در محاسبه باید همواره از خداوند و از بندگان او راضی بود و از کسی ناراحتی و گِلهای نداشت و بر کسی خرده و سخریه نگرفت، بلکه حتی امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت را باید از این باب که حکم و امر خدا و قانون شریعت است آورد. حتی در اجرای حدود فردی که حد را جاری میسازد حق تعییر و مسخره نمودن خطاکار را ندارد. در تاریخ، سرنوشت طلحه و زبیر عبرتآموز است که عمری زیر پرچم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شمشیر زدند و چه رنجها که بر خود هموار نکردند و چه جنگها و دلاوریها که نداشتند، ولی خود در پایان از دشمنان بزرگ خدا و از بدخواهان صاحب ولایت شدند و چنان سقوط نمودند که از بسیاری کسانی که در راه دین به دست آنان کشته شدند فروتر رفتند.
سالک نه باید از خودراضی گردد و از خداوند طلبکار شود و نه این که بندهای از بندگان را به خداوند بدهکار بداند؛ هرچند آنان گناهکار باشند و جز خود را به خداوند بدهکار نداند و در یک کلمه، خودراضی و خودشیفته نباشد. نباید بندگان خدا را هرچند گناهکار باشند به خدا بدهکار دانست؛ چرا که شاید خداوند تمامی آنان را بخشیده باشد.
این که سالک نور یقظه بر او تابیدن گرفته و از گناهان خود توبه نموده و عزم بر خوبی دارد و به محاسبه رو آورده است نباید سبب شود وی خود را بندهای خوب بداند به گونهای که خوب بودن خود را تعییر و سرزنش بر دیگران آورد و بر گناه دیگران از این باب که او خوب است و آنان گناهکار، خرده بگیرد و تنقیص بر آنان داشته باشد. البته امر به معروف و نهی از منکر غیر از سرزنش بندگان خدا و وارد آوردن نقص و عیب بر آنان است. سرزنش دیگری سبب میشود آن تنقیص به خود فرد بازگردد؛ چرا که سالک نباید وقت خود را با چنین اموری تباه کند و محاسبهٔ خود را آسیب رساند. سالک باید نسبت به خود سختگیر باشد و نسبت به بندگان خدا ـ هر کسی که باشد ـ دارای مشی سهله و روش سمحه و برخورد آسان باشد؛ چرا که ممکن است خداوند همه را ببخشد، ولی او را مورد عفو قرار ندهد و با عدل و حکمت خود با او مواجه شود. سالک هرچه در مقامات معنوی و منازل ربوبی پیش میرود باید به دیگران علاقه، محبت و حسن ظن پیدا کند و به آنان امیدوار باشد، نه این که از خودراضی گردد و نسبت به دیگران بغض و عناد پیدا کند و بدبین شود؛ چرا که ممکن است خدای تعالی همه را دریابد و تعییر و سرزنش او بر بندهٔ خود را نبخشد، بلکه او را رها سازد و به حرمان مبتلا گرداند. این در حالی است که چیزی برای سالک نیست تا از آن خرسند گردد و هرچه هست از اوست و بر بندگان خود منت و لطف داشته که این خیرات و کمالات را به آنان داده است. خداوند هم «باعث» است و هم «وارث» و وظایف دینی از باب ادای تکلیف گزارده میشود و طاعت به معنای اطاعت است نه آوردن چیزی. هرچه هست در بساط حق تعالی است و لطف و منت اوست و بنده از خود چیزی ندارد. او طاعت را به اطاعت میآورد و از باب این که او فرموده است نه از باب این که بخواهد بساط و انبانی داشته باشد که با طاعت پر شده است. بلکه تمامی اعمال از اوست نه این که این عمل را که من آوردهام برای خدا قرار دادهام. کسی در میان نیست تا بتواند عملی بیاورد؛ چنانکه میفرماید: «قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(۱).
کسی که عمل را از خود میبیند و آن را بزرگ میپندارد و به عملی که آورده است راضی است، در گمراهی و خسران است.
کسی که دیگری را بر گناهی که دارد سرزنش میگیرد و بر او خردهای خودخواهانه دارد به خودبزرگبینی و بیماری خودشیفتگی و نیز تفاخر مبتلا شده است. در روانشناسی میگویند وقتی کسی از دیگری بدگویی میکند، نخست باید به خود او بدبین شد؛ چرا که حتی اگر راست بگوید او یک گناه مرتکب شده است و گناه او ممکن است بر اثر بیتوجّهی و قصور باشد ولی بدگویی وی گناهی ارادی و اختیاری است و خودراضی بودن فرد و خودشیفتگی او را میرساند. افراد خودشیفته همیشه بر رأی خود پافشاری دارند و هرگز نمیپذیرند دچار اشتباه میشوند.
بنابراین سالک راه خدا نباید چینش محاسبه را بهگونهای قرار دهد که آن را با دست خود فاسد و تباه سازد؛ به این معنا که محاسبه نباید خالی از معرفت باشد؛ بهطوری که فرد حسابگر را ازخودراضی و خودشیفته سازد و چنان خودبزرگبین شود که تعییر و سرزنش بر دیگران آورد و وقت خود را با پرداختن به غیر و با گناه هدر دهد. در محاسبه باید همواره از خداوند و از بندگان او راضی بود و از کسی ناراحتی و گِلهای نداشت و بر کسی خرده و سخریه نگرفت، بلکه حتی امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت را باید از این باب که حکم و امر خدا و قانون شریعت است آورد. حتی در اجرای حدود فردی که حد را جاری میسازد حق تعییر و مسخره نمودن خطاکار را ندارد. در تاریخ، سرنوشت طلحه و زبیر عبرتآموز است که عمری زیر پرچم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شمشیر زدند و چه رنجها که بر خود هموار نکردند و چه جنگها و دلاوریها که نداشتند، ولی خود در پایان از دشمنان بزرگ خدا و از بدخواهان صاحب ولایت شدند و چنان سقوط نمودند که از بسیاری کسانی که در راه دین به دست آنان کشته شدند فروتر رفتند. این فرجام میرساند تلاش دیروز آنان برای خداوند نبوده که خداوند اجر آنان را این گونه داده است؛ چرا که خداوند اجر هر کس را به تناسب نیت و عملی که دارد میدهد. همانند واقعهٔ طلحه و زبیر در تاریخ تکرارپذیر است و میشود کسانی که نامشان به ایمان و تقوا بلند است و حنجرهٔ آنان بر بام جهان فریاد میکشد فردا عاقبتی زیر داشته باشند؛ چنانچه در ردیف شمرها و خولیها و یا در درکی بدتر از آنان درآیند.
- انعام / ۱۶۲٫
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://nasimeeshgh.com/index.php/maqalat/1175-pish-niaz-amr-be-maaroof?showall=1