عربی قرآن‌کریم

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

زبان عربی، دارای سابقهٔ بسیار طولانی بوده و از زبان‌های کهن می‌باشد؛ زبان کهنی که به دلیل دارابودن ادبیات مدرن و پویای خود، نام « عربی» را برای خویش انتخاب کرد و بر دیگر زبان‌ها نام «عجم» گذاشت.

عربی به معنای آشکار، روشن و خوانا، و عجم به معنای غیرخواناست. عُجمه، لکنت در زبان و الکنی در گفتار (نداشتن بیان رسا در انتقال معنا و گرفتاری آن به ابهام) است. لفظی را که معنای آن مبهم و غیر شفاف است، عَجَمی می‌گویند. اَعراب به کلامی که فصاحت و بلاغت نداشته باشد یا به حیوانات به دلیل گنگ و نامفهوم بودن صوت‌های آنان، و به‌طور کلی بر هر چیز مبهم و ناآشکار که جهر و آشکاری ندارد، «عجمی» می‌گویند. گنگی و ابهام عجمی، امری نفسی است، نه غیری. حروف را نیز از همین باب که معنای آن به خودی خود گنگ است و با ترکیب، شفاف می‌شود، «معجم» می‌نامند.

اصل معنای عرب، «خوانایی» و «آشکار» است. زنان بهشتی چون زیبایی و مستی آشکاری دارند، عرب می‌باشند. عرب به معنای فساد، در جایی می‌آید که عیب آن، آشکار و ظاهر می‌شود و درد عضو، بیماری وی را آشکار می‌گرداند. اصل معنای عرب، «آشکارسازی پنهانی‌ها» و «فصاحت» است، اما این اصل معنا، در هر مصداقی لازمی پیدا می‌کند. برای نمونه انسانی که زیباست، پنهانی ندارد و کسی که بیمار است با درد، ناله و ناسازگاری که دارد، آشکار است که مریض می‌باشد.

حکیمان عرب، زبان خود را برای دقت کامل و وضوح کافی این زبان و قدرتی که در ارایهٔ معانی دارد «عربی = آشکار» نامیده‌اند. عربی، با فصاحت و آشکاری، برابر است. اِعراب کلمات نیز برای آن است که نقش و معنای آن را در جمله ظاهر می‌سازد، در برابرِ «بنا». نقش مبنی در جمله در خفا و پنهانی است و علامتی برای آشکارساختن موقعیت خود ندارد. آشکارترین صفت زبان عربی، آشکاری آن است و همین صفت، آن را زبانی گسترده و پیشرفته ساخته است.

واژهٔ «عجم» مذکر، و «عرب» مؤنث است. اعراب، زبان خود را لفظی مؤنث آورده‌اند تا لطافت این کلام را برسانند؛ لطافتی که شوب در آن نیست و شفاف، زیبا و شاد است و فصاحت و بلاغت دارد و شکوفا و طراوت‌زاست؛ چنان‌که قرآن‌کریم می‌فرماید:

«عُرُبا أَتْرَابا»(۱)

«عُرب» جمع «عروب» به معنای زنی که برای همسر خود فصیح سخن می‌گوید و تازه، روشن، شفاف و بانشاط است و عفت خود را به گویایی اعلان می‌دارد؛ زنی که طیب نفس دارد و دوستدار همسر خود می‌باشد و تنها برای او جلوه می‌کند، نه برای دیگران.

«عربی» با «فصاحت و گویایی» برابر است و کلامی فصیح است که بتواند معنا را با روانی و سهولت و به‌طور کامل انتقال دهد؛ به‌گونه‌ای که گفته‌خوان را به سختی و دشواری در فهم معنا دچار نکند؛ بلکه وی را بر روند کلام نگاه دارد تا بتواند مقصود خود را در جان وی نهادینه سازد و او را با منطق قوی خویش، به سوی خود بکشاند؛ سخنی که زیغ و انحراف و ناهنجاری در آن نیست و خالص می‌باشد.

زبان عربی، دارای شگرد انتقال درست معنا بوده و واژگان خود را به دقت و با دید حکمت، وضع می‌کرده است.

زبان عربی ـ که فرهنگ ادبی خود را پیشرو و مترقی می‌دانست و داعیهٔ عربی‌بودن و داشتن معنا و محتوا را داشت و حکیمان، وضع واژگان آن را عهده‌دار بودند ـ با نزول قرآن‌کریم، اوج شکوفایی و رونق خود را یافت و گزاره‌های علمی ادبی آن، از مشرب اعجاز وحیانی متن علمی و حقیقت‌گرای قرآن‌کریم سیراب گردید؛ به‌گونه‌ای که عربی سخندان و زبان‌شناس و ادیب و شاعر نبود که بلندا و اقتدار کلام وحی الهی در انتقال معانی و حقایق ربوبی و علمی، وی را به کرنش و اقرار و انقیاد نکشاند و آن را زبان خاص قرآن‌کریم نیابد. آنان مسحور کلام مقام ختمی می‌شدند و اعجاز پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کلمه‌هایی بود که به نام وحی قرآن‌کریم شناخته می‌شد. زبان عربی با نزول قرآن‌کریم رشدی جهشی و مضاعف یافت و زبان عربی قرآن‌کریم زبان عربی رایج نبود؛ بلکه زبان خاص علمی و وحیانی قرآن‌کریم بود. قرآن‌کریم از لحاظ کلمات و واژگان خود چنان پرمحتوا بود و دقت شگرفی در استخدام آن‌ها بر پایهٔ حکمت در وضعِ کلمات به کار برده بود، که اعراب فصیح در برابر آن سر خضوع بر زمین فرود آوردند و خود را به‌کلی تسلیم آن نمودند تا آن‌که رفته‌رفته، این زبان به زبان علم تبدیل شد و در طول قرن‌های سوم تا پنجم که اوج شکوفایی علمی مسلمانان بود، با آن‌که بیش‌تر دانشمندان این دوره، ایرانیان عجمی بودند، زبان عربی را معیار ارایهٔ متن‌های علمی خود قرار دادند و آن را زبان رسمی دانش ساختند.

عربی، زبانی با واژه‌های بسیار گسترده، متنوع، قوی و حکیمانه است و توانمندی بالا در فصاحت و بلاغت دارد و از این حیث، بر دیگر زبان‌ها برتری دارد. هم‌اکنون زبان انگلیسی به عنوان زبان چیره، زبان فرهنگ و فلسفه نیست؛ بلکه زبان صنعت، تکنیک، فناوری و تکنولوژی است. چیرگی این زبان، صنعتی است و برآمده از توانمندی درونی آن و حکمی نمی‌باشد.

وقتی زبان عربی، فرهنگ قرآنی را به خود گرفت، در قرن چهارم هجری به زبان علمی روز دنیا تبدیل شد. این وحی ختمی قرآن‌کریم است که کشش محتوایی را به این زبان داده است. رشد زبان عربی، مدیون تلاش‌های دانشمندان اسلامی نیست؛ زیرا این دانشمندان به عنوان خطی ممتد در زمانی طولانی، کارنامهٔ برجسته‌ای در علم ندارند و تنها انگشت‌شماری از آنان برجسته بوده‌اند. این، توان بالای وحی قرآنی است که این موقعیت را برای زبان عربی پدید آورده است. اعراب به خودی خود نه در امور معنوی و عرفانی و در فرهنگ و فلسفه چهرهٔ برجسته‌ای داشتند، نه در تولیدات علمی طبیعی. بیش‌تر دانشمندانی که به زبان عربی کتاب دارند، ایرانی و از قوم فارس می‌باشند.

اعراب ـ با همهٔ چیرگی که خلفای آنان در طول چند قرن بر سرزمین‌های پهناور اسلامی از شرق تا غرب، به ویژه اندلس داشته‌اند ـ برای زبان عربی موقعیت اجتماعی یا اقتصادی یا صنعتی فراهم نکردند. آنان در طول قرن گذشته به‌طور پیوسته سرسپردهٔ قدرت سرمایه‌داری غرب بوده‌اند. آنان فرهنگ وحیانی قرآن‌کریم را در خود نهادینه نساختند و سنت‌های خلفا را لایهٔ چیره بر فرهنگ عربی خویش ساختند. حتی در معلقات سبعه نیز دیوار بلند فصاحت و بلاغت عربی آن، از رقص دختران و تغزل برای چشم و ابروی معشوقه‌های دنیوی و نگاه احساسی به حوادث و پدیده‌های ناسوتی فراتر نمی‌رود و علم و اخلاق و معنویت و کمال و هستی‌شناسی و نگاه حکمی به پدیده‌ها و زبان علم در آن نیست.

زبان وحی ختمی با این‌که در میان ایرانیان نیز رسوخ دارد، اما چیرگی زبان فارسی بر منطقه‌ای ـ که کشورهای بسیاری را در بر می‌گیرد ـ بیش‌تر ریشه در کهن‌بودن این فرهنگ دارد؛ وگرنه زبان فارسی اگر فرهنگ وحی قرآنی را به گونهٔ علمی پی گرفته بود، باید سیطرهٔ دانشی و فلسفی و معنوی و سیاسی بر بخش اعظمی از دنیا داشته باشد.

قرآن‌کریم کتاب تمامی دانش‌های بشری است و زبان و فرهنگ آن، این توانمندی را دارد که هر ملتی را که تابع علمی این کتاب وحی آسمانی و فرهنگ ولایی حضرات معصومین علیهم‌السلام شود، برجسته سازد. ما با آن‌که پارسی هستیم، اما زبان عربی قرآن‌کریم را زبان دین خود می‌دانیم و از این حیث، برای ما حتی از زبان مادری نیز اهمیت بیش‌تری دارد؛ زیرا این زبانِ وحیانی، به ما علم و معرفت و چراغ راه زندگی می‌دهد و هویت و نوع حیات و نهاد اندیشهٔ علمی و باورهای اعتقادی و فلسفی ما را می‌سازد. البته این بدان معنا نیست که بگذاریم زبان فارسی اصالت پارسی خود را از دست دهد. زبان پارسی نیز ریشهٔ ماست؛ زبانی که دارای کرامت‌های انسانی، اخلاق متعالی، عرفان معنوی، غیرت، سلحشوری و عفت انسانی می‌باشد؛ زبانی که حق‌پذیر است و کرنش آن نسبت به زبان وحی نیز از باب انصاف و نجابتِ حق‌باوری آن می‌باشد.

عقب‌افتادن زبان عربی قرآن‌کریم، عاملی بیرونی دارد و به‌خاطر کاستی و کمبود تلاش علمی دانشمندان این زبان است، نه به سبب خصوصیات درونی آن.

به هر روی، سخن ما این است که زبان عربی به اعتبار این‌که وحی ختمی قرآنی، آن را برگزیده است، این استعداد را یافته که زبان برتر علم و معرفت باشد.

باز خاطرنشان می‌شویم موضوع سخن ما عربی قرآن‌کریم و ادبیات آن می‌باشد نه زبان عربی رایج. عربی قرآن‌کریم، یک فرهنگ است؛ یعنی لسان می‌باشد. این لسان، هم عربی است؛ یعنی تازه و بانشاط می‌باشد و هم آشکار است: «وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ»(۲). بنابراین آموزش زبان قرآن‌کریم غیر از آموزش زبان عربی عادی و رایج است و سیستم و سبک خاص خود را دارد که ما به برخی از آن ـ از جمله به لزوم انس با قرآن‌کریم ـ در فصل «قرآن‌کریم» اشاره کردیم و در ادامه نیز از آن سخن خواهیم گفت.

زبان دین ختمی و جاودان، زبان عربی قرآن‌کریم می‌باشد که محتوایی از معارف و تمامی علوم می‌باشد. کمال زبان قرآن‌کریم به وحی مستند است؛ اما زبان عربی رایج، با تکامل و تجربه و تلاش بشری و محصور و محبوس در زمان و مکان پیش آمده است. زبان، وجودی مانند جامعه دارد و رشد آن تدریجی است. زبان قرآن‌کریم در قیاس با زبان عربی رایج، مانند طفلی است که در گهواره ادراک کامل دارد و سخن حکیمانه و کارآزموده به زبان عصمت دارد و علم وی مستند به تدریج و تجربه نمی‌باشد؛ بلکه به موهبت الهی است و به تعبیر قرآن‌کریم، چنین می‌باشد:

«فَأَشَارَتْ إِلَیهِ قَالُوا کیفَ نُکلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیا. قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا»(۳).

همان‌طور که دانش امروز، نبوغ را امری موهبتی می‌داند، زبان قرآن‌کریم نیز وحی موهبتی است و این زبان را نباید با زبان عربی رایج و با زبان کودکی یکسان دید که باید تعلیم ببیند و به تدریج، کسب علم و تحصیل دانش نماید و در این رهگذر، خطا و سهو فراوانی مرتکب می‌شود.

قرآن‌کریم به عربی ارتقا بخشید، اما عظمت علمی آن با انحراف در حاکمیت و دور شدن مراکز علمی از حضرات معصومین علیهم‌السلام دچار مهجوریت شد؛ به‌گونه‌ای که امروزه ظرایف عربی مبین قرآن‌کریم، سینه به سینه منتقل می‌شود و غالب توده‌ها به سبب سیاست‌های چیرهٔ حاکمان نالایق، به شکل و صورت و صوت قرآن‌کریم دل خوش دارند و از فرهنگ و محتوای آن، دور مانده‌اند. امروز این گزاره که «زبان قرآن‌کریم زبان برتر علم و معرفت است»، همانند محتوای قرآن‌کریم مهجور می‌باشد و آیهٔ شریفهٔ «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»(۴) مصداق بارز دارد.

زبان قرآن‌کریم زبان معرفت، معنویت، معنا و محتواست. این زبان، تمامی علوم و سرگذشت همهٔ پدیده‌های هستی را در خود دارد و واژه‌ها و الفاظ خود را به صورت هدفمند بر پایهٔ جایگاه پدیده‌ها در آفرینش و خلقت به کار می‌برد.

۱- واقعه / ۳۷٫

۲- نحل / ۱۰۳٫

۳- مریم / ۲۹ – ۳۰٫

۴- فرقان / ۳۰٫

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط