منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
انس با فرهنگ واژگان
أتی: دادن به کسی با احترام، به خدمت کسی فرستادن. قرب معنایی با «عطی» دارد. از امور ایتایی، حکمت است: «یؤْتِی الْحِکمَةَ مَنْ یشَاءُ»(۱). تفاوت ایتاء با اعطاء در این است که ایتاء مثل آموزش ماهیگیری و دادن تور به دست کسی است تا خود به صیدماهی بپردازد. خداوند، نور حکمت را به کسی میدهد تا خود از چشمهای جوشان به صید مروارید معرفت بهگونهٔ نامحدود بپردازد و سیستم تولید معرفت را درون وی و در هویت او تعبیه میسازد؛ اما اعطا، مانند دادن ماهی صیدشده و آماده و بدون زحمت است و قدرت صید و اراده و انتخاب ندارد. ایتاء، خیرهایی است که چند نسل و یک نژاد باید روی آن کار کرده باشند تا در طول قرنها نطفهای را به نرمی و در زمانی طولانی به گونهٔ ملایم، الماسوار سازد تا به او زمینهٔ پذیرش حکمت دهد.
وفور و سرعتی که در «تا» و «یا» هست، در «عین» و «طا» نیست. «یا» از حروف تکثیر است که همچون همزه میشود با آن هر کاری را عملیاتی ساخت و «تا» از حروف شفوی است و برای تلفظ، مؤونهٔ کمی لازم دارد؛ اما «عین» نمیتواند هر کاری را متکفل شود. «عین» همانند «طا» از حروف حلقی و سقفی است. «طا» از حروفی است که تلفظ آن مشکل است.
بطل: بریده، قطع شده، نرسیده و پاره پاره و تکه تکهای که سامان ندارد و به نتیجه نمیرسد و البته فنا و اضمحلال هم ندارد. مضمحل، به امر نرم و خردشده و حلگردیدهای میگویند که هرچند چهره، قوه و تجسم ندارد و به چشم نمیآید، اما هنوز باقی است و با باطل که نتیجه و بقا و اثر ندارد، متفاوت میباشد. فنا نه باطلشدن است، نه هلاکت. فنا همانند خلاص، لحاظ فاعل در آن نمیباشد. اهل جهنم هلاکت پیدا میکنند، اما به فنا نمیرسند. فنا در سورهٔ یوسف نسبت به زنانی که با مشاهدهٔ جمال و زیبایی یوسف، دستان خود را بریدند، آمده است. فنا متوقف بر آگاهی و زیباییشناسی و عشق است؛ وگرنه یوسف سالها در زندان بود و عارضی به کسی نرسید.
در فنا قهری است که با اینکه همه چیز هست، اما هیچ چیز نیست. فنا یعنی بودن و نبودن و حدیث حاضر و غایب. در فنای عرفانی، خداوند بهگونهای برای فانی ظاهر میشود که دیگر چیزی نمیبیند؛ با این که همه چیز هست. فنا به معنای تلاشی و مردن و بطلان و هلاکت و اضمحلال نیست، بلکه جمع میان بودن و نبودن است. عارف در فنای خود نیز تعین قربی و تعین عالی دارد و چنین نیست که بدون عین و علم شده باشد، بلکه عین و علم وی با فنا جلا و صفا و خلوص پیدا میکند و تمامی ناخالصیهای خلقی او گرفته میشود و عیار آن بالا میرود.
فنا با آنکه لحاظ فاعل ندارد، اما باز هم فعلی خلقی است؛ برخلاف بقا، که تمام حقی است و عبد و خلق، دیگر در آن ظهور ندارد. با بقا که بعد از فناست، بنده از خود فارغ شده است و فنای از فنا حاصل میشود. در این صورت، بنده از خود مفارقت پیدا کرده و خودش از خودش جدا شده است.
به فرد شجاع و رشید، «بطل» گفته میشود؛ زیرا هر مانعی را میبُرد و نیز تمامی بریدهها را با خود همراه میسازد و با خود پیش میبرد و نمیگذارد کسی بریده شود.
بطل با بتل قرب معنایی دارد. بتل، با تای منقوط به معنای قطعکردن و جداشدن است.
بطل با «حبط» نیز قرب معنایی دارد. احباط، ساقطکردن کردار خیر به معصیت است و لفظ مقابل آن، «تکفیر» است که کردهٔ بدی به کردار نیکی جبران میشود. در برابر باطل، حق است؛ یعنی ثابت در واقع. قرآنکریم میفرماید: «لِیحِقَّ الْحَقَّ وَیبْطِلَ الْبَاطِلَ»(۲)»؛ احقاق حق یعنی ظهور ثبوت آن در واقع، که لحاظ فاعلی دارد و ابطال باطل به معنای کشف آن در این مرتبه است؛ وگرنه نه احقاق حق و نه ابطال باطل، معنا ندارد.
محقق، کسی است که بررسی ثابت و قدرت دسترسی به واقع دارد؛ یعنی تمامی جوانب واقع موضوع را بررسیده است و پیرایه و مغالطه نمیآورد و به حقیقت و هویت موضوع ـ یعنی ثبوت و نفسالامر آن ـ وصول استوار دارد. بنابراین حق، ذات ثابت در نفسالامر و مطابق جازمانه با واقع و علیت مسلّم است و فاقد حدوث و تدریج میباشد.
واقع، مصداق خارجی است که میتواند دارای حقیقت نباشد؛ مثل ظلم که واقعیت دارد، ولی دارای حقیقت نیست. رابطهٔ حق و واقع «رابطهٔ عموم و خصوص مطلق» است؛ یعنی هر حقی دارای واقعیت میباشد، ولی هر واقعیتی به صورت ضروری، حق نیست. واقعیت و حقیقت به ملاک عدل تفاوت دارد. اگر چیزی عادلانه باشد، واقعیت آن دارای هویت حق نیز میباشد و چنانچه دستکم عادلانه نباشد، باطل است.
در سیر به سوی حق، پیش از حقیقت، طریقت و شریعت میباشد. شرع، راه ورود یافتن و طرق، راه را رفتن است.
۱- بقره / ۲۶۹٫
۲- انفال / ۸٫ تا حق را ثابت و باطل را نابود گرداند.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)