فلسفهٔ «وجود و ظهور»

فلسفهٔ «وجود و ظهور»

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

ما در فلسفهٔ «وجود و ظهور» گفته‌ایم نظام هستی و پدیده‌های آن نظام «وجود» و فعل آن به نام «ظهور» است. ظهور در عالم محسوس دارای آثار حقیقی است و واقعیتی نیست که در همین عالم حقیقت نداشته باشد. حقیقت محسوسات با خود آن در همین ناسوت است و از طریق انس حسی و تجربی با آن و به شیوهٔ استقرا و تحقیق آزمایشگاهی یا پدیدارشناسی قابل کشف و شناسایی است و علم به محسوس این‌گونه تولید می‌شود و معقولات اولی (ماهیت = مفاهیم حقیقی) که بیان می‌کنند اشیای خارجی چه چیزی هستند، در نهایت با آن تحلیل می‌گردند. نظام طبیعت اتمیک و گسست‌ناپذیر نیست، بلکه گسستی نامتناهی دارد که پیشرفت صنعت می‌تواند ابزار شکاف آن را به دست دهد. این بی‌انتهایی، مرزی برای طبیعت نگذاشته است و از هر سو که با ابزار علم در این اقیانوس شنا شود، پایانه‌ای برای آن تصور نمی‌شود و تسلسل را برمی‌تابد و آن را ممکن می‌سازد. طبیعت نه آغازی دارد و نه پایانی، نه آن را انتهایی در ژرفاست، نه در ستبرا، نه در بلندا. طبیعتی که ما در آن زندگی می‌کنیم و محسوس ماست، پدیده‌ای هوشمند است؛ به این معنا که نظم و قاعده دارد و مانند فاعلی ادراکی و شعورمند، تمامی جنبش‌های خود را مدیریت می‌کند و آن را که بتواند با وی انس بگیرد، به زوایای پنهان خویش راه می‌دهد و از او دلبری می‌نماید.

در نظام فلسفی ما، وجود دارای ذات و استقلال و ظهور فاقد ذات است و تفاوت وجود و ظهور به تفاوت در ذات و فعل می‌باشد. هستی در ذات تعین و تشکیک ندارد؛ اما تشخص دارد. تعین ظرف ظهور تشخص است، اما در ظهور هم تعین و هم تشخص و نیز تشکیک دارد. در این طرح، نیازی به ماهیت، امکان و طبیعت نوعی جز در مقام آموزش ابتدایی و سطحی نمی‌باشد. هر پدیده‌ای، تعین وجود و ظهور آن است و سیر و حرکتی تعینی دارد. عالم محسوسات و عالم ناسوت نیز باطن و حقیقت دارد و باطن و حقیقت آن با خود آن است. خود محسوس حقیقت دارد و سایه و شبح نمی‌باشد و باطنش نیز با خودش هست؛ باطنی که نزول عوالم بالاست؛ اما نزول آن به معنای بی‌حقیقت شدن آن نیست؛ بلکه در عالم ماده هم حقیقت دارد و ملکوت حقایق محسوس در خود آن‌هاست که نهاد ناآرام و حرکت باطنی یکی از صفات آن می‌باشد. البته کشف آن نیازمند ابزار مناسب می‌باشد؛ همان‌طور که ملکوتی نیز در ورای این حقایق و ملکوت آن‌ها می‌باشد. عالم محسوس نظام ظهوری و لازم ذات حق‌تعالی و باقی به بقای خداوند است؛ نه به ابقای خداوندی. پدیده‌های هستی فعل و ظهور ذات حق‌تعالی است که همه حقیقت دارد و همه تعین حق‌تعالی و قابل شناخت با ابزارهای متفاوت و متناسب با ساحت‌های آنان است. ارسطو در طرح مقولات، جسم را جوهری مرکب از ماده و صورت می‌داند؛ در حالی که جسم بسیط است و ماده و صورت ندارد. در نظام هستی و پدیده‌های آن، هر پدیده تعین هستی است و در عالم اجسام، طرح ماده و صورت و مقولات و طرح ماهیت و جوهر و عرض (رابطی)، علمی و مطابق با واقع نیست. به هر روی، نقطهٔ شروع علم و شناخت، همین محسوسات و تجربیات می‌باشد و علم مفهومی باید به علم عملیاتی و مشاهده‌پذیر تبدیل شود. بنابراین هر تعریف مفهومی که مفاهیم را با استفاده از دیگر مفاهیم توصیف می‌کنند، باید به تعریفی عملیاتی آن هم به مناسب‌ترین روش تعریف عملیاتی برسد تا راه و روش تجربه‌کردن یا سنجش آن مفهوم دانسته شود. کسی که نتواند جسم، عالم ماده و طبیعت را به‌گونهٔ عملیاتی و با اندازه‌گیری یا آزمایش و با دلدادگی انسی که گوهر حمل می‌باشد، بشناسد، نمی‌تواند باطن آن‌ها را مورد شناخت قرار دهد و به ذهن‌گرایی مبتلا می‌شود و هم چیزهایی از عالم معنا و معقول می‌گوید که نیست و هم عالم محسوس را با فرو نهادن تجربه از دست می‌دهد. در آموزش و پرورش نوع انسانی، شناخت خداوند و پدیده‌های هستی را باید از طبیعیات شروع کرد، بعد به علوم ریاضی پرداخت و سپس به سراغ الهیات رفت و انس با خداوند را طلب نمود. علوم طبیعی هم در تصور و هم در تحقق نیازمند حضور در دنیای محسوس خارجی و انجام آزمایش‌های تجربی بر روی ماده است. ریاضیات در تصور نیازمند ماده نیست؛ اما در تحقق به آن نیاز دارد و برای شناخت مجردات و امور معنایی نه در تصور و نه در تحقق به ماده نیاز نیست، بلکه باید با ابزار باطنی دل که ما برای شخص حکیم از آن به ملکه موهبتی قدسی یاد کردیم، به شناخت و شهود آن وصول یافت. برای داشتن فکر فلسفی درست و برای این‌که ذهن‌گرا و ایده‌الیست نشد، نیازمند شناخت علوم طبیعی و زیست‌شناسی به گونهٔ رایج تجربی آن می‌باشیم. خداوند را باید از داخل همین لوله‌های آزمایشگاهی شیمی و داده‌های فیزیک یافت؛ چنان‌که قرآن‌کریم می‌فرماید: «أَفَلاَ ینْظُرُونَ إِلَی الاْءِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ وَإِلَی السَّمَاءِ کیفَ رُفِعَتْ وَإِلَی الْجِبَالِ کیفَ نُصِبَتْ وَإِلَی الاْءَرْضِ کیفَ سُطِحَتْ». این سیر، منطق مادی (با نام‌های منطق عملی “اعمالی”، منطق اختصاصی، متدلوژی علوم “شناخت روش‌های علوم” و فلسفهٔ علمی و روش تحقیق نیز می‌آید) می‌سازد و محتوا را برای علوم آماده می‌نماید. بخشی از منطق مادی امروزه در مباحث تفکر نقدی و متدولوژی علوم می‌آید. فلسفه و علم باید شروعی رئال و واقعی داشته باشد و معرفت را بر محسوس قرار دهد تا به انحراف نگراید؛ وگرنه در ذهنی ایده‌آل محصور می‌گردد. بنابراین فیلسوف تا آزمایشگاهی تجربی و لابراتوار نداشته باشد، منطق مادی نمی‌یابد و معرفت وی ممکن است کاستی گیرد و سطحی شود یا بر خطا رود. معرفت درست توحیدی برای نوع افراد جامعه از طبیعت، آن هم به گونهٔ مکانیکی شروع می‌شود.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط