منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
ما در روانشناسی مداراگرا گفتهایم استعدادهای شکوفا تحت تأثیر کوچکی و بزرگی نیستند و کودک و جوان و پیر نمیشناسد. روانشناسی مداراگرا دو پایه بسیار مهم برای معرفت و شناخت قرار میدهد: یکی زدایش رسوبات جسم که نیازمند تربیت بدنی و ورزشهای رسوبزداست ـ نه ورزشهای کدورتزا ـ تا بدن را صافی و سبک سازد و مردابها و مردارها را از آن بگیرد و نیز صفا و تهذیب نفس و دیگری قانون جذب است که آن را در فصل «روانشناسی» توضیح دادهایم. حقیقت، درون انسان است و نفس با صفا میتواند به آن التفات یابد. برای شناخت باید حقیقت خود را شکوفا کرد. شکوفایی نیز به ریزش خودخواهیهاست. نفس اگر ثقل و سنگینی و کدورت داشته باشد، در علم حضوری خود دچار بُعد میگردد و هرچه سبکتر و نورانیتر گردد، علم برای آن ظهور بیشتری دارد؛ به گونهای که اگر به خفای از ناسوت برسد، فهم ناسوتی خود را زمین میگذارد و میشود فهم قدسی به آن موهبت گردد و در مرتبهٔ تجرد عقلانی خود به فهم علوم نایل آید. نفس اگر موضوع نظام هستی که «وجود» است را بیابد و ظهور را بشناسد و تمامی علوم را با این موضوع دستگاهمند کند، با تعلق به وجود و ظهور میتواند تا تجرد ربوبی ارتقا یابد و چون تجرد ربوبی عددی نیست،
بلکه وجودی است، کشش همه چیز را در خود مییابد. نفس وقتی صافی شود تمامی کدهای ظهور و پدیدههای هستی را به خود میگیرد و با اتحاد وجودی (ظهوری) با تمامی آنها، به کشف حقیقت آنها نایل میشود. این حقیقت همان «قانون جذب» است که در سراسر پدیدههای هستی و در تمامی عوالم جریان دارد؛ اما برای نمونه جذب به یک گل تا جذب به یک دلبر، اوصاف خاص خود را دارد و هریک در پروسهٔ زمانی خاصی محقق میشود. همچنین است تبدیل غذا به خون، نطفه و انرژی که همه ذیل قانون جذب است. اما در تجرد ربوبی، قانون جذب سرعت بیشتری دارد و از توجه تا الصاق، اتصال، اتحاد، وحدت و صرفیت با شتاب مضاعفشونده پیموده میشود. بر اساس قانون جذب، توجه به پدیدهای، لایهٔ باطنی آن را که در نفس است، به ظهور و به ظاهر میکشاند و نفس را به تعین آن در میآورد. نفس انسان چنین وسعت و گسترهای دارد و ذیل این قاعده میباشد که هر چیزی میتواند همه چیز بشود؛ زیرا یک پدیده تمامی پدیدهها را درون خود دارد. نفس نیز همه چیز را در خود دارد و در پرتو «صفا» و ریزش و ناز کشیدن از پدیدهها و تلطیف شدن و بر پایهٔ قانون جذب میتواند تعین علمی هر چیزی را داشته باشد و به آن تعین ریزش نماید؛ از تعین ماده گرفته که نفس را مادی میسازد تا تعین تجردی که آن را مجرد مینماید. نفس توان حضیض اسفل سافلین تا اوج اعلی علیین را دارا میباشد و همه را به گونهٔ ظهور و تعین واجد میشود، بلکه مقام تعینشکن ذات ربوبی نیز برای وی خط قرمز نمیباشد. نفس به میزان صفا و صافی خود، به هر مرتبهای مرتبط شود، با همان وحدت پیدا میکند و در حقیقت کد ورود به آن و شدن به آن را مییابد و بر اساس اینکه چه تعینی یافته است، نوع حیات و عملکرد خود را مییابد. ریزش نفس در این تعینات نیز اضافهٔ ظهوری نفس به خود است؛ نه به خارج. متعلق تعین نفسی خود نفس است که سرعت روءیت و شفافیت علم تابع قرب و بعد نفس از آن میباشد. نفس مانند چشمهای است که تعینات آن از درون آن میجوشد و تمامی، اطوار نفس و شیارها و لایههای آن میباشد که نفوذ به لایهای بعد از لایه و شیار دیگری میباشد؛ به شرط آنکه جمود بر یک قشر و لایهای نداشته باشد و جنبش و سیالیت خود را حفظ نماید و از صفا به طرف اصفی حرکت کند و خلاقیت مدام داشته باشد. بنابراین عالِم شدن نفس به معنای ظاهر کردن علم و ظهور درون و باطن میباشد؛ نه اینکه چیزی از خارج به نفس وارد شده باشد. با توجه به این نکته، علم بدون حواس ظاهر نیز قابل دسترسی است؛ یعنی نفس میتواند بدون چشم هم ببیند و بدون گوش هم بشنود و علم این حواس را داشته باشد. بنابراین نفس، پدیدهای خودبنیاد است. البته نه خودبنیادی که روشنگری بریده از عالم قدس میگوید؛ بلکه خودی که خود آن باید به صفا و فنا رسیده باشد و بریده از خودخواهی و سوداگری باشد؛ خودی که ریزش فنابخش و ظهور صافی داشته باشد و با موهبت ملکهٔ قدسی یا برتر از آن، تعین ولایت اعطایی که درون نفس (روح) و از تعینات ربوبی آن است به معرفت صایب و علم صادق میرسد و دادههای علمی آن که تمامی ظهور و تعین این نفس قدسی است، در حوزهٔ شریعت و معارف، دینی و مستند به خدا و به تبع آن، قدسی میگردد.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)