منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
اما مغالطهٔ ترور شخصیت که در آن به تخریب و تضعیف شخصیت گفتهپرداز مبادرت میشود، دارای فرمولی معین است و آن اینکه آنها همه چیز را به صورت ذهنی جعل میکنند و میسازند در حالی که هیچ یک از ادعاها، به شکلی که آنها میگویند، واقعیت ندارد. این فرمول به شکل زیر است:
در گام نخست، زمینهسازی فراوان و ایجاد آمادگی ذهنی در جامعهٔ هدف برای تخریب نرم و غیرمستقیم و حمله به هر آنچه که فرد با آنها در میان افکار عمومی شناخته شده است و سپس معرفی مدعی به عنوان یکی از مصادیق عاملهای انحرافی.
در گام دوم شکسازی و ایجاد بدبینی و شبهه در مفروضات و برهم ریختن معادلات ذهنی مخاطبان نسبت به گفتهپرداز حتی ایجاد تردید در ویژگیهای مثبت وی. گام بعدی از وی به صورت فرضی دشمنسازی میشود تا هر گونه اقدام علیه وی معتبر نشان داده شود. گام چهارم، خطرسازی و ایجاد تهدید و ترس از ناحیهٔ گفتهپرداز علیه افراد جامعه که میتواند جانی، مالی، اعتقادی، ناموسی، امنیتی و حیثیتی باشد. گام پنجم، تصمیمسازی و خطرزدایی در پی احساس خلأ امنیتی و بهرهبرداری از اقدامات قبل برای تحریک افراد جامعه و کسب حمایت عمومی. هویتسوزی و هویتسازی جعلی علیه گفتهپرداز و تحریف ماهیت وی با تصویرسازی وارونه، تخریبی، خوفناک و منفی، بهطوری که مورد انزجار و تنفر جامعه قرار گیرد. همچنین پنهانسازی حقایق زندگی فرد. کسی نباید بفهمد که واقعیت چیست و تخریب فرد به نفع چه کسانی تمام میشود. بهانهسازیهای مکرر نقاط ضعف جعلی و برجستهنمایی آنها در یک معادلهٔ ناعادلانه با اغراق و بزرگنمایی کوچکها و تضعیف برجستگیها. متهمسازیهای متعدد و وارد کردن برچسبهای دروغین مانند عامل بیگانه، خودفروخته، مدعی دروغین، شیاد، کلاهبردار، داشتن فساد اخلاقی و مالی با به کارگیری شگرد کلیگویی و ایجاد و القای ذهنیت منفی با استفاده از بار معنایی کلمات و سوءاستفاده از این باور شرطیشده در میان افراد که «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». از این تکنیک به عنوان بهرهگیری از عاطفهٔ گیرندگان پیام یاد میشود؛ تکنیکی که از سایر روش ها قدرتمندتر و کارسازتر است به طوری که حتی بدون داشتن استدلال منطقی، به سرعت میتواند تحت باور مخاطبان خود در آید.
و گامهای آخرین، کشاندن فرد به زندان، پروندهسازی و دادگاهیکردن و زیر سؤال بردن اعتبار او و مدرکسازی، جعل اسناد، ساختن شاکیان خصوصی، شهادتهای دروغین علیه گفتهپرداز تا دروغپردازیها و اتهامات بیپایهٔ آنان وجه قانونی پیدا کند. پاپوش درست کردن با اتهام فساد اخلاقی و دادن نسبتهای ناروا نمونهٔ رایج پروندهسازی است.
همچنین با بدلسازی و تشابهسازی به قصد تحریف و انحراف از اصل، نوعی پسماندهای ذهنی منفی در مخاطبان شکل میگیرد به اینصورت که اگر چیزهایی شبیه به این دچار انحراف هستند، پس بعید نیست این یکی هم همینطور باشد.
بدنامسازی و نام شخص را به بدی یاد کردن و توهین و بیحرمتی کردن و تهمتزدن بهگونهای که نام فرد به همراه انسانهای پلید و شیطانصفت تداعی شود. توابسازی و مجبورکردن فرد به نفی گذشتهٔ خود یا اقدامی عملی علیه آن تا به تحریف ماهیت فرد منجر شود، بهطوری که هویت وی در اذهان عمومی تغییر کند. تمامی این گامها یک هدف دارد و آن بیاعتبار شدن گفتهپرداز میباشد تا دیگر نفوذ و قدرت و مقبولیتی در جامعه نداشته باشد و شخص از صحنهٔ جامعه کنار رود و در اذهان عمومی به فراموشی سپرده و منزوی شود و اگر لازم باشد، ترور فیزیکی وی، زیرا جامعه دیگر به سرنوشت وی اهمیت چندانی نمیدهد. تبلیغات سیاه اینگونه میتواند روندی را پیش ببرد که در اصل آن، دلیلی برای اعتبار آن نمیباشد و زیر این هجمهٔ سنگین تبلیغات سیاه و نابرابر، فرد هیچ توانی برای دفاع از خود ندارد؛ زیرا در موج شایعات و تبلیغات منفی علیه وی، جبههای مشخص و دشمنی آشکار روبهروی او نیست تا بتوان علیه آن افشاگری و استدلال داشت. ترور شخصیت، خطرناکترین شکل مغالطهٔ اجتماعی است.
از شگردهای جنگ روانی و نفوذپذیری فاقد استدلال در اذهان و قلوب مخاطبان «نمایش قدرت» است نه «اعمال قدرت»؛ زیرا نمایش قدرت، بیش از اعمال قدرت موجب بازدارندگی و سلب امنیت روانی از طرف مقابل و قدرتسازی متقابل بهخصوص از طریق نمایش مبالغهآمیز قدرت میشود.
امروزه عملیات روانی و بهرهگیری هوشمند و هدفدار از تبلیغات، شایعات و سایر اعمال مشابه آن به منظور تأثیرگذاری بر نظرات، احساسات، ذهنیتها و رفتار افراد جامعه میتواند با استفاده از عاملها و ابزارهای جنگ روانی صورت گیرد. تبلیغات، شایعهسازی، دروغپراکنی و تشویش اذهان عمومی و هدف قرار دادن نظام باورها، شالودههای فکری و روح و روان مردم، مهمترین ابزار جنگ روانی هستند که تأثیری مستقیم بر افراد و سطح آگاهی عمومی افراد جامعه بر جای میگذارد. تشویش و تخریب اذهان عمومی، تبلیغات و آشوبگری، اختلال در ثبات اجتماعی و تهدید امنیت عمومی با القای ترس و مهارناپذیری کانونهای مخالف و ایجاد حس انزجار عمومی با دریافت نخستین پیام بسیار تأثیرگذار و قضاوت فوری و پذیرش سریع بر اساس احساسات و عواطف موجب بیتوجهی و غفلت اساسی از مبنای استدلال منطقی این عملیات و تحلیل آن و گرفتارشدن در فضاسازی انجامگرفته و ذهنیت جعلی آن میشود.
از مغالطاتی که تاکنون ذکر نمودیم برخی در مقام نقد و ابطال یک استدلال به کار میرود و به جای ارایهٔ دلیل و برهان بر ابطال، راه مغالطه را پیش میگیرد. مانند: مغالطهٔ پارازیت و ایجاد وقفه یا مانع در ارایهٔ استنتاج، مبهم و نامفهوم شمردن یا دروغ و غیر واقعی خواندن یا ساده و پیشپا افتاده جلوه دادن یا نادرست و مغالطهآمیز معرفی کردن استنتاج. مغالطهٔ پهلوانپنبه و ترسیم مدعایی ضعیف و نقد و رد آن به جای نقد مدعای اصلی. یا مغالطهٔ مناقشه در مثال و تردید در مثالها به جای نقد ادعا و… .
به مغالطات میشود نگاه کاربردی داشت و آن را به مغالطات ربط مانند استناد به انگیزهها (جلب ترحم)، مغالطات استقرای معیوب، مانند استناد به جهل و استناد به مرجع بیربط، مغالطات پیشفرضی، مانند پرسش مرکب و مصادره به مطلوب و مغالطات ابهام (چندمعنایی) مانند مغالطهٔ واژگان نسبی و ابهام ساختاری طبقهبندی نمود.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)