منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
انس با فرهنگ واژگان
قصد: آهنگ کردن؛ یکی نمودن؛ قطع و پاره کردن و شکستن. این واژه، با عزم و اراده و مشیت، قرب معنایی دارد.
قصیده به شعری میگویند که دارای قصد ـ یعنی تکهتکه سخن گفتن و یک حرف یک حرف آوردن ـ است که در این صورت، مثل غزل پیچیده نیست و ساده و قابل فهم میباشد و برای همین، میتواند بسیار طولانی گردد؛ برخلاف غزل که به دلیل پیچیدگی، به صورت معمول، از دهپانزده بیت بیشتر نمیآید.
«اقتصاد»، نگهداشتن قصد و به وحدت رساندن و جمع کردن میباشد. کسی که میخواهد از جوی آبی یا مانعی بپرد، انرژی خود را جمع و یکی میکند و به استجماع میرسد؛ یعنی قصد و آهنگ پریدن همراه با تعادلبخشیدن به انرژی لازم و تقسیط آن میکند؛ برای همین، اقتصاد به میانهداری معنا میشود.
نماز نیز نیازمند قصد قربت است تا به عبادت تبدیل شود. قصد قربت، شرط نماز است نه جزء آن.
قطع و پارهکردن، یعنی یکی ساختن و رسیدن به وحدت، که استحکام میآورد. مقتصد به میانهرو میگویند که از اسراف و امساک دور است و هر چیزی را به اندازه میآورد تا همه را به وحدت هدف برساند. قصد، وحدت تمرکز روی یک حرکت است؛ برخلاف طلب و میل که صِرف هوس و خوشامد نفس است و به قصد نرسیده است. کسی که طلب دارد، چون فاقد عزم و اراده است، دلنازک و زودرنج میشود.
بعد از قصد، عزم و اراده میباشد. کسی که دارای اراده است، مرید میباشد. مرید در کار خود به هیچوجه تغییر نمیکند و هوس و میل نمیپذیرد و محکم و پایدار میایستد. اراده در کسی است که مراد ـ یعنی هدف ـ دارد. اراده، نیازمند ذات و استقلال است و چون نظام پدیدهها بر کردار جمعی بهگونهٔ مشاعی است و ذات فقط برای خداوند میباشد و پدیدهها فعل میباشند، از این ارادهٔ مشاعی، به «امر بین الامرین» تعبیر میشود؛ یعنی اراده و اختیار تام در پدیدهای نیست و پدیدههای انسانی مختار مشاعی و اقتضایی و غیر آنها مجبول مشاعی و به گونهٔ اقتضایی میباشند، نه مجبور. البته بر عالم، عشق حاکم است. این عشق، برخی از فعلها را حبی، قربی و تقدیری و سرالقدری میسازد. کسی که سالها در گوشهای مینشیند و تحقیق علمی با تمامی مرارتهایی که دارد، انجام میدهد ـ بدون اینکه مزدی بگیرد یا حتی خود به این تحقیقات نیاز داشته باشد و بسا برای او ضرر اجتماعی نیز دارد ـ عاشق است و این عشق، همان تقدیر اوست که جاذبهای ایجاد میکند که نمیتواند این کار را رها کند و عشق، آن را مقدّر حتمی ساخته است؛ چنین کارهایی که فراتر از جبر و اختیار است، به عشق انجام میشود.
آنچه مربوط به سِرّالقدر است، عین عدل و حکمت میباشد. البته ظلم و تجاوز، اقتضای ناسوت بوده و مربوط به اینجاست. تعبیر دیگر اقتضا، فراز «العبد یدبّر و الرب یقدّر» است؛ به این معنا که تدبیرِ عبد، به تقدیر ربّ است، نه اینکه عبد بهگونهٔ استقلالی برای خود تدبیر میکند و حق هم برای خود تقدیر دارد، بلکه از تقدیرهای الهی حق، تدبیر عبد در امور اقتضایی است و همین که در ذهن عبد مینشیند، همان قیچی است که حقتعالی به پارچهٔ فعل میزند.
اراده، قابل تربیت و تقویت است و کسی که اراده ندارد، مثل سگِ هراش و ولگرد میماند؛ زیرا صبغهٔ اختیارِ اختصاصی انسانی را ندارد.
مشیت الهی، همان فعل سیستمیک و نظاممند اوست که به گونهٔ دینامیک و پویا، ادارهٔ امور را بر اساس علم و قدرت و حکمت و اراده به عهده دارد. این فعلِ الهی، پیآمد ظهورِ فعلی که پدیدهها میآورند و بر پایهٔ اسمای جلالی ذاتی ثانوی و به گونهٔ مشاعی جمعی است. مشیت الهی، همان قواعد طبیعی حاکم بر ذات و نیز بر آفرینش، خلق و پدیدههای هستی و سیستم آن میباشد.
مشیت، بالاترین صفت عملی پروردگار است و حتی از اراده ـ که صفت ذاتی فعلی است ـ بالاتر میباشد؛ زیرا مشیت، ذاتی ذاتی است.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)