سرآغازهای هشت‌گانه و قضیه‌های بدیهی

قضیه‌های بدیهی

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

سرآغازهای هشت‌گانه

هر دانشی، مدخل و درآمدی دارد که در آن از رؤوس ثمانیه سخن گفته می‌شود تا مرزهای آن علم حفظ شود و اختلاط و التقاط میان علوم پیش نیاید. سرآغازهای هشت‌گانه به‌طور کلی عبارت است از: تعریف، موضوع، هدف و مقصود، سود و فایدهٔ علم، پایگاه و رتبهٔ آن علم در میان علوم، عنوان درست و سمت علم و علت نام‌گذاری و مستندات و دلایل و علل اثباتی و ساختار فهرست و تقسیم درست آن به بخش‌ها و فصل‌ها، پدیدآورنده و تاریخ علم و منابع آموزشی و تحقیقی و شیوه(ها)ی آموزشی آن.

امروزه این مباحث ذیل تعریف علم، تاریخ علم و تعامل علم با سایر علوم و کمک به دیگر علوم، روش‌شناسی علم و نظام آموزشی آن می‌آید.

هم‌چنین باید تبیین شود که دانش از علوم عقلی و یقینی است که داده‌های خود را با برهان ثابت می‌نماید یا با استفاده از مسلمات (داده‌های ظنی) یا مصادرات (داده‌های وهمی) و یا با روش‌های تجربی (استقرایی)، شهودی و مانند آن.

در میان این سرآغازها، سه رأس بسیار مهم می‌باشد: موضوع علم، مبادی علم و دلیل‌های معتبر آن و نیز مسایل علم که قضیه‌هایی‌اند که آن دانش در پی اثبات آن‌هاست و مشکلات و چالش‌هایی است که باید با دلایل پذیرفته شده در آن علم، بحث شود و نتایجی که از آن‌ها به دست می‌آید. به اعتبار خود علم به آن‌ها مسایل و به اعتبار محقق و عالِم آن، به آن‌ها مطالب می‌گویند. باید توجه داشت که میان مبادی یک علم با مسائل آن خلط نکرد و با مسأله‌پنداری مبانی، مبادی علم را به عنوان مسایل آن در یک خطای روشی نیاورد.

هر دانشی نیازمند موضوع می‌باشد. مسایل علم به توسط مبادی با موضوع مرتبط می‌شود و موضوع در هر دانشی مصدر و محور بحث می‌باشد. هر علم حقیقی مانند فلسفه، عرفان و ریاضی نیازمند موضوع حقیقی است و نمی‌توان بیرون از آن موضوع سخن گفت، اما علوم اعتباری و جعلی مانند فقه با توجه به غایت یا روش آن علم می‌تواند از تمامی موضوعات دخیل و مرتبط با غرض و هدف آن علم بحث نماید. بنابراین هم غایت و هم روش علم هم‌چون موضوع حقیقی از عوامل وحدت‌بخش و انسجام‌دهنده به مسایل مختلف می‌باشد. اثبات حقیقی یا اعتباری بودن موضوع هر علم بر عهدهٔ فلسفهٔ علم می‌باشد. بنابراین در کنار هر دانشی باید فلسفهٔ آن را در اختیار داشت یا در مدخل آن علم، این بحث را به همان روش فلسفهٔ علم تبیین نمود. ما از چیستی موضوع، در فصل «اصول‌فقه» سخن می‌گوییم.

منطق از ریشهٔ «نطق» به معنای ریشه، پی و صافی کار است. خصوصیت لحاظ‌شده در معنای «نطق»، شفاف‌بودن، صراحت، روشنی و گویایی و دوری از اجمال و ابهام با استخدامِ دقیق‌ترین واژگان برای انتقال معنا و مرادِ گفته‌پرداز در ساده‌ترین هیأت منطقی و با کم‌ترین مبادی لازم در قالب تعریف و استنتاج می‌باشد. «منطق» این‌گونه شکل می‌گیرد. موضوع منطق در منطق جدید (ریاضی = نمادین)، «قضیه» می‌باشد و این منطق با آن شروع می‌شود. این منطق فقط به صورت استنتاج ناظر است، نه به مادهٔ استنتاج و به علم مطالعهٔ استدلال‌ها، استنتاج‌ها و تشخیص اعتبار و بی‌اعتباری آن‌ها تعریف می‌شود. منطق جدید دربردارندهٔ منطق کلاسیک، منطق شهودی، منطق موجهات، منطق‌های نیمه‌کلاسیک (مانند منطق آزاد، ربط، چندارزشی و فازی) و منطق‌های دیگر مانند منطق شرطی، ترجیح (بهتری) روان‌شناختی (میل، هیجان و خواست) پویا، کوانتوم و مانند آن می‌باشد.

در منطق قدیم، روش تعریف و روش استدلال، موضوع منطق می‌باشد و افزون بر صورت، نگاهی سطحی نیز به مادهٔ استدلال شده است. به هر روی، مسألهٔ محوری مشترک در هر دو منطق، طبقه‌بندی استدلال‌ها و شناسایی استدلال‌های درست و استنتاج‌های معتبر از نادرست و غیرمعتبر می‌باشد.

ما تصور را علم کدر، آلوده و نوعی شبح و تسامح و عنوان صرف و دارای تعقید و پیچیدگی و ابهام‌آلود دانستیم که به معنون اشاره دارد نه به مصداق حقیقی. اما در مقام آموزش، ناچار به استفاده از آن می‌باشیم.

تصور در تعریف رایج به گونهٔ اسمی کاربرد دارد و مراد از آن همان تصویر سادهٔ شی‌ء در ذهن بدون هیچ‌گونه حکم و قضاوت و تصدیقی است، نه عمل ذهنی و در نظر آوردن صورت شی‌ء. بنابراین تصور، صورت سادهٔ ذهنی است که به چیز دیگری نسبت داده نشده باشد. تصور بر دو نوع ضروری و نظری است. اگر حکم به وقوع یا عدم وقوع مفاد یک خبر، نیازمند استدلال و تأمل باشد، نظری است، وگرنه بدیهی است. تصدیق، ادراک مطابقت یا عدم مطابقت یک نسبت (قضیه) می‌باشد. چنین ادراکی مقتضای حکم و اذعان می‌باشد. تصدیق نیز یا بدیهی و یا نظری است. تصدیق یقینی، ظنی یا وهمی است. شک، تصدیق نمی‌باشد. هم‌چنین تصدیق می‌تواند اقناعی و ظنی یا بلاغی یا تخیلی باشد. در تصدیق اقناعی افزون بر اعتقاد به تصدیق، اعتقاد دیگری نیز زمینه دارد مبنی بر این‌که نقیض این تصدیق نیز ممکن است و تصدیق مظنون است. این تصدیق در صنعت خطابه حاصل می شود. تصدیق تخیلی اعتقادآور نیست، ولی در نفس تأثیر می‌گذارد. این تصدیق در صنعت شعر حاصل می‌شود.

این مقدمه را گفتیم تا خاطرنشان شویم مبادی دانش بر دو گونهٔ تصوری و تصدیقی است. مبادی تصوّری، مفاهیم به‌کاررفته در آن دانش و مبادی تصدیقی قضیه‌هایی‌اند که در آن دانش بی‌دلیل پذیرفته می‌شوند؛ خواه از آن روی که بدیهی‌اند، که آن‌ها را اصول متعارف نامند یا از داده‌های تسلمی و پذیرشی مورد اعتماد (مسلمات) می‌باشند، و خواه از آن روی که در دانش دیگری اثبات شده‌اند یا به سبب وقت و زمان آموزش بعد از این اثبات می‌شوند، که آن‌ها را اگر با گمان نیک برگیرند، اصل‌های موضوع خوانند، و اگر با بدگمانی و شک باشد، مصادرات نامند. بنابراین برهان بر دو قسم جزمی و تعلیقی می‌باشد. در برهان تعلیقی از اصول موضوعی و مصادرات استفاده شده است. بهترین برهان، برهان جزمی است. بهترین دلیل و استنتاج منطقی آن است که از کم‌ترین قضیه‌ها و مبادی استفاده شود و در آن از مبادی موضوعی و مصادری به‌خصوص مبادی انسی و مزاجی نیاید.

درست است تصور به تنهایی و بدون هیأت تألیفی به علم تبدیل نمی‌شود و علم نیست، اما پایهٔ قضیه و تصدیق آن بر تصور اجزای تألیفی آن می‌باشد. قضیه تصدیق را می‌طلبد و تصدیق مبتنی بر تصور می‌باشد و بدون آن شکل نمی‌پذیرد. ارزش هر تصدیقی به ارزش تصور آن می‌باشد. برای تصور درست باید تعریف دقیق و همه‌جانبه و جامع و کامل و فراگیر را در دست داشت؛ وگرنه تصدیق چیزی جز جهل مرکب (هم‌نهاده) یا سفسطهٔ تحویلی‌نگری نمی‌باشد. تصدیق مبتنی بر تصورات شفاف و در دست داشتن تمامی اطراف موضوع به همراه هیأت تألیفی منطقی و استنتاج سالم، رسوخ در علم می‌آورد. تصور درست مبتنی بر معناشناسی حکمی و علمی و ادبیات فلسفی و عقل‌ورزانه و «ماده‌شناسی» واژگان و موضوع‌شناسی تجربی و آزمایشگاهی است. ما از این ادبیات در فصل «ادبیات فصیح» و از آن موضوع‌شناسی در فصل «اصول‌فقه» گفته‌ایم. علم تبیین و تحلیل مستدل می‌باشد. در علم نمی‌شود از واژه‌هایی با معانی ناشناخته و مجهول گفت. از این نمونه است «جواز اعادهٔ معدوم» که به دلیل نداشتن تصور صحیح از «معدوم» پیش آمده است. هم‌چنین در پدیده‌های ماورایی مانند علم‌وارهٔ نظریهٔ «مُثُل» و «نفس کلی» و «ثابتات ازلی» تصور درستی در دست نمی‌باشد و آن‌چه در این امور به‌گونهٔ غیرمستند گفته شود، خرافه و شبه‌علم است.

ما در منطق با مفاهیم ارتباط داریم. مفاهیم غیرذاتی ناظر به مقام اثبات در ذهن است و روابط میان مفاهیم یک قضیه و نهایت دلیل‌ها را می‌سازند. اما مقام اثبات (سنجش و داوری) نباید از مقام ثبوت (گردآوری و کشف) و جنبهٔ وجود و پدیده‌های آن و علت‌ها بریده باشد تا بتواند واقعیت‌های حاکی از حقیقت‌ها را بسازند و دلیل‌ها را با علت‌ها و واقعیت‌ها توجیه نمایند. به‌طور کلی مقام اثبات فرع مقام ثبوت می‌باشد و تا چیزی ثبوت نداشته باشد، قابل اثبات نیست.

این روش منطقی، دستگاه استنتاج و نظریه‌پردازی را از مقام اثبات، سنجش و داوری به مقام ثبوت، گردآوری و کشف می‌رساند و آن را معنادار می‌نماید. در مقام ثبوت، معانی بسیار فراوان و قابل کشف با وحی، الهام، حدس، عقل، ظن معتبر، حس و تجربه و یا حتی از راه‌های غیرمعتبر می‌باشد، اما مهم این است که این کشف در مقام اثبات، به گونهٔ بی‌طرفانه‌ای مستدل و برهانی یا تجربی گردد و به علم تبدیل شود تا قابلیت ارایه و گفتمان بیابد. این کشف باید نهایت به قضیه‌ای یقینی برسد.

قضیه‌های بدیهی

در منطق ارسطویی که مبتنی بر علم حصولی است و علم حضوری به صورت تخصصی از آن خارج می‌باشد، علم حصولی بر دو قسم تصور و تصدیق و هر دو به بدیهی (واضح) و نظری تقسیم می‌شود. مفاهیم بدیهی که پایه و اساس تعاریف به شمار می‌آید، اجناس عالی، فصول انواع، مفهوم وجود و مفاهیم مساوق با آن و به‌طور کلی معقولات ثانی فلسفی می‌باشند. مفهومی بدیهی است که «تعریف‌ناپذیر» یا «بی‌نیاز از تعریف» یا هر دو قید را با هم داشته باشد. چیزی را می‌توان تعریف کرد که مرکب باشد و هر تعریفی دست‌کم از دو جزو تشکیل می‌شود. به این علت، برخی ملاک بداهت مفهومی را بساطت آن دانسته‌اند. بدیهی علم واضح حاصل و حاضر است که از وضوح و بداهت آن به وضوح تصدیق به آن یعنی به وضوح فهم صدق آن می‌رسیم، و تحصیل تصدیق حاصل نه ممکن است نه لازم. این قضیه‌ها مبنای علم مفهومی می‌باشد و تعریف بر آن‌ها مبتنی است؛ چرا که تعریف باید در روشن‌ترین نقطه پایان پذیرد. اما خود مفهوم بدیهی، تعریف‌پذیر است؛ به این ترتیب که مفهوم بدیهی به حمل اولی مفهوم بدیهی است، ولی به حمل شایع از مصادیق مفهوم نظری است.

موضوع در علم مفهومی همواره باید مفهوم باشد و به شی‌ءای اشاره ندارد. اما ملاک در تشخیص قضایای بدیهی، تصدیق‌پذیری الزامی و بی‌درنگ آن‌ها توسط عقل بدون نیاز به تصدیقات و استدلال‌های خارجی است. قضیه‌های نظری در ماده و صورت توجیه استنتاجی و غیرمستقیم خود را از بدیهیات می‌گیرند و سرانجام به این باورهای پایه می‌رسند؛ باورهایی که دارای توجیه ذاتی، غیراستنتاجی و مستقیم و خودمعیار هستند و سخن‌گفتن از آن‌ها جنبهٔ تنبیهی دارد. بدیهیات، مورد شناخت عمومی و همگانی واقع می‌شوند و خطاناپذیرند و به صورت ذاتی احتمال خطا و کذب حتی خطای ساختار مؤثر ادراک‌های متفاوت در یقین به آن‌ها راه نمی‌یابد و به صورت منطقی یقین همگانی حاصل از آن‌ها به هیچ‌وجه از دست نمی‌رود و می‌شود از تصدیق و فهم صدق آن‌ها به صدق آن‌ها راه یافت.

باید توجه داشت ابتنای منطق بر قضیه‌های بدیهی، آن را از علوم دیگر به‌خصوص از منطق فهم دیگری بی‌نیاز ساخته است. علوم نظری نیازمند به منطق‌اند نه علوم بدیهی، و علم منطق نیاز به منطق ندارد، چرا که با بدیهیات می‌آغازد.

قضیه‌های یقینی همان قضیه‌های بدیهی(۱) هستند که عبارتند از: اولیاتی که بدون تأمل و کسب و به صرف تصور درست اطراف آن‌ها و آگاهی به هیأت ترکیبی این قضایا، تصدیق می‌شود. این قضیه‌ها با تصور موضوع و محمول و نسبت و رابطهٔ آن‌ها یا سنجش رابطهٔ مقدم و تالی در آن‌ها، بدون نیاز به حد وسط و علتی از خارج یا اقامهٔ برهان، و با آگاهی به هیأت ترکیبی این قضایا، وجوب و یقینی بودن حکم را به خودی خود و به صورت ذاتی نهادینه می‌کنند و ما را به جزم می‌رسانند.

حمل در این قضایا هم به گونهٔ اولی و هم به گونهٔ شایع صناعی است. قضیه‌ای که با حمل اولی (مفهومی) تشکیل می‌شود، مصداقی از اولیات است و همین امر علت نام‌گذاری این حمل به «اولی» می‌باشد، چرا که صدق یا کذب این قضایا ضروری است. قضیهٔ اولی اعم مطلق از حمل اولی است.

در منطق تصورات «ملاحظهٔ موضوع به اعتبار مفهوم» را حمل اولی و «ملاحظهٔ موضوع به اعتبار مصادیق» را حمل شایع گویند. در منطق تصدیقات، اگر اتحاد موضوع و محمول به گونهٔ مفهومی باشد، حمل اولی و اگر تنها به اتحاد مصداقی باشد، حمل شایع صناعی است. حمل در معنای نخست قید موضوع و در معنای دوم قید قضیه است. با توجه به این تقسیم برای تحقق تناقض باید به مقصود گفته‌پرداز از موضوع و محمول توجه داشت که مفهوم، مصداق خارجی یا مصداق ذهنی آن را در نظر دارد و نیز میان موضوع و محمول اتحاد مفهومی است که در این صورت، حمل اولی است یا اختلاف آن‌ها مفهومی و اتحاد آن‌ها در مصداق خارجی است، که حمل، شایع صناعی می‌باشد. از آن‌جا که در ظرف ذهن بدون رابط، حملی صورت نمی‌گیرد حتی قضیه‌ای که حمل آن اولی است، در عمل ذهنی که مورد نظر منطق است، دارای رابط می‌باشد. رابط، کمیت و کیفیت اثرگذاری و اثرپذیری میان دو مفهوم را رقم می‌زند.

قضایای بدیهی اگر اولی نبوده و صرف تصور اطراف قضیه، برای جزم به صدق یا کذب آن کافی نباشد، یا واسطه‌ای غیر از حس ظاهر یا باطن ندارد که مشاهدات اعم از حسیات و وجدانیات می‌باشد یا واسطهٔ آن با تصور اطراف قضیه در ذهن حاضر می‌گردد که فطریات است و یا چنین نیست و در آن یا از حدس، که انتقال دفعی ذهن از مبادی به مطالب می‌باشد، استفاده می‌شود که حدسیات است و یا مستند به خبردادن افراد زیاد و موثق است، که متواترات، و یا از راه تجربه حاصل می‌شود و تجربیات است. بنابراین بدیهی می‌تواند مبتنی بر توجه عقل، احساس، تجربه یا حدس باشد. بدیهیات نه تعریف می‌شوند چون تصوری بسیط و اعرف هستند و نه استدلال می‌پذیرند تا به دوْر باطل مبتلا نگردند.

۱ـ از ریشه بَدَء. «هاء» بدل از همزه است.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط