نخستین مشخصهٔ بارز جامعهٔ روحانیت شیعه، این است که روحانیان از تبار انبیای الهی میباشند.
آنان سِمَت ترجمانی دین جامع و دارای خاتمیت نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله را در قالب تولید علم دینی و مرجعیت تقلید و رهبری مسلمانان را دارند. تبلیغ اسلام با چهرههای متفاوت آن، از این صفت بارز شکل میگیرد.
صفتی که روحانیان را از سلسلهٔ پیامآوران پیام الهی قرار میدهد، فقاهت و توان اجتهاد و استنباط رأی دینی است. فقاهت دینی، دو پایه دارد: در مرتبهٔ نخست، اجتهاد و سپس عدالت. ارتباط این نقش با مردم در شکل فتوا و نیز گزارههای علم دینی نمود مییابد. تولید علم دینی را نباید منحصر به احکام دینی و فقه دانست، بلکه مرجعیت علمی در دیگر دانشهای اسلامی مانند عرفان، فلسفه، تفسیر و حدیث نیز این شأن را دارد و داخل در فقاهت و اجتهاد است. کارکردهای اجتماعی روحانیت، دارای ترتیب و ترتّب است و چنین است که یکی پیآمد دیگری است. تمامی این کارکردها از اجتهاد و عدالت و به تعبیر دیگر، فقاهت یا توان تولید علم دینی سرچشمه میگیرد.
جایگاه روحانیت در تولید علم دینی و نیز فنون و این که آنان روزی در تمامی دانشها مصدر بودهاند و فرهنگ، حقوق و ادبیات کشور در این جرگهها ساماندهی میشده است، از امتیازات این جامعه میباشد. شناخت فرهنگ حوزهها سبب میشود فرهنگ ایران اسلامی بهراحتی مورد شناخت قرار گیرد؛ زیرا آنان اصل فرهنگ و سرچشمهٔ آن میباشند و با شناخت این فرهنگ، میشود فرهنگ دوردستترین نقاط ایران، حتی روستاهای مرزی را شناسایی کرد.
روحانیت، با اجتهاد و عدالت، وارث جایگاه انبیای الهی علیهمالسلام میشود. حلقهٔ واسطِ روحانیت به شریعت و جایگاه قدسی آن، «تخصص و اجتهاد» است که با «عدالت»، اعتمادساز میگردد و زمینهٔ مقبولیت مردمی را برای آنان هموار میسازد. این اجتهاد و عدالت است که روحانیان را امین دینی مردم ساخته است. بر این پایه، اگر یکی از دو بال تخصص یا عدالت آنان شکسته شود، در بحث امانت دینی، مرغی سقوط کرده و میته میشوند که کسی به آنان کمترین توجهی نخواهد داشت. امیدواریم از این تعبیر ـ که به دلیل اهمیت موضوع به کار برده شد ـ کسی بر ما خرده نگیرد و حساسیت مسأله را توجه داشته باشد؛ زیرا ما از کسانی میگوییم که خود را جانشینان حضرات معصومین علیهمالسلام و اولیای کمّل الهی در عصر غیبت میدانند. این سِمَت چنان اهمیت دارد که کسی با کمترین لغزشی، مرداری متعفن میگردد که اگر زمینه برای جدایی وی از جامعهٔ روحانیت و از بین رفتن انتساب دینی او نباشد، عالمگریزی و دینستیزی افراد جامعه را موجب میشود.
اجتهاد و قدرت نظریهپردازی و تولید علم و عدالت این جامعه وقتی به مردم عرضه شود، اعتماد مردم به آنان را شکل میدهد. اعتماد مردم به فقیه و عالم دینی، حوزهٔ نفوذ اجتماعی و اقتدار میبخشد. بر این پایه، نقطهٔ ورود روحانیان به جامعه، در قدرت افتا و نظریهپردازی علمی آنان است. جامعه در صورتی نسبت به روحانیان اقبال عام دارد که آنان ریشهایترین رکن این نهاد را، که تولید علم و نظریه است، با قوت پیگیر باشند. اگر جامعهٔ روحانیت نتواند نقش پیشتازی در دانشهای انسانی و اسلامی را برای خود احراز و حفظ کند و پاسخگوی نیازهای علمی در این حوزهها باشد، نفوذ اجتماعی و محبوبیت آن رنگ میبازد و به افول میگراید.
