منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
گفتیم صدق این است که هر کسی مسیر طبیعی خویش را بیابد و آن را برود. بنابراین، هدایت باید مبتنی بر حیات، حرکت، سیر خاص و مسیر طبیعی قرار گیرد. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» برای هر کسی به این معناست که خداوندا مرا به سیر طبیعی ویژهای که دارم در پرتو وفق و رشد برسان؛ سیری که عمق، ژرفا، اوج، ستبری، صلابت، سرعت و هماهنگی دارد. همهٔ پدیدههای هستی در دست پروردگار است و خدا با دست مبارک خویش همه را هدایت میکند، بدون آن که هدایت ایصالی خود را به کسی واگذار کند. خداوند به صورت مستقیم تمامی عوالم را اداره میکند و دیگران بر مدار ادارهٔ خداوند است که مدیریت و هدایتگری دارند و مدیر منحاز تمامی عوالم جز خداوند نیست. برای همین است که میشود گفت: «إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(۱) یا «لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه» یا «لا مؤثّر فی الوجود إلاّ اللّه» یا مثل ابنملجم که چنین آیهای میخواند: «أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیهِ کلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ»(۲)؛ زیرا بدون هدایت ایصالی خداوند، هیچکسی نمیتواند دیگری را دستگیری کند و فقط در اصل هر حرکتی و در هر حرکتی باید بر خداوند حساب کرد و اثربخشی دیگران به اثر الهی است. حق دست تمامی پدیدهها را در دست مبارک خود گرفته است و آنان را پیش میبرد و حرکت میدهد. ذرّهای نیست که به کسی یا چیزی واگذار شده باشد. با هیچ فرستاده و پیامبری و با هیچ پدر و مادری و با هیچ مربی و استادی نیست که حق نباشد و ایصالدهندهٔ فرد نگردد. هر ذرّهای در هر جای عالم به دست مبارک حضرت حق ظاهر میشود و طی طریق میکند تا به وصول کامل خود برسد. چنین سیری، هدایت ایصالی حق نامیده میشود. هر کسی و هر چیزی در دیگری مؤثر افتد به این ایصال است. اگر مؤمنی به یافت این حقیقت برسد، دیگر نمیتواند ضعفِ ایمان، سستی، ریا و خوف در جان خود بیابد. اگر خدا با بندهٔ خویش است و اگر بنده با خداوند است که حرکت دارد و به تعبیری عامی بنده به دوش پروردگار و در آغوش خدا و به دل او نشسته است، دیگر نباید باک از کسی و چیزی داشته باشد، مگر آن که به غفلت مبتلا یا ناآگاه باشد که چنین غفلت و ناآگاهی جای تعجب دارد؛ زیرا در این فضا نمیشود حتی دوری از خدا را تصور کرد. بنده با حقتعالی است که در تنفس است و حقتعالی نفَس عالم هستی است.
بندهای که مسیر طبیعی خود را بشناسد، سرگردان و حیران نمیشود و مسیر ثابت خود را مییابد و به بیراههها نمیرود و اتلاف عمر و انرژی ندارد و وقت و سرمایهٔ خود را در اموری که به او ارتباطی ندارد، هزینه نمیکند و تنها مسیر طبیعی ویژهٔ خود را میرود که به آن «حکم» گفته میشود. البته در ناسوت، میشود مسیرها را تغییر داد و آن را تبدیل نمود و تا آدمی در ناسوت است میتواند خود را به بهترینها وصول دهد. تغییر مسیر در ناسوت را باید از تغییر ژنتیک انسان شروع نمود. میشود در ژنهای نطفهای که قرار است منعقد شود دخالت و تصرف کرد و از آن بهترین استعداد را برای پیمودن مقامات معنوی و بر شدن به عوالم ربوبی ساخت و با دست بردن در ساختار ژنتیکی انسانها، مشکلات نطفه و لقمه را از آنان گرفت. علم در آیندهٔ نزدیک این قدرت را مییابد که انسانها را با توانهای متفاوت از بهشتی تا جحیمی و از نابغه تا عادی و نیز متناسب با فضاهای مختلف بیابانی، دریایی، کوهپایهای، قلههای بلند تا فضای بالای جو و بالاتر از اتمسفر شبیهسازی کند. البته تبدیلها همیشه درست نیست و مهم آن است که تبدیل به شکل درست انجام شود و این تبدیل صحیح تنها در صراط معرفت و مستقیم ممکن میگردد؛ تبدیلی که نظم طبیعی و پایدار دارد و خلاف، تخلف و طفره در آن جایی ندارد و چیزی بدون ریشه و زمینهٔ لازم تبدیل نمیپذیرد و کریمههای «لاَ تَبْدِیلَ لِکلِمَاتِ اللَّهِ»(۳)، «لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»(۴) و «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ»(۵) بر آن حاکم است واین بدان معناست که هر پدیدهای سیر طبیعی خود را میپیماید و در سیر طبیعی آنها تغییر و به همریزی رخ نمیدهد و به تعطیل کشیده نمیشود. سیر طبیعی پدیدهها به صورت خاص و با دو وصف معرفت و قدرت تبدیل است. تبدلپذیری آن هم به به توان بینهایت سبب میشود در جایی به بنبست نرسد و مقصد برای آن طرح نگردد؛ زیرا راهی که ویژگی تبدیلپذیری به توان کلمات الهی را دارد، نمیشود پایانه داشته باشد و راهی است بی انتها.
مسیر طبیعی یعنی «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ». این تعبیر در تمامی قرآنکریم منحصر به فرد، ممتاز و بیهمتاست و نمیشود نظیری برای آن یافت. در برابر این تعبیر، «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» میباشد که آن نیز تنها یکبار در قرآنکریم آمده است. مغضوبان کسانی هستند که با اِنعامیها درگیر میشوند و در برابر آنان میایستند. چنین کسانی افرادی عادی نیستند و در میان ائمهٔ کفر، شرک، نفاق و استکبار به سر میبرند.
شناخت انعامیها و مغضوبان بسیار مهم است؛ زیرا ممکن است در دورهٔ زندگی هر کسی، یکی از آنان باشد که با نبود بصیرت لازم در شناخت آنها، دوری از محبوبان و نزدیکی به مغضوبان، فرد را به حرمانهای عظیم مبتلا میسازد و سلامت دنیوی و سعادت اخروی را از او میگیرد.
انعامیها کسانی هستند که خداوند نعمت اطلاقی خویش را بدون هیچ زمینهٔ کسبی و تحصیلی و به گونهٔ عنایی، به آنان داده و تعبیر «أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»بیانگر آن است و هدایتجویان صراط آنان را پیجو هستند. گمراهان، یعنی «الضَّالِّینَ»و اهل هدایت که ذکر آنان با کریمهٔ «اهْدِنَا» شروع میشود. این درخواست به کسب، تحصیل و تلاش آنان اشاره دارد و تابع و مصداق «وَمَنْ یطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ»(۶) و مشروط به پیروی از اِنعامیها میباشند و بر مدار تلاش مطیعانهٔ خود، توشه دارند: «وَأَنْ لَیسَ لِلاْءِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی»(۷). ما در آثار خود از «اِنعامی» به «محبوبان» و از تابعان هدایت به «محبان» تعبیر میآوریم.
با شناخت گروههای بندگان، میشود خود را یافت و دانست که فرد از کدامین گروه است: انعامی و محبوبی است یا مغضوبی و از دشمنان حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ، اهل هدایتِ سُبلی است یا صراطی و از دوستان مولا امیرمؤمنان علیهالسلام . با توجه به صفت تبدیلپذیری بینهایت هر راهی، راه از همه طرف برای اهل هدایت و ضلالت باز است و با کمترین سستی، اهمال و غفلتی، میشود اهل هدایتی لیزش پیدا کند و به سوی گروه دیگر پرتابی سقوطی داشته باشد و چنان به قهقرا رود که دیگر دست او به هیچ بالابرنده و بردهندهای نرسد.
«صراط انعامیها» گویاترین عنوان حاکی از ولایت عام و تام نسبت به اولیای معصومین علیهمالسلام است. اولیای معصومین علیهمالسلام نیز دو مرتبهٔ خمسهٔ طیبه و تسعهٔ ثانیه را دارند. خمسهٔ طیبه حضرات اصحاب کسا علیهمالسلام هستند و تسعهٔ ثانیه از امام سجاد علیهالسلام تا امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میباشند و انبیای الهی علیهمالسلام تمامی در ذیل این ولایت قرار میگیرند و به صورت تنزیلی مورد تمسک و متعلق ایمان قرار میگیرند و صراط انعامیها صراط ولایی عام و تام به بیان گفته شده است. ولایت عام و تام اختصاص به چهارده معصوم علیهمالسلام دارد و ولایت دیگر اولیای الهی چهرهٔ تنزیلی آن است و به همان نسبت مقید میشود و از چهرهٔ اطلاقی آن دور میگردد.
- قصص / ۵۶٫
- زمر / ۱۹٫
- یونس / ۶۴٫
- روم / ۳۰٫
- ملک / ۳٫
- . نساء / ۶۹٫
- نجم / ۳۹٫
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)