چهرهٔ مهر و پرعطوفت دین

ما بارها گفته‌ایم که دین آن‌گونه که برخی تبلیغ می‌کنند و نشان می‌دهند خشن نیست و خشونت را برنمی‌تابد. با آن‌که دین واقعیتی است و حقیقتی کامل دارد، می‌تواند در چهره‌های مختلفی ظهور یابد و هر یک از این چهره‌ها به جای خود زیباست. قوانین دینی هر یک با روشن‌بینی کامل، می‌تواند دارای بهترین نمود و چهره باشد و چهرهٔ نازیبا و نارسا، هرگز در جمال زیبای دیانت وجود ندارد و هر زشتی تحت این عنوان یافت شود از سلیقه‌های ناموزون و برداشت‌های نارسای ذهنی ماست. سلیقه‌های گوناگون و برداشت‌های ناموزون، همیشه بزرگ‌ترین عامل بی‌مهری مردم نسبت به دین بوده است. دین‌شناسان بی‌مایه و ناآگاه همیشه چهرهٔ دین را با خشونت و تندی همراه ساخته و زور را علامت گویایی برای دین فرض نموده‌اند، بدون آن‌که بدانند دین جز عطوفت و محبت ندارد و عذاب و مجازات آن نیز سراسر رنگ و روی محبت و صمیمیت دارد و این‌چنین نیست که دین با خشونت، عذاب، تندی و جمود برابر باشد.

دین‌داران به ظاهر خدادیده، همیشه کار را بر مردم مشکل کرده و خدا را در چهرهٔ دین بر همگان با تندی و خشونت همراه ساخته‌اند. چه خوب است چهرهٔ مهر و عطوفت دین را برای مردم باز نمود و مبانی مهر و محبت دینی را رواج داد و دل مردم را بیش‌تر مشتاق دین نمود و آنان را از متن خشونت دور داشت و محبت، صفا، صدق و صمیمیت دینی را در مردم رواج داد و زور، چماق و تکفیر دینی را کنار گذاشت که این‌ها همه عوامل تخریب دیانت است و تا امروز نیز از این‌گونه افکار، نتایج درست و ثمرات خوبی گرفته نشده است، جز آن‌که مردم را از دین دور کرده‌اند.

همان‌گونه که گفتیم حقیقت عالم و آدم دل است و دل تنها با محبت آشنایی و انس کامل پیدا می‌کند. باید دل مردم را نسبت به دین نرم و خدای مردم را به مردم نزدیک نمود و ترس و هراس را از دل مردم دور ساخت و صدق، صافی، صفا و پاکی را از راه محبت و با ظرف دل همگانی نمود و به‌جای چوب‌های نیم سوخته از جهنم، مقداری گل و ریحان از بهشت آورد و به جای اخبار تند و ستبر، مقداری از عطوفت سخن راند و به جای جنگ و ستیز، کمی از محبت سخن پیش آورد و به جای زور و زور و زور، کمی روان مردم را با مهر و محبت آشنا ساخت. به جای چماق، شلاق، اسلحه و باروت، کمی هم گُل به دست گرفت و نسیمی از آن را نزدیک شامهٔ مردم قرار داد و صلح و صفا را پیش کشید.

باید برای مردم در اخلاق و عمل، از منطق و حکمت، از عبودیت و بندگی و از رونق دل سخن به میان آورد و مردم را به خدا امیدوار ساخت. به جای طناب‌های دار، سبدهای گل در سراسر جامعه قرار داد و به جای سخنان دل آزار، سرور و شادمانی را به یاد مردم آورد و به جای ترس، رعب و وحشت، مردم را با قرب خدای مهربان آشنا گردانید و ذهن مردم را از رحم، گذشت، بخشش، صفا، فروتنی و صدق پر نمود و تصورات زورمداران جاهل را از اندیشهٔ خستهٔ مردم دور داشت و رنگ روشنی از دین ترسیم کرد و چهره‌ای دوست داشتنی از دین را دین حقیقی و بی‌پیرایه دانست و مردم را به سبب محبت، مهر و پاکی به دین خدا آشنا نمود و خوف و خشیت را مساوی چماق، شلاق و طناب دار ندانست و مردم را از دین دور نساخت و خشونت را به جای دین معرفی نکرد. باید نظرتنگی و جمود را کنار انداخت و سعهٔ صدر را بیش‌تر نمود و مردم را نوازش کرد و آن‌ها را با دین آشنایی داد و به جای چکمه، نیزه و سپر، آرامش، سرور و راحتی را برای آن‌ها به ارمغان آورد.

باید افکار شاهانه را از ذهن دور بریزیم و استبداد، زور و ظلم را کنار اندازیم و از هر گونه آزار، رعب و وحشت مردم خودداری نماییم و به جای این‌گونه کردار وحشیانه، مهر، محبت، صلح، صفا و صمیمیت را رواج دهیم و سراسر جامعه و مردم را با این‌گونه معانی پر کنیم و بدی، زور و استبداد را از ذهن مردم دور نماییم.

ما از تاریخ این تجربه را داشته‌ایم که زور و استبداد، هیچ گاه نتوانسته است در مقابل مردم دوامی داشته باشد و دیر یا زود در چنگال مردم گرفتار می‌آید و از بین می‌رود؛ هرچند این تجربه را نیز داشته‌ایم که همیشه دین را همراه زور بر مردم عرضه کرده‌اند و خلفای ظلم، جور و سلاطین بی‌باک تنها روش خود را که استبداد بوده است، بر دین و مردم تحمیل می‌کردند و از هر آزادی و مهر و محبتی جز در حریم خودشان دریغ می‌کردند. هنگامی که خداوند مهربان به پیامبر خود می‌فرماید: اگر خشونت داشته باشی همگان از اطراف تو می‌روند و تنها می‌شوی: «وَلَوْ کنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»(۱)؛ دیگران باید حساب کار خود را بکنند و شعار خشونت، زور و سخت‌گیری را کنار گذارند. امروزه با مهر و محبت، بهتر می‌شود مردم را هدایت کرد. استبداد، افراد جامعه را از دین، زندگی و از خودشان نیز زده می‌کند و گمراهی آنان را در پی دارد؛ به‌گونه‌ای که آنان بغض و عناد هرچه بیش‌تری نسبت به اهل دین پیدا می‌کنند. وقتی دین و اهل دین به افراد جامعه پناه ندهند و آن‌ها را محدود سازند و به زور متوسل شوند، همه از آن‌ها کناره می‌گیرند و به دیگران پناه می‌برند و گاه نیز به خودشان مشغول می‌شوند و بسیاری نیز شاید بگریزند و از جامعه کناره بگیرند و یا به مقابله رو آورند و دوست، دشمنی کند و مسلمان از مسلمانی دست بردارد.

باید از خدایی گفت که می‌آفریند و به عشق نیز می‌آفریند. عشق است که سبب خلقت می‌شود و هرچه به وجود می‌آید، صفا و عشق است و در چنین آفرینشی جایی برای چکمه، شلاق و چوبهٔ دار ـ البته آن‌گونه که خشونت‌گرایان می‌گویند؛ نه آن‌گونه که دین بی‌پیرایه ترسیم می‌کند ـ نیست. خداوند همهٔ پدیده‌ها و مخلوقاتی را که می‌آفریند، دوست دارد و از آنان حمایت می‌کند و حتی تنبیه و جعل حدود نیز از سر عشق است و عشق در تمامی کردار حق تعالی و حتی تشریع احکام، جریان دارد؛ از این رو باید همان‌طور که خدای تعالی به بندگان خویش، به عشق، حیات داده است، حق حیات آنان را به عشق محفوظ داشت و در سایهٔ مهر و محبت، از بقا و هستی آنان حمایت نمود؛ آن هم به «عشق». عشقی که در دو کتاب «محبوب عشق» و «محبوبان و محبان»، از آن سخن گفته‌ایم.

  1. آل عمران / ۱۵۹.

 

مطالب مرتبط