سالک محبی باید به همهٔ آدم و عالَم محبت داشته باشد؛ وگرنه نمیتواند قدم از قدم بردارد و راجل و درمانده میشود. سالک باید مشق محبت نماید و اندک اندک این معنا را در خود بیاورد که همه را دوست داشته باشد و روابط خود با دیگران را از سر دوستی انجام دهد؛ هرچند آنان در جهل خود سرگردان باشند و دوستی وی را نبینند یا آن را با سوء فهم و بددلی برداشت نمایند؛ اما وی نباید از آن دلسرد و سرخورده شود، بلکه باید در مهرورزی خود پایدار باشد.
این محبت امری عمومی است. سالک هیچ گاه گُل نمیچیند، چون سَلاّخ نیست. آن که گلی را میچیند، مثل سلاخی است که گوسفندی را ذبح کرده و پوست آن را کنده است. سالک هیچ ذرهای از عالَم را فدای خود نمیکند و چیزی را برای خود نمیخواهد و دیگران را در اختیار خود نمیگیرد و از وسایل آنان استفادهای نمیبرد. این گزاره اصل بسیار مهم در سلوک است که از اهمیت والایی برخوردار است.
سالک باید نسبت به تمامی پدیدهها انس، دوستی و شفقت داشته باشد و با آنان عشق نماید. نحوهٔ عشقورزی با آنان نیز به این است که برای آنان نصیحت و توصیهٔ به خیر داشته باشد: «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»(۱). امر به معروف و نهی از منکر نیز، که یکی از تکالیف الهی است، دارای شفقت و مهرورزی است و ولایتی است که اشفاق را با خود دارد. برای همین است که مرحلهٔ نخست آن با نصحیت شروع میشود؛ بدون این که در آن، لحاظ سن مطرح باشد؛ چرا که بزرگترها ـ بهویژه بزرگانی که به سبب پیچیدگی راهی که میروند، گویی بر لبهٔ دیوار بلند ایستادهاند ـ بیشتر نیاز به هشدار دارند و نصیحت به آنان بیادبی نیست!
مهر و محبت سالک، در چهرهٔ نصیحت نمود پیدا میکند؛ همانطور که دربارهٔ حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آمده است: «وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلاَّ مُبَشِّرا وَنَذِیرا»(۲)؛ یعنی تمام وجود آن حضرت صلیاللهعلیهوآله بذل نصیحت است. البته صرف نصیحت است و نه هدایت؛ چرا که میفرماید: «إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(۳). هدایت، شأن حقتعالی است و این نصیحت و راهنمایی است که شأن آن حضرت صلیاللهعلیهوآله و نیز سالک راه خدا میباشد. نصیحت و خیرخواهی هم تنها به گفتار نیست؛ بلکه به گونهٔ عملی هم میشود خیرخواه دیگران بود و برای همین است که به تمامی پدیدهها میشود نصیحت داشت و برای نمونه، شاخهٔ درختی که در حال خم شدن و شکستن است، با بذل نصیحت و اشفاق عملی، چنان با آن رفتار شود که از شکستن آن مانع گردد. برداشتن سنگ از سطح معبری که خودرو بر آن میرود و آن را خرد و شکسته میکند یا به لاستیک خودرو آسیب میرساند نیز مهرورزی به آن است.
- عصر / ۳٫
- اسراء / ۱۰۵٫
- قصص / ۵۶٫
مهر و محبت
مدارا کن تو خود خلق خدا را
که فعل «حق» بود در دیده ما را
محبت کن به سرتاپای هستی
محبت گر نمایی، حقپرستی
اگر موری تو دیدی در بیابان
میازارش به هر حالی که بتوان
اگر خاری ز پایت خون بریزد
بخر نازش که هر جا هست ایزد
دهد بیگانهات گر رنج بسیار
تو با او کن محبت بر سر دار
تو خود منصوری، ای فرزند آدم!
کجا آدم نماید جنگ هر دم؟!
میانِ دار اگر دیدی سر خویش
ز رحمت کن تفقد بر بداندیش
محبت پیشه کن بر قهر دشمن
که میباشد همین اندیشه من:
محبت کن، به هر کس پیشت آید
چه بیگانه، چه قوم و خویشت آید
محبت کن، به آهوی غزالی
محبت کن، نشان هر جا نهالی
محبت دین و ایمان است، ای دوست!
محبت اصل عرفان است، ای دوست!
محبت مسلک اندیشمندان
محبت کیمیای عشق و عرفان
حقیقت را چرا میجویی از غیر
محبت شد نهال پاکی و خیر
محبت یکهتاز هرچه میدان
محبت، خود بود سیمای یزدان
محبت، منزل حق و حقیقت
محبت، ریشه شرع و طریقت
شریعت گرچه خود مهر آفرین است
محبت در طریقت اصل دین است
محبت کن به هر معشوق و یاری
اگر آسودهای یا بیقراری
بود معشوق تو در هر کناری
نوازش کن وجود بیقراری
همه عالم بود معشوق جانان
چه گویی؟ کی مجاز آمد ز یزدان؟
از این معشوقه تو سرمشق بگزین
که عالم شد رخ معشوق شیرین
منبع « زلف آشفته »