ترحم به خود و رعایت جانب نفس

ترحم به خود و رعایت جانب نفس

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

انس با فرهنگ واژگان

خفی: خفا هر چیز پنهانی است، حتی چیزهایی که از ذهنْ مخفی می‌ماند و به اندیشه خطور نمی‌کند. و به این معناست که حتی دانسته نمی‌شود که چنین چیز پنهانی‌ای هم هست.

پنهانی‌هایی که به آن‌ها آگاهی می‌باشد، مخفی خوانده نمی‌شود. در «إِنَّ اللَّهَ لاَ یخْفَی عَلَیهِ شَیءٌ فِی الاْءَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاءِ»(۱)، «اللَّه» اسم جنس جمعی، کلی، عمومی و حقیقی است و تمامیت اسما را بیان می‌دارد؛ یعنی از همهٔ خدا چیزی مخفی نمی‌ماند. «لاَ یخْفَی عَلَیهِ شَیءٌ». «شَیءٌ»معنایی دارد که هرچیزی را، هر مقدار هم که شکسته و ریز شود، در بر می‌گیرد و در این‌جا نکره آمده است که بر شمول آن می‌افزاید و در سیاق نفی ـ «لاَ یخْفَی» ـ نیز آمده است که دیگر کمال شمول و فراگیری کامل را دلالت دارد. این گزاره، به گونهٔ ایجابی نیامده است؛ زیرا بشرِ عادی، تحمل سنگینی این احاطه و اشراف دقیق را ندارد. فراز «وَلاَ فِی السَّمَاءِ» آمده است تا حکم احاطه به «السَّمَاءِ» را نسبت به احاطه به «الاْءَرْضِ»جدا نماید. احاطه به داخل زمین، بسیار مشکل‌تر از احاطه به آسمان می‌باشد.

خلق: آفرینش ویژه که بنیاد هر پدیده‌ای است و صفتی باطنی و ذاتی می‌باشد. این واژه با «بَدء» و «ظهر» قرب معنایی دارد، ولی در ظهور «بدء» اختیار انسانی وجود ندارد؛ مثل «بدأت الشمس» و نیز چیزی که آشکار نیست، به ظهور می‌آید و در برابرِ خفاست؛ اما در «ظهر» اختیار انسانی دخالت دارد و نیز چیزی که آشکار است، می‌تواند دوباره ظهور یابد و ظاهر أظهر شود و در برابر آن، «بطن» است.

تفاوت «بدء» با «خلق» در دخالت معنای تقدم و پیش‌انداختن و تازگی در «بدء» می‌باشد و «خلق» فاقد این خصوصیات است. خلقت باطنی و سرشت و شاکلهٔ هر کسی، خُلق او می‌باشد که متفرع بر خَلق اوست.

خُلق، با «ادب» قرب معنایی دارد. ادبِ ظاهر، معلول خُلق و شکل و فعل آن می‌باشد و چون ذاتی نیست و ظاهری است، می‌شود به ادب تظاهر داشت. ادب، رعایت حد پدیده‌ها به دور از افراط و تفریط است و نیازمند حکمت می‌باشد. بنابراین ادب به این نیست که برای هر کسی خوش‌خنده و مهربان و شاد بود، بلکه صاحب ادب کسی است که حق هر چیزی ـ اعم از دین و کتاب خدا تا تمامی پدیده‌های مرتبط ـ را به اندازه ادا می‌کند.

ادب، تناسب و اندازه در برخورد است. ادب، صفتی فعلی است ـ نه ذاتی و باطنی ـ و در ظاهر فرد می‌آید. ادب، اگر از روی تظاهر نباشد، می‌شود از آن، صفتِ باطنی خُلق فرد را دانست.

«ادب»، کمالی ظاهری است ـ مانند سلام‌کردن ـ و خُلق، صفتی باطنی است؛ مانند فروتنی. برای نمونه کسی که به دیگران سلام می‌دهد و خوش‌برخورد و خوش زبان است، اما در جایی برای نادیده گرفته‌شدن تقدم حق شخصی خود، ده‌ها نفر را با پرخاشگری شدید می‌آزارد، ادب دارد، اما فاقد اخلاق می‌باشد.

سنت، کرداری است که ریشهٔ دینی یا قدمت تاریخی دارد. عمل، کردار جوارحی، و خُلقْ صفت این عمل جوارحی است.

خوف: ترس حاصل از قرارگرفتن در بلندی مقام و جایگاه است و نسبت به حوادثی می‌باشد که در آینده اتفاق می‌افتد؛ از این رو قابل برنامه‌ریزی و پیشگیری است. خوف، واژه‌ای اقتداری و حرکت‌آفرین و دقت‌زا و ظرافت‌آور و مقاوم‌پرور است. خوف برای انسان‌های عاقل و حسابگر پیش می‌آید و زمینه‌های توهم و اضطراب را برای آنان موجب می‌گردد.

افراد مجنون کم‌تر دچار خوف می‌شوند. البته اهل ایمان و اولیای الهی چون مجهز به سپر حفاظتی مبدء کردار می‌باشند، خوفی به آنان راه ندارد.

باید توجه داشت که اگر کسی با نادرستی در مقام بلندی قرار گیرد که برای آن شایستگی ندارد و برای آن، حقیر و نیز غیرمعمول می‌باشد، به صورت غیرمعمول و بیمارگونه دچار ترس و بزدلی می‌شود و هم به خود و هم به دیگران ضررهای جبران‌ناپذیری وارد می‌کند. کسی که از کودکی در ذهن خود برداشتی تحقیرآمیز از خود دارد، ترسو می‌شود. کسی که مورد تحقیر قرار بگیرد و برای نمونه بر سر و مخ وی زده شود نیز بزدل و خائف می‌شود. «خوف» با واژه‌های حزن، خشیت و اشفاق، قرب معنایی دارد.

حزن، غم و اضطراب نفس نسبت به گذشته است. اگر عنصر ترحم به خود و رعایت جانب نفس خویش در ترس لحاظ شود و این‌که نفس آسیبی نبیند یا چیزی را از دست ندهد، اشفاق است. و اگر ترس به سبب رعایت حرمت مولا و عظمت و کبریایی او باشد، خشیت است. خوف، نیازمند آگاهی و علم نیست، اما خشیت، ترس آگاهانه و امری قلبی بوده و نیازمند معرفت و رؤیت است.

۱- آل‌عمران / ۵٫

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط