شخصیت هر فرد و ملت وابسته به فرهنگ و به ظرافت‌های زبانی آنان

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

بعد از شناخت ریشهٔ زبانی واژه، نوبت به کشف معنای اصل آن با تمامی ظرایف و نکته‌سنجی‌های اختصاص داده شده به آن می‌رسد. در این رابطه، باید توجه داشت همان‌گونه که گفتیم، هم استعمال یک لفظ در دو معنا محال است و هم استعمال دو لفظ در یک معنا؛ اما تقارب معنایی، کاربردی رایج دارد.

برای به دست آوردن ظرافت‌های معنایی یک واژه، توجه به واژه‌های متشابه و متقارب، هم در واج‌ها (یعنی در صورت گفتاری گفته و واژگان هم‌آوا) و هم در حرف‌ها (یعنی در شکل نوشتاری به‌خصوص در انواع جناس) و نیز به واژه‌های مقابل و متباعد و مخالف آن، و نیز در واژه‌های چندمعنایی مهم است؛ زیرا توجه نداشتن به ظرافت‌های معنایی واژگان، منشأ بسیاری از اختلاف‌نظرها و تعدد اقوال در علوم گوناگون و اختلاف فتواها در فقه می‌باشد. از همین نمونه است بحث جزء و شرط در اصول فقه، که تمایز آن نیازمند عقل‌ورزی و فلسفه است. جزء در معنای خود به امری داخلی گفته می‌شود ـ مانند رکوع و سجدهٔ نماز ـ و شرط، امری خارجی است؛ مانند طهارت که بر تمامی اجزای نماز اشراف دارد.

این امر، به شناخت دقیق معنای یک واژه به اضلاع و شاخه‌های متفاوت و صفات گوناگونی است که اصل آن معنا به خود گرفته و در واژه‌های دیگر می‌باشد، یا به معناهای مقابل آن بستگی دارد. روشن است که بعضی از واج‌ها یا حرف‌ها متشابه نمی‌باشد و فقط یک آوا و شکل دارد و زمینهٔ ایجاد تشابه در آن‌ها منتفی است. برای نمونه واژهٔ «اسم» با «عثم»، «اثم»، «عسم»، «اصم» و «عصم» و واژهٔ «بقل» با «بغل» تشابه دارد. هم‌چنین است «یتیم» به معنای کسی که فقط پدر خود را از دست داده با «لتیم» به معنای کسی که هم پدر و هم مادر خود را از دست داده است، تشابه معنایی دارد. یا در مثالی دیگر، واژهٔ «اهل» معنای اختصاص را به‌گونهٔ عام و فارغ از نسبت و نژاد دارد؛ بنابراین هم خانواده و فامیل و هم همراهان و هم مکان زندگی را در خود دارد؛ اما «ذریه» نسبت نژادی را بدون معنای اختصاص و بدون اشاره به بزرگی و عظمت و با تنزیل و ترحم بیان می‌دارد؛ برخلاف واژهٔ «آل» که برای بیان نسبت ـ به همراه بزرگی و عظمت و استعلا و البته فارغ از شرافت و معرفت ـ است و برای همین در آن از حروف استعلا استفاده شده است.

در این میان، واژه‌های متجانس نیز ـ که دارای یکی از انواع جناس می‌باشند ـ باید خاطرنشان شود؛ مانند «آخَر و آخِر» و نیز «مَلِک، مُلْک و مَلَک» که اختلاف در واکه (مصوت) دارند یا جناس مضارع، مُطَرّف و لاحِق، که دارای اختلاف در واج‌هاست.

واژه‌هایی که در واج‌های خود تشابه آوایی دارند، برای تشخیص آن به مخارج و تکیه‌گاه‌های تلفظ آن به دقت توجه می‌شود؛ مانند «قرب» به معنای نزدیکی و «غرب» به معنای دوری. بحث‌های مرتبط با این موضوع، در واج‌شناسی آمده است. واج‌شناسی (فونولوژی) و شناخت تجوید و ترتیل واج‌ها برای تشخیص معنای لفظ، بسیار مهم است. تجوید به نحوهٔ صحیح ادای حروف و نیکو آوردن صفات آوایی هر حرف می‌پردازد تا آهنگ واج‌ها و ریتم آن‌ها را با حفظ انرژی مرتبط با آن‌ها، به بهترین نحو انتقال دهد و بر نیکویی زبان بیفزاید. بنابراین زبان، نیازمند مدد گرفتن از قواعد صدا و سکوت در دانش موسیقی برای ارتقای خود می‌باشد.

امروزه این تفاوت‌های آوایی (فونوتیک) در شکل مکتوب آن با الفبای بین‌المللی آوانگاری در هر زبان، نشان داده می‌شود.

التفات به واژه‌های متشابه و متباعد، نیازمند اشراف و احاطه به زبان و داشتن دامنهٔ گسترده‌تر در حوزهٔ کلمه‌ها می‌باشد؛ به‌ویژه آن‌که باید توجه داشت که میان واژگان، ترادف معنایی وجود ندارد و برای هر معنا، تنها یک لفظ وضع می‌شود و باید تمایز میان معنای الفاظی را که ادعا می‌شود مترادف هستند، کشف نمود. برای نمونه «آل»، «ذریه»، «اهل» و «عیال» با هم تفاوت ظریف معنایی دارند و مترادف نمی‌باشند.

به هر روی، هرچه احاطهٔ ادیب بر کلمات زبان گسترده‌تر باشد، روند انتقال معنا و ایجاد ارتباط بهتر از ناحیهٔ درایت در انتخاب لفظ دقیق‌تر شکل می‌گیرد و زبانی محکم و حکیمانه می‌سازد؛ به‌گونه‌ای که در نقد دیگران بسیار توانا می‌گردد و زبانی رسا و گویا می‌یابد.

پیش از این، از حکمت‌آمیز بودن وضع واژگان به تفصیل سخن گفتیم. با توجه به این نکته، شناخت مفاهیم و معانی مادهٔ الفاظ ـ که صرف‌نظر از ترکیب آن‌ها در جمله صورت می‌گیرد ـ بسیار پیچیده است. معانی الفاظ، دقیق و گاه بسیار نزدیک به هم است و بسیار می‌شود که نکته‌سنجی ظریفی، دو واژه را که مترادف پنداشته می‌شود، از هم متمایز می‌سازد. این پیچیدگی در استنباط و فقه، وقتی سخت‌تر می‌شود که دست‌یابی به مراد شارع، نیازمند شناخت مشرب و ذوق شارع و جهان‌بینی او و نیز به دست آوردن موارد کنایی و استعارات و اشارات و تشبیهات و دیگر گونه‌های متنوع جملگان او ـ آن هم در گسترهٔ بسیار وسیع زبان عربی ـ است.

در این گام باید با فرهنگ واژگانی که بر پایهٔ اشتقاق نوشته شده ـ و ما برخی از آن را در فصل آخر این کتاب آورده‌ایم ـ انس داشت و به تفاوت‌های ظریف واژگان توجه نمود؛ واژگانی هم‌چون «علم» و «معرفت»، «عقل» و «لب»، «فطانت» و «ذکاوت»، «اراده» و «مشیت»، «غضب» و «سخط»، «کمال» و «تمام»، «فصل» و «فرق»، «علت» و «سبب»، «حسن» و «جمال»، «عام» و «سنه»، «سیاست» و «تدبیر»، «استفهام» و «سؤال»، «مدت» و «زمان»، «آخَر» و «آخِر»، «شرع» و «نهج» و «غلط» و «خطا».

برای نمونه چرا در فرهنگ عمومی و در اجتماع، از واژهٔ «غلط» استفاده نمی‌شود و «خطا» به کار می‌رود تا بی‌احترامی از آن برداشت نشود، اما در مقام تعلیم و در محیط مدرسه، تعبیر «غلط» کاربرد دارد؟ هم‌چنین «شرع» به معنای «اول الماء» و نهج «اتصال الماء» و وفور، فراوانی و توسعهٔ آب را می‌گویند. شریعه، ابتدای آب است که خالی از فاضلاب نیست و آب در طریقه، صافی‌تر شده و نهایت صفای آن در حقیقه است.

هم‌چنین است استفاده از ابواب و اوزان مختلف فعلی و اسمی. برای مثال، سه صیغهٔ «فعول»، «فعّال» و «مفعال» معنای مبالغه را می‌رساند، اما مبالغهٔ هریک با دیگری تفاوت دارد. از وزن «فعول» در موردی برای مبالغه استفاده می‌شود که معنا دارای استحکام و مقاومت لازم باشد، مانند «صبور»، و صیغهٔ «فعّال» در جایی کاربرد دارد که تعدّد در آن باشد؛ مانند: «علاّم» که احاطه بر رشته‌های متفاوت علمی را لازم دارد و صیغهٔ «مفعال» عادت داشتن به کاری را به صورت مبالغی می‌رساند.

هم‌چنین است استفاده از شکل ثلاثی مجرد یک ماده یا رباعی آن، که سبب می‌شود واژه تنبل گردد و روانی در حرکت را از دست دهد. «قس علی هذا فعلل و تفعلل.»

اگر به این تفاوت‌های محتوایی دقت نشود و واژگان به صورت کلی و بدون دقت استفاده شود، فاجعهٔ ظاهرگرایی و جمود پیش می‌آید.

شخصیت هر فرد و ملتی به فرهنگ و به ظرافت‌های زبانی آنان و به قدرت فهمِ حکمتِ تعبیه‌شده در استخدام واژگان و کاربرد صحیح و به‌جای آن است.

ورود به علوم، اگر بدون تسلط بر ظرایف زبانی باشد، سبب سوءبرداشت و بدفهمی از داده‌های علمی صاحبان دانش و دقت می‌شود. صاحبان دانش حقیقی، ذهن ناآگاه به ظرایف زبانی را مبتلا به هرج و مرج معنایی و لاابالی‌گری علمی و هرهری‌منشی می‌شناسند و آن را دارای صلاحیت ارایهٔ نظر علمی نمی‌دانند و چنین فردی را عامیانه‌گویی می‌دانند که به دلیل همین خصلت، ممکن است حتی توان موج‌سواری بر توده‌ها و عرف را بیابد، اما از نظر تخصص و فن، درمانده‌ای ناتوان و ناآگاه دانسته می‌شود که حکمت ندارد و موضع مناسب و به‌جای استخدام واژگان را نمی‌شناسد. چنین کسی به هر علمی ورود پیدا کند، آن را از دقت می‌اندازد و به عرف رایج، عامیانه‌گری و تقلید مبتلا می‌سازد.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط