منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
در زندگی ناسوتی، این اصل بسیار مهم است که هر کسی منش و روش خود را بیابد و استعدادهای محبوبی و محبی یا عادی خویش را به محکی درست، به دست آورد. دین نیز از آن رو دین خوانده شده است که روش زندگی را آموزش میدهد. تشخیص صفات محبی از محبوبی وقتی سختتر میشود که دانسته شود در هر فردی که ساختار محبی یا عادی دارد جهتی محبوبی نهادینه شده است و همین امر است که تفاوتی در آفرینش خدای رحمان نمیگذارد: «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ»(۱). در هر چاه فاضلابی باید رگهای طلا باشد، ولی تشخیص آن سخت است و برای همین است که خداوند، در آفرینش خود عدالت دارد: «وَأَنَّ اللَّهَ لیـس بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ»(۲). در تمامی پدیدهها رگهای محبوبی هست؛ همانطور که در محبوبان، رگهای محبی است. هیچ محبی یا عادی نیست که صفتی محبوبی در او نباشد، ولی ممکن است صفات محبی یا عادی وی بر صفت محبوبی او غلبه کرده باشد. هر پدیدهای بینهایت لایههای متفاوت در خود دارد که ظهور و بطون میپذیرد. برای نمونه حضرت ابراهیم علیهالسلام پیامبری محبی است که توحید وی محبوبی است و حضرت عیسی علیهالسلام محبوبی است، ولی صفت محبی وی آن است که پدر ندارد. همین نداشتن پدر برای او کاستیهایی میآورد. همچنین حضرت آدم علیهالسلام از محبوبان است و صفت محبی وی این است که نه پدر دارد و نه مادر، از این رو فردی بسیار ساده و زودباور است و ابلیس تنها با یک ضربه توانست وی را به هبوط بکشاند. در مورد آدمها نمیشود بهراحتی قضاوت کرد و باید به لایههای باطنی آنان توجه داشت. برای نمونه در مورد زیبارویان نمیشود عجولانه قضاوت کرد و کسی را در قیاس با آنان زشت دانست، زیرا لایههای باطنی فرد زشتصورت، ممکن است به وی عیاری بسیار بالا داده باشد.
نباید پنداشت کسی که محبوبی است، در هر چیزی محبوبی است و هیچ صفت محبی ندارد، یا کسی که محبی یا عادی است، ساختاری محبوبی در یکی از صفات او نیست. حتی افراد مغضوبی مانند شمر و حرمله نیز وصفی محبوبی در نهاد خود دارند. میشود کسی قاتل باشد ولی زیبایی او موهبتی و محبوبی باشد نه وراثتی و تربیتی، و میشود کسی دانشی اعطایی داشته باشد، ولی اندام مناسب و موزونی نداشته باشد.
از ملاکهای تشخیص محبی و محبوبی بودن صفات، توجه به زحمت و تلاشی است که برای پدید آمدن آن کشیده شده است. صفات محبی با تلاش و کوشش به دست میآید و صفات محبوبی اعطایی است. کسی که نخوانده ملاست دانش محبوبی دارد و آن که رنج تعلیم و حفظ و تمرین برده است تا چیزی یاد بگیرد، صفت دانش وی محبی است. صفت محبی و محبوبی بودن به کفر و ایمان ارتباطی ندارد و میشود به زندیقی دانشی محبوبی اعطا شده باشد. این صفات در چهره، برخورد، وجنات(زیر چشم و پهلوی بینی)، قیافه(اندام)، ریتم، رنگ و شکل ظهور مییابد.
صفات محبوبی نیاز به تکانههای شدیدی دارد تا خود را ظهور دهد.
خداوند هم به دوش تمامی پدیدهها اعم از محبی و محبوبی بار گذاشته و هم به هر کسی خیری عطا کرده و این دو را در هم ریخته که تفاوتهای ظاهری به عدالت ایجاد شده است. درست است محبوبیها بارکش تلاش و زحمت و محصول اکتساب و ریاضت نیستند، ولی بلاکش میباشند، در برابر، محبیها بارکش هستند، ولی بلاکش نیستند. اگر بلایی که در روح و روان فردی محبوبی ریخته میشود بر جان محبان تقسیم گردد آنها را بارها در هم میشکند و پاره پاره میسازد. خداوند به اولیای خود قوام، صبوری و قدرت تمکین داده که رقص شمشیر خون زیر تیغ بلا میبرند. اگر خداوند آن تیغ را به محبان نشان دهد از دین و ولایت باز میگردند و خداوند بر آنان لطف کرده که ایشان را محبی ساخته و چنین بلاهایی را از آنان بازداشته است، ولی محبوبان زیر تیغهای حق رقصکنان میچرخند. لطف الهی هم در کوشش محبان و هم در بلاکشی محبوبان وجود دارد و نیز لطف الهی در ظهور و بطون صفات هست که صفتی محبی را در یکی ظاهر ساخته و در دیگری صفتی محبوبی را نمایان کرده و به هر کسی آن داده که سزاوار بوده است «کلّ میسّر لما خلق له». باید توجه داشت ناسوت، اقتضای تفاوت، تغییر و ترمیم و تبدیل را دارد و اصل تغییرپذیری و تبدیل و تبدّل بر تمامی ناسوت به صورت نسبی و بهگونهٔ مشاعی چیره است.
همچنین ظهور رگههای محبوبی میشود در صاحب آن نباشد و سالها بعد در نسل وی هویدا شود. برای مثال، میشود فردی عادی که نه محبی است نه محبوبی، رگهای محبوبی در باطن خود داشته باشد و از آن فرزندی متولد شود که محبوبی است.
این بسیار مهم است که هر کس نوع صفتی را که در نهاد خود دارد بشناسد و بر مسیر طبیعی یا ویژهای که به او عنایت شده است، حرکت کند. به دست آوردن آزمون سنجشپذیری محبی و محبوبی همانند تست تشخیص استعدادها بسیار حایز اهمیت است. این تشخیص را باید از زمان کودکی داشت تا کودک در مسیر ویژهٔ خود تربیت شود و بیراهه نرود و عمر و امکانات و استعدادهای خود را هدر ندهد. کسی که بر مسیر طبیعی خود طی طریق نکرده باشد، از زندگی ناخرسند و ناراضی است. همچنین محبوبان باید تشخیص داده شوند و مدد و مهار گردند تا خیرات فراوانی برای همگان داشته باشند، وگرنه در شعاع منطقهای که منع شدهاند، چالشهایی ایجاد میکنند.
یافت مسیر طبیعی و شناخت چگونگی خود سکویی برای پرتاب است و در زندگی پرتلاطم و پرآشوب ناسوت، ضرورت دارد و نباید خود را در کورهراهها سالها سرگردان کرد، بلکه باید در چند سال کوتاه، مسیر خود را به دست آورد و سالیان عمر ناسوتی را بر اساس شناختی که آن سالها یافته است حرکت کرد، وگرنه انگیزه، رغبت، صفا، عشق، شوق، شور، بلاکشی و داغی و حرارت لازم برای حرکت و انجام کار متناسب را ندارد.
لازم است در جامعه این فرهنگ پدید آید که اوصاف و استعدادهای افراد توسط صاحبان معرفت و اساتید کارآزمودهٔ ربانی مورد شناسایی قرار گیرد و هر کسی به مسیر طبیعی و ویژهٔ خود سوق داده شود تا کندی، بیعلاقگی و رکود دامنگیر افراد نشود و هر کسی استعداد، ذوق و علاقهٔ خود را بیابد و به بیراهه نرود. جامعهٔ دینی در صورتی دینی و اسلامی است که چنین زمینهای را برای تمامی افراد جامعه فراهم سازد و نیز آزادیهای لازم برای عملیاتی شدن ظهور و بروز استعدادها را به آنان بدهد تا هر کسی با خود صادق باشد و به خویشتن حقیقی خویش برسد و چنین نباشد که افراد به تأثیر از محیط و حرکت ناآگاهانهٔ همگانی یا به جبرِ شرایط پیشآمده و یا خودسرانه در مسیری قرار بگیرند که بر طبیعت آنان نباشد.
آنچه را تا اینجا آوردم، از مهمترین بحثهای تفسیریام میباشد که تفصیل و استدلالهای آن را در « تفسیر هدی» و دیگر آثار قرآنیام آوردهام.
- ملک / ۳٫
- آلعمران / ۱۸۲٫
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)