تفاوت استعدادها و سیر و سلوک‌ها

تفاوت استعدادها و سیر و سلوک‌ها

 

کسی که با خواندن نماز شبی، به مردم با چشم بد نگاه می‌کند و آنان را خواب می‌بیند و خود را بیدار، این عبادت برای او ثقل و سنیگنی آورده است. برای همین است که سالک نیازمند مربی است تا رهزن‌های وی را شناسایی کند و پیش از گرفتاری، آن را تذکر دهد.

در سلوک محبی، نمی‌توان برای تمامی بندگان، یک راه با منازلی مشخص و معین برای وصول به خداوند طراحی کرد؛ زیرا راه‌ها و منازل هر بنده‌ای با دیگری متفاوت است و هر کسی راهی به سوی حق‌تعالی دارد و نیز هر بنده‌ای سرعتی در سیر دارد که گاه کند و گاه همراه با جهش است؛ همان‌طور که خداوند می‌فرماید: «وَقَدْ خَلَقَکمْ أَطْوَارا»(۱)؛ یعنی هر یک از شما را طور به طور، روز به روز، لحظه به لحظه و آن به آن، متفاوت آفریده‌ایم؛ چرا که هر آدمی، ظهور «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۲) است و هر لحظه‌ای در شأنی است و روندگان و سالکان محبی نیز از این قاعدهٔ کلی استثنا نیستند. این تفاوت‌ها، هم شخصی است و هم نوعی. با توجه به تشتتی که سلوک محبی دارد، ما در کتاب «سالکان محب» ویژگی‌های این سالکان را به صورت کلی بیان نمودیم؛ نه سلوک‌های متفاوت و متشتت آنان را؛ برخلاف عرفان محبوبی که ساختاری واحد دارد و برای همین است که از معرفت و قرب واحد آنان در عنوان این کتاب، به «عرفان محبوبی» یاد کردیم تا وحدت مسیر آنان را برساند.

در کتاب «عرفان محبوبی و سالکان محب» رونده و «سائر» به کسی می‌گویند که با «توجه» و «قصد» حرکت می‌نماید و افراد عادی که سیر عمومی دارند، مورد نظر نمی‌باشند. چنین افرادی اختلاف بسیار فراوان و شدیدی در سیر خود دارند و هر یک دارای سیری متفاوت از دیگری است. این اختلاف‌ها چنان شدید است که نمی‌توان جامعی برای آن یافت و یا گفت این سیر در این‌جا تمام می‌شود. هر نفسی برای خود طریقی به سوی حق‌تعالی است:

«الطرق الی اللّه بعدد انفاس الخلائق». اختلافی که برآمده از طبیعت و سرشت آدم‌هاست و فطری است و از سعه و گسترش فطرت آن‌ها حکایت دارد و نوعی کمال است؛ برخلاف اختلاف در شریعت که برآمده از جهل یا استبداد و خودکامگی است و اختلافی اطواری نیست، بلکه اطفاری است. البته کلی‌ترین، مهم‌ترین و بنیادی‌ترینِ این تفاوت‌ها، در محبوبی یا محبی بودن است.

هم‌چنین برخی از سالکان در جایی می‌مانند و پاره‌ای از مقامات را وصول نمی‌یابند. برخی نیز هنوز «ف» نگفته، فرحزاد را درمی‌یابند! چنین سالکی با یک مقام، سیر صد مقام را می‌یابد و چنان سرعتی در سیر این مقامات دارد که گویی مقامی نمی‌بیند. وی مانند قطار سریع‌السیری است که ایستار و توقف‌گاهی جز مبدء و مقصد ندارد و مانند قطاری عادی نیست که در ده‌ها ایستار می‌ماند. چنین سالکانی در هیچ مقامی نمی‌ایستند و در جایی توقفی ندارند و یک نفس پیش می‌تازند و عبور می‌کنند بدون هیچ ایستایی.

طبیعتِ مقام و منزل این است که توقف در آن، سبب تعلل و چه بسا گرفتاری به خود مقام می‌شود. اولیای خدا منتظر مقام نمی‌مانند و دکان باز نمی‌کنند. آن‌ها پی‌درپی سیر عالی دارند و کم‌تر می‌شود که نگاهی به پایین‌دست‌ها و زیر پای خود و مسیری که آمده‌اند، بیندازند. بعضی چنان توان و قدرت بالایی دارند که گذر از هیچ مقامی، آنان را مست نمی‌سازد. کسی که از سلوک خود مست می‌شود و اثر سیر خود را در خویش می‌یابد، مانند کسی است که خودشگُفتی دارد و خویش را گم کرده است. در میان شراب‌خواران، هستند کسانی که شیشه‌ای شراب سر می‌کشند بدون آن که کم‌ترین اثری بر آنان داشته باشد؛ ولی بسیاری هم هستند که با خوردن پیکی، مست مست می‌گردند و خود را از دست می‌دهند. گروه نخست، اهل کتمان و پنهان می‌باشند:

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند:

پنهان خورید باده که تکفیر می‌کنند(۳)

آنان که به کمال عالی می‌رسند، کسانی هستند که هرچه می‌روند، اظهاری ندارند و چنین نیست که با خوردن لقمه‌ای ترش کنند؛ بلکه آنان تمامی غذا را می‌خورند بدون آن که اشتهای آنان کم‌ترین سیرایی را داشته باشد. در برابر اینان، سالکانی هستند که چون بر می‌شوند، مست می‌گردند و به هوش نمی‌آیند. مثال آنان، کسانی هستند که با خواندن چند کتاب می‌پندارند نخبه‌ای فرزانه شده‌اند و علم برای آنان مستی، سکر و غرور می‌آورد. در برابر، هستند سالکانی پر وجود که هر چه بالاتر می‌روند، خود هم باور ندارند که راهی رفته‌اند و برای کمالاتی که دارند، ارزشی قایل نیستند و همهٔ آن را با همهٔ بزرگی، به واقع هیچ می‌انگارند.

پیش از این گفتیم هر کمالی که برای سالک ثقل و سنگینی آورد ـ خواه علم باشد یا تقوا، و عبادت باشد یا ریاضت ـ ضد کمال است و مانع بالا رفتن و عروج و اوج او می‌شود؛ بلکه کمال آن است که سالک را سبک‌بار کند. کسی که با خواندن نماز شبی، به مردم با چشم بد نگاه می‌کند و آنان را خواب می‌بیند و خود را بیدار، این عبادت برای او ثقل و سنیگنی آورده است. برای همین است که سالک نیازمند مربی است تا رهزن‌های وی را شناسایی کند و پیش از گرفتاری، آن را تذکر دهد.

چیزی که آدمی را سنگین کند باید رها ساخت. عرفان و عبادت چنان‌چه به تخریب آدمی و غرور او بینجامد، چه فایده‌ای دارد؟! چنین عبادتی جز آن که لانه‌ای برای نفوذ شیطان و منفذ حرمان است، چیزی نیست. کسی که سطح علمی وی بالا می‌رود گویی علم در قیافهٔ او راه می‌رود و طوری دیگر شده است و علمی دارد که برای صاحبش مستی غرور آورده، در مسیری ضد کمال رفته است.

  1. نوح / ۱۴٫
  2. رحمان / ۲۹٫

دیوان خواجهٔ شیراز، غزل ۲۰۰٫

مطالب مرتبط