منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
تعریف در نظام منطق قدیم با تحلیل مفاهیم ماهوی محقق میشود. مفاهیم کلی ماهوی، فلسفی یا منطقی است. مفاهیم ماهوی، معقول اولی هستند و نظام تعریف منطقی البته در منطق قدیم را شکل میدهند. هدف از تعریف، تولید وضوح و تمایز کافی برای ترتب اثر و نسبت دادن حکم خاص هر پدیدهای به خود آن میباشد که منطق تعریف ماهوی و مفهومی در تحقق آن عاجز است. ضعف شدید کارآیی منطق تعریف در منطق قدیم برطرف نشده است و در منطق جدید به جنبههای کاربردی و عملیاتی مفاهیم این منطق توجه میشود.
مفاهیم ماهوی دارای مابهازای خارجی است و میشود «عینی» بودن را به آنها نسبت داد. این مفاهیم صورتهای مستقیم و بدون واسطهٔ اشیای عینی و مسبوق بهاحساس و تخیل و دارای صورت جزییاند. بنابراین مفاهیم یا عینیاند و یا انتزاعی. مفاهیم انتزاعی بهطور عینی قابل مشاهده نیستند و باید آنها را از راه تعریفشان یاد گرفت و نمود آنها به نوعی تعریف وابسته است.
هریک از مفاهیم به گروه خاصی از اشیا مختص است و مفهومی عام نیست. همهٔ مفاهیم دارای دو دسته صفات شاخص و غیر شاخص هستند. به صفتهای شاخص یک مفهوم صفتهای تعریفکننده میگویند. تمامی این صفات بر روی هم تعریف مفهوم را می سازند. بنابراین تعریف بیانی است که همه صفتهای شاخص مفهوم و چگونگی ترکیب شدن آنها را با یکدیگر در بر میگیرد.
برای شناسایی نشانهای میتوان از تعریف تفکیکی استفاده کرد که در آن تکنیکهایی بهکار گرفته میشود تا مصداق تعریفشونده مورد شناخت قرار گیرد. برای این کار استفاده از صفات شاخص کارگشاست.
برخی قایلند که نظام تعریف باید به حسب الگویی خاص که برای ذهن بیشتر مأنوس است مانند الگوی کبوتر برای شناخت مفهوم پرنده البته در نزد کسی که با کبوتر بیش از هر پرندهٔ دیگری آشناست یا به حسب موارد و مصادیق خاص یا نمونههایی تجربهشده بازنمایی شود، نه در قالب نوعی قاعده یا تعریف انتزاعی یا به صورت فهرستی از ویژگیهای شاخص آن.
تعریف در نظام آموزشی نمیتواند مفهومی محض باشد، بلکه مفاهیم باید بهگونهٔ تجسمی و تصویری آموزش داده شود تا در ذهن نهادینه گردد. برای ارایهٔ مثالهای مختلف یک مفهوم در مقام آموزش، افزون بر استفاده از اشیای واقعی و عینی، میتوان از عکس و شکل و نمودار و طرح و سایر تدابیر دیداری استفاده و نیز از طرحهای ساده و کاریکاتور استفاده کرد. اثربخشی این روش به این علت است که این تدابیر آموزشی بر صفت مهم مفهوم تأکید میکنند و صفات جزیی را نادیده میگیرند.
البته کیفیت یادگیری مفاهیم تابع خصوصیات متعلم نیز میباشد. یکی به مباحث عینی و ملموس علاقمند است و دیگری به موضوعات ذهنی و انتزاعی. همچنین یکی آزمایشگری فعال و مشارکتکننده در یادگیری را پیگیر است و دیگری مشاهدهٔ تأملی و تفکر عمیق پیرامون موضوع را. ترکیب این دو بُعد، چهار سبک: واگرا با قابلیت تجربهٔ عینی و مشاهدهٔ تأملی قوی، جذبکننده با قابلیت مفهومسازی انتزاعی و مشاهدهٔ تأملی قوی، همگرا با قابلیت مفهومسازی انتزاعی و آزمایشگری فعال قوی و انطباقیابنده را با قابلیت تجربهٔ عینی و آزمایشگری فعال قوی پدید میآورد. هرچه سبک یادگیری شخص با آنچه میآموزد هماهنگتر باشد، یادگیری برای وی اثربخشتر خواهد بود.
لازم است توجه شود منطق قدیم در مقام تعریف، تصور را یا به حسب اسم میداند که مفاهیم انتزاعی را میسازد و به آن شرحاسم و تعریف و تحلیل و شکافت مفهومی حاصل از آن را تعریف اسمی میگویند و یا به حسب ذات که مفاهیم ماهوی را در بر میگیرد و تحلیل آن به جنس و فصل را تعریف حقیقی میگویند. تعریف حقیقی میتواند تعریف اسمی داشته باشد، اما مفاهیم انتزاعی، تعریف حقیقی ندارند.
مفاهیم ماهوی (معقولات اولی) مبتنی بر ثبوت «ماهیت» میباشد. ماهیت در نظر فلسفیان، چیستی شیء و حدّ وجود و شاخص تمایز هستی و موجودات میباشد. اما نه برای وجود و نه برای ظهور و پدیدهها، حدی نمیباشد تا ماهیتی داشته باشد. مفاهیم ماهوی اعم از جواهر و اعراض، تنها مفاهیمی انتزاعی و عنوانی است. ماهیت، مفهومی ذهنی است که از مرتبهٔ عنوان لفظی فراتر نمیرود و مبتلا به سطحیاندیشی است و اثری خارجی برای آن نمیباشد.
مفاهیم ماهوی عناوین وصفی و کیفی نفسانی هستند که اوصاف و خصایص مرتبه و تعینی از وجود را بهگونهٔ سطحی و نه به حیث حکایت جامع و کامل از خارج بیان میدارند. ابتنای دستگاه تعریف بر چنین مفاهیمی تنها برای آموزش ابتدایی و معبری مسامحی است. شناخت پدیدهها و هستی را باید با علوم مرتبط با حس شروع نمود تا بتوان به مصداق آن از طریق انس با آنان راه یافت و معبری عاشقانه و ارادتمندانه را طی نمود تا بتوان پدیدهای را با دلبریهای آن و ذیل قانون جذب مورد شناخت قرار داد.
از آنجا که وجود شخص است و وحدت دارد و نمیتواند ماهیت و حد داشته باشد، استفاده از مفاهیم، ناگزیر برای نوآموزان نوسفر میباشد و اثر آن محدود و برای مقعطی خاص مناسب است و نباید آن را ایستار علم دانست. مفاهیم در نظام آموزش تنها توان ارایه دارند نه ایصال عینی؛ آن هم ارایهٔ اوصاف نه هویت ظهور یا وجود را که با درد و غم و هجر و بلا و عشق به دست میآید.
با حذف ماهیت از فلسفه، بحث کلیات خمس به مفاهیمِ تمامذهنی تنزل مییابد؛ یعنی کلیات خمس بهگونهٔ مفاهیم خمس به استخدامِ بحثِ «تعریف» در میآید.
تعریف روشهای گوناگونی دارد که تعریف ماهوی و تعریف به مصداق نمونهای از آن است. غرض از تعریف ماهوی یا جداکردن تعریفشونده از غیر آن به صورت تام و کامل و صرف تمایز یک چیز از سایر چیزهاست و یا افزون بر متمایز نمودن آن، بیان ذاتیات آن شیء و ارایهٔ تصوری واضح و صحیح از تعریفشونده و تعریف حقیقی آن با حد تام (جنس و فصل) است. تعریف درست، در دستگاه حد و رسم انجام میپذیرد. یعنی تعریف یا به حد و یا به رسم ارایه میشود. رسم و حد نیز یا تام و یا ناقص است.
تعریف چیزی با رسم ناقص و ذکر خاصّه میتواند به گونهٔ تعریف به مثال که در مقام تعلیم برای تقریب تعریفشونده به ذهن اهمیت دارد، تعریف به تشبیه (متشابه و اشباه و نظایر) و تعریف به متقابل و تعریف به خاصّهٔ مرکب باشد. در خاصهٔ مرکب، چند کلّی عرضی ذکر میشود که مجموع آنها اختصاص به معرّف دارند و ترکیب آنها خاصه را محقق میکند. فایده این تعریف مانند تعریف به رسم، تمایز شیء از سایر اشیاست و در علوم تجربی کاربرد بسیار دارد.
تعریف به تقسیم نیز از دیگر گونههای تعریف با ذکر خاصّه است. در این تعریف، تمام یا برخی از اقسام و اجزای یکشیء ذکر میشود. بنابراین تقسیم همان فروکاستن اجناس به انواع، و انواع به اصناف، از رهگذر فصول و خواص و اعراض میباشد. لازم است تقسیم از ضوابط و قواعد درست منطقی برخوردار باشد. این ضوابط عبارت است از: فایدهداشتن تقسیم برای تقسیمکننده، تفاوتداشتن اقسام از حیث مصداق و تداخلنداشتن آنها، ملاکداشتن تقسیم و حفظ وحدت ملاک و جامع و مانع بودن تقسیم.
آنچه تقسیم میشود، مَقْسَم و هر قسم را در مقایسه با قسم دیگر، قسیم میگویند. تقسیم به طبیعی و تجزیهٔ کل به اجزا و منطقی و تقسیم کلی به جزییات با دو روش تفصیلی و ذکر تمام اقسام در یک مرتبه یا روش ثنایی و عقلی و ذکر دو قسم به گونهٔ متناقض در هر مرحله تقسیم میشود.
بهطور کلی تعریف مفهومی (وضعی)، تعریف لفظی و واژگانی، تعریف اسمی و روشنگر، تعریف تحلیلی، تعریف و توصیف روند تاریخی، تعریف تجزیهای، تعریف چند مرحلهای، تعریف واقعی، تعریف نمایشی و تجسمی و تعریف عملیاتی که بر ویژگیهای قابل مشاهده استوار است و بر دو نوع اندازهپذیر و آزمایشی میباشد، تعریف نظری، تعریف قراردادی و تعریف اقناعی که بر احساس و عاطفه و انگیزش مبتنی است، از اقسام تعریف و توصیف میباشند. آن دسته از ویژگیهای تجربی که با مفاهیم عرضه میشوند و به صورت مستقیم به مشاهده در نمیآیند و باید نمود و پدیدهٔ تجربی آن استنباط گردد، مانند ادراکات، ارزشها و گرایشها، از طریق تعریف عملیاتی به دست میآید. این تعریف، مجموعهای از روشهاست که فعالیتهای لازم برای وصول تجربی به وجود یا درجهای از وجود (ظهور) یک پدیدهٔ توصیفشده با مفهوم را توصیف میکند. در تعریف عملیاتی تأکید میشود معنای هر مفهوم علمی باید با استفاده از عملیاتی که معیاری خاص و مناسبترین معیار را برای کاربردش میآزماید، مشخص شود.
تعریف مفهومی که بر واژههای انتزاعی و ملاکهای فرضی مبتنی است و به شناسایی ماهیت یک پدیده کمک میکند، و فرایند منطقی تدوین فرضیهها را در منطق قدیم ایفا میکند، بر مفاهیم ماهوی مبتنی است. تعریف دارای قوانین صوری و مادی میباشد. در تعریف ماهوی، لازم است افزون بر استفاده از مفاهیم ماهوی، از نظر مادی این مفاهیم روشنی، فصاحت و گویایی و دوری از اجمال و ابهام و اجلی و آشکاری بیشتر داشته و دارای ثبات باشد و نیز جامع افراد و به گونهای باشد که همهٔ افراد معرَّف را شامل شود و مانع اغیار ارایه شود و هیچ فرد بیگانه با معرَّف را شامل نشود تا تمامی خصوصیات و کیفیات و ویژگیهای مؤثر مربوط به معرّف را دربرگیرد و موارد غیرمرتبط را طرد نماید؛ یعنی نسبت دو مفهوم تعریفکننده و تعریفشونده، به لحاظ مصداق، تساوی باشد. تعریف ماهوی باید ویژگیهای ذاتی نوع را بیان نماید. در این تعریف، تعریفشونده باید با مفاهیم دیگری جز خود مفهوم معرَّف تعریف شود. همچنین تعریف باید اثباتی باشد و تعریف به امور منفی و عدمی درست نیست. مفاهیم ماهوی مقام تعریف را میسازد. تعریف همان تجزیه و تحلیل امور مرکب میباشد و چیزی جز تحلیل و تجزیه نیست. فرایند تجزیه تا هر مقدار که امکان داشته باشد ادامه مییابد تا فرمول مادهٔ مرکب یا صفات شاخص آن به دست آید.
مفاهیم تعریف که نقش ارتباطی، حساسیتپذیری تجربی، تعمیم و ساخت نظریه را ایفا میکنند، باید واضح، دقیق و مورد پذیرش همگان بوده و از هر گونه ابهامی دور باشند. ابهام بیشترین نقش را در ایجاد مجادلات دارد؛ بهگونهای که در جدل، بیشتر باید برای یافت نقطههای ابهام تلاش کرد. تعریف مناسب و منطقی در نمایانسازی ابهام و برطرفکردن آن کارآمد است.
تعریف به مفهومی که از نظر وضوح با تعریفشونده برابر است، تعریف با مفهومی مبهمتر از معرَّف، به کار بردن مفاهیمی غیردقیق که تفسیرهای متعددی را میپذیرد، به کار بردن الفاظ مهمل که معنای محصّلی ندارد، استفاده از الفاظ مشترک، اعم از مشترک لفظی، استعاره، مجاز و کنایه، بدون قرینهٔ معین، به کارگیری الفاظ پیچیده و مهجور از عاملهای ابهام تعریف و ایجاد لغزش در اندیشه است.
در تعریف منطقی، معرِّف باید از نظر مفهوم با معرَّف مناسبت به اجمال و تفصیل و نوعی اتحاد داشته باشد نه مغایرت و مباینت یا تضاد که تعریف به آنها ممکن نمیباشد. تعریف لفظی و لغوی تعریف منطقی نمیباشد. تعریف باید دَوری نباشد؛ یعنی معرِّف، خود نیازمند تعریف نباشد و در تعریف تعریفکننده از تعریفشونده استفاده نشود تا به دور مصرّح و بیواسطه یا دور غیرصریح و با واسطه و مضمر منجر نشود.
در تعریف، توجه به رعایت شرط پایداری مهم است. این شرط میگوید تعریف باید بهگونهای ارایه شود که فضای مفهوم بهطور پایدار تثبیت شود؛ تا همهٔ افراد از آن مفهوم، یک برداشت مشترک داشته باشند و امکان تغییر مفهوم و تعبیرهای گوناگون از آن، زمینه نداشته باشد. همچنین تعریف باید به گونهای دقیق باشد که بتوان آن مفهوم را به سادگی بررسی کرد؛ به این معنا که صفات و اصطلاحاتی که برای تعریف به کار گرفته میشوند، به صورت دقیق تعریف شده، دارای فضای مفهومی مشخص و صریحی باشند؛ بهطوری که از یک سو از نظر تجربی قابل بررسی باشند و از سوی دیگر، نتوان آنها را به روشهای گوناگون تعبیر نمود.
در تعریف لازم است به آثار، حالات، صفات، ظهورات و روابط مفهومی که تعریف میشود و رابطهٔ علت و معلولی میان مفاهیم منتزع از رابطهٔ علت و معلولی میان ماهیات؛ یعنی به علتهای چهارگانهٔ مادی (آنچه تغییر مییابد)، صوری (تغییری که باید پیدا کند)، فاعلی (عامل تغییر) و غایی (هدف از تغییر) توجه داشت.
مفاهیم تعریف از لحاظ صوری باید از عام به خاص چینش یابند و به صورت مرکب تقییدی و غیرخبری که قید بعدی جزو متممی از قید قبلی و قید آن نیز هست، درآیند. برای تحقق این شرط، کلیات یا مفاهیم پنجگانه نظام گرفته است تا کلید فهم دستگاه عینی منطق برای داشتن تصورات سالم و تعریف درست باشد و صورت تعریف را ساماندهی نماید.
توضیح اینکه هر مفهوم کلی در مقام تعریفِ یک تصور مجهول، هنگامی که نسبت به افراد و مصادیق آن ملاحظه میشود، یا وصفی است که داخل در حقیقت افرادش است، به گونهای که تمام حقیقت افراد خود و یا جزو حقیقت آنهاست که کلی ذاتی است و یا بیرون از حقیقت افراد و مصادیق خود است که عرَضی است. عرض میتواند بر موضوع حمل شود یا نشود. عرضی اگر منحصر به یک حقیقت باشد، عرضی خاص یا خاصه نامیده میشود. «ویژگی = خاصه» که اگرچه چیستی را نمیرساند، اما بر موضوع بهگونهٔ دوسویه و متقابل حمل میشود. این مفهومی کلی به نوع یا جنس اختصاص دارد و نسبت به آن، یا مساوی یا اخص است. عرضی اگر متعلق و منحصر به یک حقیقت نباشد، عرضی عام است و در پاسخ پرسش از عوارض مشترک چند فرد یا چند نوع، که دارای حقایق مختلف و متفاوتند، میآید. اما کلی ذاتی یا تمام حقیقت آن است که نوع میباشد، یا جزو حقیقت و مشترک میان تمام افرادی که حقیقت یکسانی ندارند که جنس است. «جنس» بر چند شیءِ مختلف در نوع حمل میشود و مفهومی کلی است که در پاسخ از چیستی افرادی که حقایق متفاوتی دارند ذکر میشود.
جنس و نوع میتواند حقیقی یا اضافی باشد و به قریب، متوسط و بعید و سافل و عالی تقسیم شود و سلسلهٔ اجناس و انواع را بسازد. عالیترین آنها جنس اجناس و نوع انواع میباشد.
اما کلی ذاتی اگر اختصاص به افرادی داشته باشد که حقیقت یکسانی دارند و ممیز ذاتی شیء و مساوی با آن است، فصل میباشد.
جنس و فصل ماهوی و ذهنی در برابر ماده و صورت عینی میباشد. نوع نیز از ذاتی خارجی که مرکب از ماده و صورت است، حکایت دارد. اما خود ماده و صورت و اعراض جسمانی که بسیط میباشند، دارای تعریف و مرکب از جنس و فصل هستند و با ماده و صورت عقلی و نه عینی توجیه میشوند. ماده و صورت اگر لابهشرط لحاظ شوند، جنس و فصل میگردند. هر چیزی را که بشود لابهشرط اعتبار کرد، قابل حمل بر موضوعی میباشد و اگر بهشرط لا اخذ شود، حملناپذیر میباشد. جنس و فصل اگر به شرط لا اعتبار شود، ماده و صورت نامیده میشود.
حملپذیرهایی مانند جنس، فصل، خاص و عرضی عام و تعریف بر «نوع» به عنوان موضوع حمل میشوند و مسألهها را میسازند. خود نوع نیز میتواند محمول گردد و در قضیههای شخصی و وجودی (پدیدههای جزیی) مورد استفاده قرار گیرد. نوع، مفهومی کلی است که در پاسخ به پرسش از چیستی افراد یک حقیقت ذکر میشود.
مفاهیم نوع، جنس و فصل را مفاهیم ذاتی مینامند. در مقام تصور، امر ذاتی بر ذات مقدم است؛ یعنی تا ذاتیات چیزی تصور نشود، تصور ذات ممکن نمیگردد.
این حملپذیرها، در ابتدا صورتِ قضیههای مقام مناظره و جدل را میساخت و مواد آن از مقولات گرفته میشد؛ زیرا منطق در ابتدای تدوین خود، به ماهیت و مقولات آن توجه داشت. سپس با رشد اندیشهٔ منطقی، این حملپذیرها با نام کلّیهای پنجگانه به عنوان مقدمهای برای مقام تعریف آورده شد و در منطق دو بخشی که مبتنی بر اصالت ماهیت بود، به آن منحصر گردید. اما تعریف هنوز جایگاه درست خود را نیافته و از تعریفهای ماهوی به تعریفهای وجودی که شرح آن گذشت، تحویل نگرفته است. به تعبیر دیگر میتوان گفت: حملپذیرهای مقام وضع و پنج محمول کلّی «تعریف» که دلالت بر چیستی شیء دارد، تعین لفظی وجود و ظهورهای آن میباشند. ضمن آنکه تعریف که خود امری مرکب است و مولفه (سازه)های آن از عام به خاص و اعمبودن جزو پیشین، چینش مییابند با نظام پدیدههای مرکب هستی تناظر ندارند، زیرا دستکم پدیدههای مادی آن میتوانند از چندین عنصر در عرض هم شکل بگیرند؛ عناصری که شمار آن هماینک به بیش از صد مورد رسیده و کشفنشدههای آن بسیار و دهها برابر کشف شدههای آن است و جدول آن میتواند برای شناخت دنیای طبیعی جایگزین مقولات ذهنی گردد.
دقت شود مفهومی کلی است که بشود افراد و مصادیق متعددی برای آن فرض و تصور کرد، اگرچه آن افراد به صورت فعلی حضور نداشته باشند.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)