منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
فصل سوم : بازگشایی حقایق قرآنکریم
درآمد
من در زمان کودکی، عشق را تجربه کردم. بسیار کوچک بودم که احساس عشق به قرآنکریم را در خود وجدان نمودم. نخستین کتابی را که از دورهٔ نونهالی نگاه میکردم، عشق میورزیدم و با آن انس داشتم، قرآنکریم بود. قرآنکریم نخستین مونس من در ناسوت میباشد. در این دنیا بیش از همهٔ کتابها، با قرآنکریم بودهام.
چون کودک بودم، الفاظ و کلمات را نمیدانستم، اما با معنا و حقیقت قرآنکریم قرابت و انس داشتم و معانی آن را میدیدم. از همان زمان دانستم برای استفاده از قرآنکریم باید با آن رفیق شد و با این کتاب وحی انس گرفت. در روش انس با قرآنکریم توصیه میشود قرآنکریم را به صورت بسته در مقابل خود بگذارید و در حضور آن با طهارت و رو به قبله بنشینید تا قرآنکریم، فهم آیات خود را به شما القا کند. اگر کسی بتواند با قرآنکریم انس بگیرد، خود را در محضر حقیقت این کتاب آسمانی مییابد و از آگاهیهای آن بهرهمند میشود. در این صورت، قرآنکریم خویش را برای مونس خود قرائت میکند، نه اینکه مونس به قرائت آن بپردازد. راه وصول به معارف قرآنی، قرب به این کتاب آسمانی است. من قرآنکریم را روی قلبم میگذارم و با آن، احساس آرامش میکنم؛ همانطور که وقتی مادری فرزند خود را عاشقانه در آغوش دارد و قلب او را روی قلب خود میگذارد، چنین حسی دارد. هر وقت قرآنکریم را روی قلبم میگذارم، احساس میکنم این کتاب الهی مرا میخواند و مرا قرائت میکند. بعد وقتی سخن میگویم، ضمیر ناخودآگاهی معارف قرآنی را بر زبانم جاری میگرداند؛ زیرا انس ایجاد شده است. من پیش از اینکه مدرسه بروم و درسی خوانده باشم، حقیقت آیات قرآنکریم و معنای آن را میشناختم. البته حقیقت آنها را، نه صورت مکتوب آن را. بعدها که صورت نوشتاری قرآنکریم را شناختم، آن را روی قلبم میگذاشتم و میدیدم که در این حالت، از آن، معنا استخراج میکنم. این برای زمان کودکی من بود.
بسیار شده است که قرآنکریم را به صورت جلد بسته میگذارم و مدتها نگاهش میکنم؛ درست همانند معشوقی که نگاه به او جاذبه و لذت دارد. من عنوان «القران الکریم» روی جلد آن را به مدتی بسیار طولانی نگاه میکردم. وقتی قرآنکریم را روی سینهام میگذاشتم، نفسهایم عمیق و تند میشد. من از همان کودکی عاشق قرآنکریم بودم. وقتی قرآنکریم را از روی سینهام برمیداشتم، نفسهایم عادی میشد.
روش انس با قرآنکریم برای استخراج معنا و تفسیر آن را از همان کودکی یاد گرفتهام و کسی آن را به من آموزش نداده است. روش تفسیری انس با قرآنکریم ـ که «تفسیر هدی» را بر پایهٔ آن نوشتهام ـ کشف خودم بوده است. چنانچه بخواهم سالهای متمادی از قرآنکریم بگویم، حرفهایم پایانناپذیر میباشد.
تفسیر من، حاصل قرب و انس با قرآنکریم است، نه مطالعهٔ این کتاب یا آن کتاب. حرفهایم در تفسیر، مخصوص خودم هست و آن را در جایی نمییابید و تمام نوآوری است. این سخنان، مویهها و نجواهای عاشقانهای است که با قرآنکریم داشتهام و حاصل حضور قلبی طولانی و مداوم و برآمده از همان به دلچسباندنهاست، نه صرف قرائت قرآنکریم.
البته فهم قرآنکریم را به این روش محدود نمیکنم، اما این روش را سریعترین روش و بهترین آنها در اخذ معارف قرآنی میدانم.
من بیشترین وقت خود را در حضور قدسی قرآنکریم بودهام. هر وقت که قرآنکریم را دست میگیرم، برایم تازگی دارد، بلکه هر وقت قرآنهایی با چاپهای متفاوت را نگاه میکنم، باز معانی متفاوتی را مییابم، بلکه باید بگویم به صرف اینکه از چند قرآن استفاده میکنم، با اینکه یک چاپ دارد، اما به صرف تعدد، باز هم معنای دیگری القا میشود.
من در تمامی تحقیقاتی که تاکنون داشتهام، نخستین منبع مراجعهٔ خود را قرآنکریم قرار دادهام. بر منبر نیز فقط از آیات قرآنکریم میگفتم که پرگویی از قرآنکریم نیکوست.
در میان کتابهای فراوانی که از ادبیات، فقه، عرفان، فلسفه، جامعهشناسی، اقتصاد، روانشناسی، فلسفههای مضاف و مانند آن تدریس داشتهام، هیچ کتابی برایم جاذبه نداشته است و تنها هرگاه که از قرآنکریم میگفتم، نشاط میگرفتم. قرآنکریم عشق من بوده است. من نبوت اِنبایی و وحی تابع آن را از قرآنکریم دانستم. وحی ـ البته وحی انبایی نه وحی تشریعی که برای مادر حضرت موسی نیز بوده است ـ تمامشدنی نیست. وحی به این معنا، یک صفت انسانی است و مثل شعر است که در برخی ظهور مییابد. وحی، بهویژه برای انسانهایی که فهم آنها میتواند روز به روز شکوفاتر شود، به مرور زمان رونق مییابد. همانگونه که علم خدا تمام نمیشود و کلمات الهی پایانناپذیر است، وحی ـ به معنای سمت راهنمایی و هدایت انبایی ـ ختم نمیپذیرد. خاتمیت تنها در وحی تشریعی است و هر کسی که بیاید، تابع شریعت ختمی میباشد و هر کسی با هر قدرت کشف و شهود و توان وصول به غیب، از توابع مقام ختمی میباشد.
قرآنکریم کتابی است که باید برای انس با آن، معلمپذیر بود و کسی بدون ولایت امیرمؤمنان، به رفاقت با آن، توفیق نمییابد و بدون اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام نمیتوان از آن استفاده کرد. من از همهٔ دنیا و آخرت، تنها یک چیز را انتخاب میکنم و آن، قرآنکریم میباشد و با آن، دیگر به هیچ چیزی احتیاج ندارم.
قرآنکریم کتابی نامحدود و بیمرز است که هر چیزی را در خود دارد و به تعبیر من «شناسنامهٔ هر چیزی» است. قرآنکریم حقیقتی زنده است که میشود آن را بر روی قلب گذاشت یا به دل برد. به تعبیر خود قرآنکریم: «وَنَزَّلْنَا عَلَیک الْکتَابَ تِبْیانا لِکلِّ شَیءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِینَ»(۱).
هر کتاب دیگری زمینهای محدود و زمانی پایانپذیر دارد و نیز دارای عصمت در ارایهٔ حقیقت نمیباشد و به مرور زمان کهنه و فرسوده میشود؛ اما قرآنکریم کتابی فرازمانی است که همیشه دارای فعلیت و زمینه میباشد و همواره نو هست و در تمامی زمانها برای کسی که با آن انس دارد، نسخه مینویسد و توان ویزیت دارد.
قرآنکریم یک گنج است که چون خداوند آن را آشکارا به بندگان خود داده است، قدر آن دانسته نمیشود. در بحث حفاظت اطلاعات و نیز روانشناسی هم میگویند: داشتههای ارزشمند خود را در جایی بگذارید که جلوی چشم باشد، در آن صورت بازرسان حتی به آن نگاه هم نمیکنند. گنج را باید در پیش چشم گذاشت، تا کسی به آن دست نزند. قرآنکریم گنجی آشکار است و آشکاری آن باعث غفلت و مهجورشدن آن گردیده است.
مسیر کمالی که خداوند آن را مسیر قرب و سعادت و بندگی خویش قرار داده است، ولایت امیرمؤمنان است. اسلام در هزار و چهارصد سال گذشته، چون از راه امیرمؤمنان فاصله گرفته، حرکتهای آن به بنبست رسیده است و پنجاه کشور اسلامی شکست خورده و فشل شدهاند. همانطور که اسلام بدون امیرمؤمنان معنا ندارد، مسیر کمال نیز بدون علم وحیانی و قرآنکریم، علمی و درست نمیشود. تمامی علم در قرآنکریم است. اصول، فقه، فلسفه، عرفان و هر دانش دیگری تا در پیشگاه قرآنکریم و ساحت این کتاب وحیانی سر خم نیاورد، بنبست و سیاهه است که پاکی دل و صفا را در پی ندارد و سلامت و سعادتی نمیآورد.
قرآنکریم باید قانون اساسی هر دانشی باشد و من خود تمامی دانشهایی را که به تحقیق گذاشتهام، از قرآنکریم استخراج کردهام.
من همیشه در تمامی درسهایم از قرآنکریم شروع کردهام. در تمامی این پنجاه سال، تنها یک روز هوس کردم موضوع درس را از روایات شروع کنم. همان یک روز هم، حادثهای پیش آمد که نتوانستم به درس بیایم. در تمامی این پنجاه سال این حادثه نیز منحصر و تک بوده است. خداوند نگذاشت این یک روز درس را با غیرقرآنکریم شروع کنم. برای همین، همان موضوع را برای فردا از قرآنکریم آماده کردم. من این حادثه را مصداق هدایت الهی میدانم: «رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ»(۲).
این هدایت را باید همیشه از خداوند خواست. اینکه انسان از قرآنکریم فاصله بگیرد، یک انحراف و گمراهی است. در تمامی سالهایی که درس داشتهام یا تحقیقی را شروع میکردم، نشده است که بحثی را از قرآنکریم شروع نکنم، اما آن روز برای اولین بار هوس کردم بحث را از روایات شروع کنم که الحمدللّه نشد؛ زیرا روایات بحثهای ثانوی است. بحث من در آن روز نیز کثرت شغلهای ملائکه و شمارش آنها بود. روایات در مورد این بحث خیلی فراوان و نیز روان است.
در هر بحثی، نخستین سند من قرآنکریم است که ثقل اکبر میباشد. آن شب از این فکر خیلی غصهدار، ناراحت و اذیت شدم و از قرآنکریم خجالت کشیدم. وقتی میخواستم قرآنکریم را باز کنم، خجالت میکشیدم. من در فقه نیز هر مسألهای را از قرآنکریم شروع میکنم تا ابتدا بدانم فقه خدا چه میگوید و بعد از آن به سراغ روایات میآیم و سپس کتابهای فقیهان را میبینم. من از همان ابتدای تدریس، در هربحث فقهی ابتدا آیاتالاحکام را میبینم و سپس دیگر بحثهای خارج فقه آن را دنبال میکنم.
۱- نحل / ۸۹٫
۲- آلعمران / ۸٫
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)