منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)
زبان عربی قرآنکریم، که زبان اختصاصی وحی است، زبان دین ماست و باید برای یادگیری و ترویج آن، سیاست درست و تدبیر بهروز داشت. این گزاره از مهمترین اصول عقیدتی است که میتواند کمال دیانت را، هم در افراد و هم در جامعه نهادینه نماید؛ البته اگر مورد اهتمام صاحبان قدرت و نفوذ باشد. نباید از این مهم به سادگی و به غفلت گذشت. صاحبان قدرت باید آن را مانیفست و مرام شیعه بدانند تا بلکه گوشهای از مهجوریت قرآنکریم کاسته شود.
قرآنکریم، فراگیری زبان خود را میخواهد و برای همین در متن خود از ترجمه چیزی نگفته است و این بدان معناست که قرآنکریم ترجمهپذیر نیست و برای ورود به ساحت وحی ختمی باید زبان قرآنکریم را آموخت. همانطور که حفظ ذهنی قرآنکریم مورد اهتمام این کتاب آسمانی نمیباشد، ترجمهٔ قرآنکریم نیز نه مورد اهتمام قرآنکریم بوده، نه از مادههای ارزشی آن است.
با توجه به اینکه واژگان برای روح معنا وضع میشوند، « رجم» به معنای انداختن است. رجم به معنای سنگسار به هدف تحقیر و کوچککردن کاربرد دارد. بهصورت غالبی آنچه در گذشته انداخته میشده، سنگ بوده و سنگاندازی معنای ناچیزشمردن و از چشمافتادن و از دست رفتن عزت را با خود داشته است. از این رو به شیطان، «رجیم» گفته میشود: «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّک رَجِیمٌ»(۱). دستور به بیرون شدن، غیر از بیرونانداختن است. خداوند، خواسته شیطان را بیرون کند، اما نمیخواسته خود، فاعل رجم باشد و این صفت را به خود نسبت دهد، از این رو امربه بیرونشدن کرده و شیطان، خود بیرون رفته و افتاده و رجیم شده است. بنابراین، از ناحیهٔ خداوند، زور و اجباری در آن نبوده است.
در آیات قرآنکریم، به صورت غالبی افرادِ کوچک و حقیر دست به خشونتِ رجم میزدهاند؛ چنانکه قوم شعیب به او گفتند:
«یا شُعَیبُ مَا نَفْقَهُ کثِیرا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاک فِینَا ضَعِیفا وَلَوْلاَ رَهْطُک لَرَجَمْنَاک وَمَا أَنْتَ عَلَینَا بِعَزِیزٍ»(۲).
ترجمه، بیرونکردن معنا از متن است؛ بهگونهای که مانند گوشتی که چرخ میشود، معنا فقط تبدیل و روان شده باشد، بدون آنکه حقیقت آن از دست برود؛ اما چون کسی توان کمال این تبدیل را ندارد و معنا را ناقص و کوچک میکند، از آن به ریشهٔ «رجم» تعبیر آمده است و نوعی بیهودهگویی، غیرمستندگویی، تخمین و امری سنگین و ضدارزش را بیان میدارد. قرآنکریم میفرماید: «رَجْما بِالْغَیبِ»(۳).
ترجمه، برخلاف آنچه برخی از کتابهای لغت آوردهاند، تفسیر، شرححال یا تذکره نیست و با آنها تفاوت دارد.
غیرارزشی بودن ترجمه از دیدگاه قرآنکریم، این هدف را دنبال میکند که خداوند زبان قرآنکریم را ـ که زبانی مبین و کمال زبان است ـ در میان تمامی انسانها و مسلمانان، به عنوان زبان دینی در کنار زبان مادری نهادینه خواسته است تا هر معتقد و باورمند به اسلام، دارای دو زبان، یکی مادری و دیگری دینی گردد.
زبان وحی، قابل تبدیلِ درست نیست و هرکسی بخواهد آن را ترجمه کند، معنای آن را دچار تنزل و کاستی میکند. کسی قادر نیست شکوه و عظمت این زبان را همانگونه که هست، به زبانی دیگر انتقال دهد. هر مسلمانی افزون بر زبان مادری خود ـ که زبان عرفی و محاورهای است ـ باید زبان عربی قرآنکریم را، که زبان وحی و بهترین زبان علم است، بیاموزد تا بتواند با قرآنکریم انس بگیرد و خود به صورت مستقیم از این منبع وحیانی، زندگی مخصوص و طریق ویژه و اندیشهٔ علمی و باورهای اعتقادی خویش را الهام بگیرد.
بنابراین آموزش زبان عربی قرآنکریم به کودکان، با حفظ اصول و قواعد مشترک میان زبانها ـ که زبانآموزی را آسان میکند ـ باید از دوران ابتدایی مورد اهتمام باشد و بر این مهم سرمایهگذاری شود، نه بر ترویج ترجمهها. ترجمه نمیتواند حامل علوم نهادینه در قرآنکریم و معارف والای آن باشد و آن را تنزل و کاستی میدهد و ارزش والای آن را نگاه نمیدارد. قرآنکریم به قرائت خود توصیه دارد، نه تلاوت. قرائت قرآنکریم، نیاز به دانستن زبان کتاب وحی دارد. قرآنکریم میفرماید: «فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۴).
قرآنکریم دارای وجودی خارجی و دربردارندهٔ حقایقی ربوبی است؛ حقایقی که تنها از راه انس، رفاقت و دوستی میتوان از زبان آن آگاه شد. کتابهای علمی بشری را میشود به صرف مطالعه و تحقیق دانست، اما فهم زبان قرآنکریم با انس داشتن و صفاینفس و روح صافی محقق میشود.
از مهمترین گزارههایی که در فهم زبان قرآنکریم به عنوان یک اصل منظور میگردد، این است: «برای دریافت زبان قرآنکریم باید قرائت به همراه درک معنای آیه داشت و سعی نمود یک آیه را بارها و بارها خواند و با آن انس داشت تا بتوان زبان درک آن را به دست آورد.»
این اصل وقتی اهمیت خود را نشان میدهد که توجه شود واژهٔ «قرآن» در مادهٔ خود، از خانوادهٔ «قرائت» و مصدر جعلی است ـ مثل غفران ـ و واژهای مهموز است که از «قرء» مشتق میشود. البته برخی آن را معتل و مشتق از «قَری» یا «قَرَوَ» دانستهاند. مادهٔ «قَرَی» به معنای جمع کردن و گرد آوردن است. «قریه» به مجموع افراد یا ساختمانهایی گفته میشود که گرد هم آمده است. «قَرَوَ» به معنای فعل و قصد عمل و اقدام بر آن است. «قَرَءَ» خواندن تدریجی را گویند و «قرآن» نه از «قَرَی» به معنای جمعکردن است، نه از «قَرَوَ» به معنای فعل؛ بلکه از «قَرَءَ» به معنای «خواندن تدریجی و از سر فهم» است. قرائت در زبان با فهم همراه است و صِرف خواندن نیست.
این سه واژه به سبب آنکه حروف مشترکی دارد، دارای قرب معنایی است. اشتقاق و اشتراک قرائت با نام «قرآن» را، میتوان شاهدی بر این دانست که قرائت این کتاب آسمانی برای نیل به انس با آن، امری مورد اهتمام و لازم است. امر به اینکه «هر آنچه در توان دارید قرآن بخوانید» ـ که بر فراوانی آن تأکید دارد ـ بدون حکمت نیست. حکمت آن چنین میباشد که فهم زبان قرآنکریم، از بستر قرائت و انس با آن میگذرد؛ امری که غیر از داشتن تحقیق درسی و بحث و سخنگفتن از آن، بدون نسبت عاطفی و ارادت قلبی و انس است. البته در تخصص قرآنی، میشود از متخصص و کارشناس، تقلید نمود؛ اما اصل این تقلید باید آگاهانه و از روی اجتهاد باشد تا هر مدعی شیادی چیره نشود و مقلّد اسیر شیطانصفتان تزویرگری که نام قرآنکریم را بر بلندای رسانهٔ نیزه میکنند و دشمن داناییاند، نگردد.
۱- حجر / ۳۴٫
۲- هود / ۹۱٫
۳- کهف / ۲۲٫
۴- مزمل / ۲۰٫
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد نخست)