منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
انس با فرهنگ واژگان
انفاق باید از مالی باشد که با سیستم شرعی به دست آمده و محصول اکتساب مشروع و تابع احکام دینی است؛ یعنی باید از رزق خود بخشش داشت و مال حرام، رزق شمرده نمیشود و استفاده از آن، مثل ورود بیماری و میکروب به بدن است. در قرآنکریم، از انفاقکنندگان چنین یاد شده است: «الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاْءَسْحَارِ»(۱).
ما در سبک عرفانی خویش، از انفاق به «نیاز» و از عبادت به «نماز» و بالاتر از آن، از «ناز» سخن گفتهایم. در این آیه، انفاقکنندگان، پیش از استغفارکنندگان آمده است که ارزش نیاز را میرساند و بیان میدارد که عبادت، بدون بخشش مال ارزش پیدا نمیکند. بنابر سبک اختصاصی ما در عرفان، کمال عرفان در سه چیز است: نماز، نیاز و ناز؛ اعم از ناز حق و ناز خلق را کشیدن و احترام نمودن به مردم. نیاز میتواند سبب ایتای حکمت شود که زمینهٔ اقتضایی و ازلی دارد. در ناسوت نیز عمر را طولانی میکند و موجب بخشش گناهان یا جلب لطف ـ مانند اعطای فرزند صالح و زیبا یا مربی کارآزموده ـ میشود یا دفع بلا و بیماری میکند. همچنین انفاق میتواند باعث جلب فضل الهی شود. فضل، زمینهٔ ازلی دارد و به بیرون از ناسوت مرتبط میشود. نمونهٔ فضل، ایتای حکمت است. به هر روی، نماز بدون نیاز و انفاق و بخشش مالی، مهندسی دینی ندارد. نماز بدون نیاز، نتیجهٔ چندانی ندارد. امیرمؤمنان علیهالسلام ، هم نماز داشته و هم انفاق به فقیران ـ که به تعبیر ما، همان نیاز میشود ـ و هم کودک یتیم را به پشت خود سوار میکرده، که «ناز» بندگان خدا بوده است. مهندسی دینی، این سه عنوان را با هم دارد.
باید توجه داشت که انفاق نباید به خسّت و کمی و به پستی مبتلا باشد یا از چیزهای مندرس و کهنه باشد و نباید موجب تحقیر افراد نیازمند و جامعه گردد. باید توجه داشت که پیشامد زمینهٔ انفاق، خیر و فیضی است که خداوند در مسیر کسی قرار میدهد؛ وگرنه خداوند بینیاز است و به انفاق این فرد نیاز ندارد. از لحاظ فلسفی نیز خیر ابتدا به فاعل میرسد و سپس به مفعول وارد میشود؛ یعنی هر کار متعدی، به حتم لازم آن محقق میشود؛ اما هر کار لازمی، به حتم تعدیپذیر نیست. نمونهٔ بارز این گفته در آیهٔ زیر آمده است: «وَمَنْ یکتُمْهَا فَإِنَّهُ آَثِمٌ قَلْبُهُ»(۲).
اگر کسی به دیگری آزار، ناراحتی و اجحافی وارد کند، این کردهٔ زشت، نخست به خود او وارد میشود و ابتدا خود او را آزار میدهد. حرص و خودخوری و نگرانی و دیگر مشکلات روانی و آثار فعلی که مرتکب شده است، ابتدا به فاعل وارد میشود، سپس به مفعول میرسد. البته این خطا و گناه قلب میباشد. قلب نیز یا عالی است ـ که با روح اوج میگیرد و به اثم مبتلا نمیشود ـ یا دانی است که با نفسْ کارپردازی دارد و دچار اثم میگردد. مراد از قلب در اینجا همین میباشد. چنین قلبی به سبب ارتکاب گناه، چنان سقوط میکند که فعل اثم وی، مقدم بر قلب شده است. باید توجه داشت که این اثر گناه، غیر از آثار وضعی فعل است که دامنگیر فاعل میشود. برای نمونه کسی که در شهادت خیانت کند، ممکن است به تصادف یا سکته یا کوتاهی عمر یا از دست دادن فرزند و مانند آن ـ که مصداق «چوب خدا صدا ندارد» میباشد و در دایرهٔ عقل حسابگر نیست ـ مبتلا شود. این، لوازم آثاری و قهری عمل است که به فاعل و عامل میرسد.
۱- آلعمران / ۱۷٫
۲- بقره / ۲۸۳٫
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)