اولیای خدا همراهی دیگران با خود را میبینند و خوبیها و بدیهای آنان را مشاهده میکنند، ولی امنیت و آرامش روانی افراد را در مخاطره نمیاندازند و چیزی نمیگویند.
سالک رؤیت رمز و همس دارد و پنهانیها را درک میکند و از حق تعالی لذت میبرد و خود را از تفرقه و پراکندگی و غیر جدا میکند و لذت غیری و خلقی برای او نیست و به وحدت و جمع میرسد و فعلیتی تمام حقی مییابد.
سالک با رؤیت رمزها، علتهای هر حادثهای را شناسایی میکند و خصوصیات و صفات وقایع را درمییابد و لِمیت پدیدهها و چرایی آنها را پیدا میکند تا جایی که ویژگیهای هر کسی را به صورت موقت یا دایمی میشناسد و علت شکستها و موفقیتهای دیگران و نیز پایداری و گریزهای آنان را میشناسد، ولی اجازهٔ بیان آن را ندارد و باید قدرت کتمان داشته باشد. این توان شناسایی میتواند موقت یا دایمی باشد. اولیای خدا همراهی دیگران با خود را میبینند و خوبیها و بدیهای آنان را مشاهده میکنند، ولی امنیت و آرامش روانی افراد را در مخاطره نمیاندازند و چیزی نمیگویند.
سالک در ابتدا نسبت به خصوصیات دیگران خوابهایی میبیند. او نباید ضعف در کتمان داشته باشد و آنچه قرار است برای دیگران اتفاق افتد یا گناهی که از آنان سر زده است را به ایشان بگوید. حضرات معصومین علیهمالسلام «عالم بما کان وما یکون وما هو کائن» بودند و خوب و بد و زشت و زیبای همه را میشناختند، ولی مردم در کنار آنان احساس امنیت تمام داشتند، بلکه آنان را ساده و اُذُن میخواندند، در حالی که فقط همراهْباور (اُذن) و غرقه در صفای کتمان خویش بودند؛ بهگونهای که در قضاوت، به ظواهر، بینه و شاهد عمل میکردند. آنان برای این که امنیت روانی مردم را مختل نکنند، در حالی که صاحب غیب بودند و کلیدهای غیب در دست آنان بود، مظلومیتها را میپذیرفتند، ولی از تواناییهای ماورایی خود برای اثبات حقانیت خویش بهره نمیبردند. کتمان آن حضرات علیهمالسلام چنان شدت داشته است که هنوز که هنوز است حکمت بسیاری از سیاستها و عملکردهای آنان در پردهای از ابهام است به گونهای که محافل علمی امروز هنوز قدرت توجیه بسیاری از آن را ندارند.
همانطور که کسی ناموس خود را به صورت عریان به متن جامعه نمیآورد، سالک نیز اسرار باطنی را نباید به جامعه آورد. سالک در سماع به چنان توانمندی میرسد که نفس افراد را میشنود؛ اما نباید نسبت به آن واکنشی داشته باشد.
همچنین لذت تفرق و غیرگرایی از دل سالک برمیخیزد و دیگر بودن با غیر به دهان او مزه ندارد و غیر خدا برای او نه تنها شیرین نیست، بلکه تلخ است . سرشناسان در ولایت کسانی هستند که از هر چه غیر خداست بیزارند و نمیتوانند به آن بگروند و آنان توان ریا را در خود نمیبینند، تا چه رسد که لازم باشد به خود فشار آورند که به ریا مبتلا نشوند. برای نمونه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از حضور برخی همسران خود آزار میدیدهاند تا چه رسد به آن که هوس بودن با آنان را داشته باشند. شکنجهٔ آن مولا، زندگی با چنین همسرانی بوده که با آن که از نظر جسمی از بهترین همسران بودهاند از نظر اخلاقی از بدترین آنان میباشند. حضرت خدیجه بهترین، مهربانترین، دلسوزترین، زیباترین و مؤمنترین همسر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده که آن حضرت به ایشان عشق میورزیده است، ولی ایشان در اثر لطمات حاصل از شداید و سختیهای زندگی به ویژه در سه سال محاصرهٔ اقتصادی بیمار شدند و از دنیا رفتند و آه و اشک و سوز بود که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را فرو گرفت. در میان همسرانی که داشتند تنها برخی فرزند داشتند که پسران آنحضرت صلیاللهعلیهوآله تمامی از دنیا رفتند و آن حضرت را در سوگ خود گذاشتند به گونهای که سورهٔ کوثر برای التیامی بر دردهای دل آن حضرت نازل شد. لذت دنیا از دل اولیای خدا برخاسته و تنها لذت حق در وجود آنان است.
کسی که با دیدن زنی زیباروی یا خودرویی مدل بالا یا خانهای وسیع یا غذایی لذیذ تحریک میشود به تفرق و پراکندگی مبتلاست و باید چنان مصیبت و درد ببیند که دیگر لذت تفرق و غیر و حسرتی در دل نداشته باشد، بلکه پرداختن به این امور برای وی کسل کننده و ملالآور گردد. به هر میزان که لذت تفرق شدیدتر و گستردهتر باشد، سالک از دریافت رمزها و اشارهها ناتوان میشود.