قوام و صدق جامعه

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

انس با فرهنگ واژگان

صدق: راستی و استواری. صدقِ هر چیزی، قوام آن است. چیزی که قوام دارد، دارای تمامیت، حقیت، سلامت، باطن، عیار و محتواست. کسی صادق است که قوام دارد و تمام است و دارای صحت و سلامت می‌باشد. به موضوع، «مصداق» گفته می‌شود؛ زیرا دارای استقص، قوام، واقعیت، تمامیت، صحت و باطن و تأویل مفهوم است.

فرد صادق، توان مقاومت دارد و سستی از آن دور است؛ زیرا سست و ضعیف، قوام‌بردار نیست. صدق حق‌تعالی به قوام و قیومیت اوست؛ چنان‌چه ذکر «یا حی یا قیوم»، از بهترین ذکرهاست و «قیوم» را بعد از «حیات» قرار داده است. «قیوم»، تمام علم و تمام قدرت و تمامی اسمای دیگر است. «قیوم» تمام صفات الهی است. قیوم، صیغهٔ مبالغه است و فعلیت اقتدار را می‌رساند و این‌که خداوند مقوّم هر چیزی است. این اسم، از اسمای ذاتی پروردگار است. «عالِم» نیز کسی دانسته شده که گفتار وی با کردار او یکسان باشد و کردارش تصدیق گفتارش نماید. صدق قلب در قوام اظهار بوده و صدق نفس‌الامر به مطابقت آن با واقع است و همین مطابقت با نفس‌الامر و دارا بودن نفس‌الامر، قوام آن است.

صدق، محتوای مفهوم و قوام و حقیقت و تحقق و وجود و وصول و محمول آن است. حقیقت هر شی‌ء و واقعیت و محتوا و تحقق و حصول و وصول هر شی‌ء و وقوع آن، صدقش می‌باشد. کسی که محتوا و حقیقت نداشته باشد، صدق ندارد. صدق، مطابقت با واقع است. عیار هر چیزی صدق آن است. صدق، ذکر هر پدیده است. کسی که صدق ندارد، دل و نفسی پوک و توخالی و فاقد محتوا دارد؛ برای همین، صدق هر چیزی به اندازهٔ درصد قوام آن چیز است. قصد صدق، امری باطنی و مربوط به دل است و منافاتی ندارد با هیچ یک از امور زیر: مرحمت به دشمن، مسالمت و سازگاری با او، حفظ تقیه، دور بودن از جمود و خشک‌مغزی در جامعه‌ای که باید تنوع داشته باشد و با زور و قلدری مدیریت نشود. قوام و صدق جامعه به حفظ تنوع است؛ وگرنه زور در جهت یکسان‌سازی تمامی افراد، نفرت و تهوع می‌آورد.

صدیق به فرد صریح‌اللهجه می‌گویند که صراحت و راستی و استواری در گفته و نیز قوام در کردار دارد و صدق او دارای ظهور عیان و آشکاری محکم است و بر یک صراط و طریق، استوار می‌باشد.

صدّیق، صیغهٔ مبالغه است. صادق، راستگو و راست‌کردار است، اما صراحت صدیق را ندارد. صدق و قوام، نیازمند حکمت است. راستی از روی حکمت، اختیار و صفا، صدق است و قوام دارد. حکمت، استحکام و محکم‌بودن و قوام را در خود دارد؛ به‌گونه‌ای که نشود آن را با چیزی تکان داد؛ بنابراین باید حقیقی و نیز منطقی و مستند باشد تا مقاوم گردد. کسی نمی‌تواند بدون حکمت و کتاب (= منطق و مستند درست) صدق در عمل و مقاومت داشته باشد و کارهای وی میلی و هوایی و برآمده از هوسات نفسانی و مشتهیات بوده و ضعیف و سست و پوک می‌گردد.

زیرساخت صدق، حکمت و کتاب می‌باشد. گفتیم صادق کسی است که حکمت و کتاب دارد. چنین کسی هرچه می‌گوید صدق است؛ به معنای راست و استوار بودن نه راست‌گفتن؛ یعنی صدق وصف قول نیست، بلکه وصف شی‌ء است. بنابراین صادق به کسی گفته می‌شود که هم سخن و هم کردار محکم، مقاوم، یقینی، برهانی، حقیقی، ذاتی و اولی ـ یعنی راست ـ دارد. این گفته و کردار، هم در دل خود او مانند خورشید روشن و درخشان است و هم می‌تواند آن را با سند ارایه دهد. کسی که نسبت به گزاره‌ای شک یا گمان دارد یا آن را به سندی ظاهری ـ که مستند درست ندارد ـ پذیرفته است، صادق نیست و به همین تناسب، نه کردار وی دارای صدق و قوام است، نه اندیشه‌اش.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط