زاهد به شخصى گفته می شود كه دلبستگى و شيفتگى به امكانات دنيوى در دل وی وجود ندارد. به عبارت ديگر وى استقلالى در مالكيت دارايی هاى خود و ديگران نمی بيند و مالك حقيقى تمامى اموال را خداوند می داند. البته اين به معناى مجازى بودن مالكيت دارايی ها نيست همه افراد به واقع مالك سرمايه هاى خود می باشند اما مالكيت انسانها به طور طبيعى، سعيى و جعلى می باشد و مالك حقيقى تنها خداست؛ «لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاْءَرْضِ(۱)» از اين رو شخص زاهد خودباخته ى چيزى نيست زيرا چيزى را از خود نمی داند.
در حقيقت زهد به داشتن يا نداشتن نيست زهد يعنى اين فرد شيفته و خودباخته نيست. گاه شخصى با آنكه از امكانات دنيوى هيچ بهره اى ندارد اما اهل دنياست برعكس شخصى كه ممكن است از ثروت و سرمايه هاى عظيمى برخوردار باشد اما هيچگونه دلباختگى و وابستگى به دارايى خود ندارد. همچون حضرت سليمان (عليه السلام) كه گستردگى دولت و وسعت در گوناگونى نعمت داشتند اما در اين حال فردى زاهد بودند كه مالكيت حقيقى تمامى اموال را آفريدگار خود می دانستند.
معناى غلطى كه براى واژه زهد شده آنكه آن را به معناى فقر و ندارى گرفته اند در اين صورت چگونه می توانيد حضرت سليمان را كه پيامبرى الهى و فرزند داوود نبى (عليهماالسلام) بوده است زاهد بناميد. آيا می توان گفت سليمان نبى زاهد نبوده اما اين قلندرمآب خانقاه زاهد است؟! قرآن كريم می فرمايد: «لِكَيْ لاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آَتَاكُمْ(۱)» در اين آيه بهره مندى از دارايى نفى نشده است. پس داشتن دارايى امرى مستحسن و نيكو است اما فضيلت برخى آن است كه زمان از دست رفتگى تأسف بر نداشته ى خود نمی خورند و هنگام كسب و اعطا فرحناك نمی گردند اين خصوصيات ويژه زاهدان است كه دل حقبين آنان مانع از دلباختگى و شيفتگى آنها به تمتعات دنيوى می گردد.