فصل یکم : ادبیات نوین و اشتقاق

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

فصل یکم : ادبیات نوین و اشتقاق

درآمد

«ادب» برآیند به دست آمده از ظاهرِ برخوردها، کنش‌ها و واکنش‌های فرد است. ادب بر ظاهر استوار است و نما و نمودها و برخوردهای خارجی و عمومی مردم است. ادب، جری خارجی و عملی دارد. در برابر ادب، اخلاق است که خصوصیات باطنی را ـ مانند ترس و شجاعت، گذشت و سخاوت یا بخل ـ می‌نمایاند و لحاظ نفسی و باطنی دارد و سجیه است؛ هرچند به عمل کشیده نشود. اخلاق زیرساخت ادب است. اخلاق در باطن است و وقتی در عمل و جوارح ظاهر می‌شود، به ادب تبدیل می‌گردد. ادب، تأدیب جوارح و تربیت و به راه آوردن آن‌هاست. ادبِ ظاهر، معلول خُلق و شکل و فعل آن می‌باشد و چون ذاتی نیست و ظاهری است، می‌شود به ادب تظاهر داشت. ادب، رعایت حد پدیده‌ها به دور از افراط و تفریط است و نیازمند حکمت می‌باشد. صاحب ادب کسی است که حق هر چیزی را به اندازه ادا کند. ادب، تناسب و اندازه در برخورد است.

ادبیات می‌تواند به فرهنگ تبدیل شود و فرهنگ بسازد. فرهنگ، حضور مدنی و اجتماع عمومی شهری همراه با ارتباط و کشش هویتی گسترده و عمیق می‌باشد. واژه‌هایی که کاربرد عمومی دارد، به لحاظ استفادهٔ جمعی آن، «فرهنگ» دانسته می‌شود. زبان یک قوم، فرهنگ آنان می‌باشد. فرهنگ، مشترکات جامعه و منش گروهی الفت‌یافته است که آنان را به هم پیوند می‌دهد. خاستگاه فرهنگ، جامعه و مردم است که عظمت آن، تابعِ زبان طبقهٔ علمی و فرهیختگان است. زبان فرهیختگان، قراردادهای دقیق عقلی و حکمی را بیان می‌دارد و فراتر از زبان قراردادی طبیعی، عرفی، عمومی و عادی است. در اهمیت این زبان همین بس که پیشرفت یا انحطاط هر جامعه‌ای تابع این عامل یعنی «زبان علمی نخبگان» و دو عامل «حضور نوابغ» و «فرهنگ اجتماعی» می‌باشد. هر سه عامل یاد شده باید با هم جمع شود، تا رشد جامعه محقق شود و با غیبتِ حتی یک عامل آن، دیگر عوامل کارایی خود را از دست می‌دهند و تنها در نقش مبادی رشد و پیشرفت ظاهر می‌شوند. «تولید علم» و «تعاون» و نیز «نشاط زندگی» با جمع شدن سه عامل گفته‌شده، قابل تضمین می‌باشد. اگر نوابغ و زبان علمی آنان و نیز فرهنگ اجتماعی در مسیر بایستهٔ خود نباشند، افراد عادی و غیرعلمی موج‌سوار می‌شوند و توده‌ها را با ریا و تزویر یا با زر و زور و زاری، با خود همراه می‌کنند و آن‌چه عاید جامعه می‌شود، جهل، استبداد و فساد فراگیرِ برآمده از مدیریت ناسالم و تصمیمات اشتباه می‌باشد و آن‌چه به مردم می‌رسد و رسانه‌ها پی‌گیر آن می‌باشند، شکلک‌هایی صوری و فاقد محتوای سالم است و جامعه به بازی شکل و صورت و ظاهرگرایی گرفتار می‌شود.

افزون بر سه عامل گفته‌شده، پیشرفت فرهنگ تابع ثروت ملی نیز می‌باشد. اقتصاد در هر جامعه‌ای بر فرهنگ آن مقدم است و هر زبان و فرهنگی که اقتصادی ضعیف داشته باشد، مورد تهاجم، نفوذ و تخریب قرار می‌گیرد و درگیر افول و سقوط می‌شود. زبان هرچند پیشرفته و مترقی باشد، اما عامل‌های خارجی، این قدرت را دارند که آن را محدود سازند. امر محدود و بسته، مبتلا به گنگی و لالی شده و در مسیری متضاد با گسترده‌شدن و توسعه‌یافتن قرار می‌گیرد و به همین دلیل، فرهنگ براندازانه می‌شود. ملتی که زبانش گستردگی پیدا نکند، عظمت نمی‌یابد و بر فرهنگ‌های دیگر چیرگی، تفوق و برتری شایسته‌سالارانه نمی‌یابد.

زبان‌های محدود و بسته، زبان‌هایی هستند که در جایی متوقف می‌شوند و نمی‌توانند خود را به زبان علمی روز تبدیل کنند. ضعف زبان می‌تواند برآمده از یکی از عامل‌های زیر باشد: نبود نوابغ و برجستگان علمی، فقدان اقتصاد سالم و منابع ثروت و نداشتن موقعیت استراتژیک جغرافیایی و سه‌دیگر محرومیت از غِنا و تمدن و محبوس بودن در سنت‌های کهنه و ابتلای به جمود و ارتجاع و رکود و افول تابع آن.

بشر با توجه به رشدی که داشته است، امروزه جنگ نظامی را به جنگ فرهنگ‌ها و تمدن‌ها تبدیل کرده است و تکنیک، صنعت، پول، ورزش، هنر، موسیقی و سینما به تحلیل و تبدیل فرهنگ‌ها و یکسان‌سازی آن‌ها رو می‌آورد. استعمار امروزه در تمامی اقدامات غیرنظامی و حتی در لوای طرح‌های جنگی خود، برنامه‌های پنهان فرهنگی درازمدت دارد تا مردم این کشورها را نسبت به باورهای دیانتی خود، سست نموده و اومانیسم و انسان‌محوری و سکولار یا لائیک و دست‌کم «مسیحیتِ مسلمانی» را به آنان تحمیل کند؛ یعنی مسلمانان در این کشور، مسلمان هستند اما با باورهای آمریکایی انگلیسی و رفتارهای مسیحیان زندگی می‌کنند.

ما در این‌جا می‌خواهیم از زبان قرآن‌کریم و ادبیات و فرهنگ اختصاصی آن بگوییم. موضوع سخن ما در این‌جا ادبیات متن قدسی قرآن‌کریم می‌باشد نه ادبیات عربی رایج که از تفاوت‌های مهم آن در ادامه خواهیم گفت؛ یعنی همان زبانی که می‌تواند مردم ایران و جهان را به فرهنگ ناب وحیانی و تشیع علمی بخواند. همان زبان و ادبیاتی که چنان اهمیت پایه‌ای در تمامی دانش‌ها دارد که نهج‌البلاغه و صحیفهٔ سجادیه مرزهای بلاغت و فصاحت آن را بلندا داده و قرآن‌کریم به عنوان وحی ختمی، جنس معجزهٔ خود را بیانی و از سنخ زبان ساخته است. در دنیای علمی نیز دانشمندانی پیشتاز و عنوان می‌گردند که قدرت بیان و ملاحت زبان دارند و همانند قرآن‌کریم، هر واژه‌ای را در معنایی که برای آن وضع حکیمانه داشته است، به کار می‌برند.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد نخست)

مطالب مرتبط