصل و قرب به وجود نیز نیاز به رابط ندارد و هر تعینی به صورت مستقیم با وجود مرتبط است. هر ظهوری یک تشخص سِعِی مانند حیوان ناطق در انسان و یک تشخص شخصی مانند مصادیق انسانی دارد که همان مرتبهٔ ظهوری آن است. هر مرتبه اثری مخصوص به خود دارد و قابل تبدیل به مراتب فراتر یا فروتر میباشد. این تبدیل و تبدل خط قرمز و منطقهٔ ممنوع ندارد و با حفظ تناسب، هر چیزی به هر چیزی میتواند تبدیل شود یا تا خود وجود پیش برود و به آن قرب یابد. هر اثر خاصی برای مرتبهای از وجود ثابت است و این آثار خاص برای مرتبه و ظهور میباشد نه چیز دیگری. برای نمونه خود جسم مادی مرتبهای از ظهور است که آثار آن برآمده از خود جسم و این مرتبه از ظهور است، نه از چیز دیگری مانند طبیعت مادی که در طبیعیات قدیم استفاده شده است. اگر ما جایی از طبیعت استفاده میکنیم منظور ما همین مرتبهٔ ظهوری است نه چیز دیگری.
ما نظریهٔ ملاصدرا در باب طبیعت نوعی که وی آن را واسط میان مجردات و مادیات میداند، رد کرده و منکر طبیعت نوعی شدهایم.
باید توجه داشت که ما میگوییم ظهور مرتبهٔ وجود و تعین آن میباشد نه آنکه وجود خود مرتبه و تعین باشد. وجود مرتبه نیست و تعین نمیباشد. همچنین هر مرتبه هم به وجود تشخص دارد و هم تحفظ آن به وجود میباشد. یعنی هیچ مرتبهای با مرتبهٔ دیگر تداخل پیدا نمیکند و مرتبهٔ خود را حفظ میکند. حفظ هر مرتبه به وجود میباشد نه به ماهیت و نوعیت که عینیتی در خارج ندارد. هر مرتبه و ظهور نیز همانند وجود دارای تشخص، وحدت و یکتایی میباشد و جزیی حقیقی است. جزیی با محدودبودن برابر نیست بلکه با شخصیت تساوی دارد. محدود شمردن جزیی بهخاطر انس ذهن به تجربه و استقرای ناقص و فاقد دلیل پدیدههاست. بنابراین وجود شخصی و جزیی، سِعِی و اطلاقی است. وجود، کلی ذهنی نیست. آنچه دارای حد میباشد، تشخص و جزییبودن نیست، بلکه مرتبه میباشد که محدودیت میآورد.
مظهر در هر عالمی که باشد، ضروری است و فقر نه در وجود افتاده است، نه در ظهور هرچند ظهور برای خود نه باعث است نه وارث و هیچگاه مالک چیزی نمیشود و همین بهترین دلیل برای ترک طمع میباشد. مسیر وصول به وجود این است که هرچه مرتبه و تعین میباشد ریخته شود تا جز خود وجود بیمرتبه چیزی نماند و بر چنین چیزی نیز نمیشود اطلاق فقر کرد. فقر در ظهور نیفتاده است زیرا متکی به وجود و ذاتی است که تمام وجود میباشد و با آن ملازمهٔ غنایی جداییناپذیر و ضروری دارد. البته ظهور اگر نقش مرتبه (جهت خلقی) آن لحاظ شود، دارای نیاز و فقر ضروری و ایجابی است و مرتبه غیر از وجود و ظهور است. فقر مرتبه هم نیاز مرتبهای به مرتبهٔ دیگر و هم نیاز هر مرتبه به وجود را به گونهٔ ایجابی داراست و کمال آن مرتبه میباشد. خلق یعنی همین مرتبه و همین مرتبه غایت خلق میباشد.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)