پیوند مبادی علمی و ملکهٔ قدسی
تولید علم با انتساب به «ملکهٔ قدسی» است که علم را «دینی» و مستند به «حق تعالی» میسازد. پیوند مبادی علمی با عدالت ـ آن هم عدالتی که در شأن جایگاه قدسی و معنوی روحانیت و مرجعیت است ـ این انتساب را شکل میدهد. علم باید بر مدار ملکهٔ قدسی باشد تا عالم را از تبار پیامبران الهی علیهمالسلام قرار دهد. علم تولید شده، در این صورت است که دینی و منتسب به شرع میگردد؛ وگرنه بدون آن، گفتن گزارههای دینی، یک فن و مهارت است و گویندهٔ آن، تنها از دین میگوید، ولی گفتههای وی نمیتواند دینی و مستند به حقتعالی و شرع او باشد.
روحانیت، با تخصص دینی خود میتواند پایگاه اجتماعی یابد. تخصص دینی، ترکیب حقیقی از پیوند مبادی علمی و ملکهٔ قدسی است و تخصص با معنویت، مددکار مقبولیت مردمی این جامعه میشود. اجتهاد با عدالت شکل میگیرد و قداست و معنویت و عدالت به تنهایی نیز تخصص نیست و فرد را از تقلید بینیاز نمیگرداند؛ همانطور که اگر به مجتهد عادلی نسیان و فراموشی دست دهد، وی به سبب از دست رفتن قدرت اجتهاد خود، باید تقلید نماید و عدالت وی به تنهایی کارایی ندارد و او را از تقلید بینیاز نمیگرداند.
سلامت روحانیت، در سلامت تخصص و درستی نظریات علمی ارایه شده توسط آنان و در سلامت عدالت است. هر یک از این دو رکن میتواند آسیب ببیند و غیر مجتهدی به عنوان مجتهد یا غیر عادلی به عنوان عادل تبلیغ گردد.
اعتمادی که مردم به روحانیت دارند، به اعتبار تخصص دینی و عدالت است و این شأنِ پایدار این جامعه و ضامن بقای آن است. اگر این شأن از دست رود، روحانیت فلسفهای برای ظهور اجتماعی نخواهد داشت؛ زیرا روحانیان، اعتماد دینی و پایگاه مذهبی خود را از این رهگذر دارند. اعتمادی که مردم نسبت به روحانیان دارند، رنگ الهی و نقش دینی دارد و نباید آن را مانند اعتمادی که دو همکار صمیمی دارند یا از سنخ اعتماد پدر به فرزند خود تلقی کرد؛ بلکه این اعتماد بر پایهٔ دو رکن اجتهاد و عدالت است، و این دو رکن است که عالم دینی را ترجمان وحی الهی میسازد. دیگر شؤونی که برای عالمان دینی گفته میشود، تمامی به این دو صفت اساسی باز میگردد. تعلیم، تبلیغ و قضاوت، تمامی متأخر از مقام افتاست. فتوا ارایهٔ کلی نظر بوده، و قضاوت، تطبیق فتوای کلی بر مورد جزیی است.
اجتهاد فراگیر
امروزه که جامعه با سیستمهای پیچیده مدیریت میشود، حصول ملکهٔ اجتهاد، افزون بر ملکهٔ قدسی ، نیاز به آگاهی بر تخصصهای چندی دارد، که علاوه بر مبادی رایج، جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد دینی و مدیریت اقتصادی، برخی از این تخصصهاست. تقدم این دانشها بر فقه، از نوع تقدم آلی است، نه اصالی. بر این پایه، فقه اشرف از تمامی این دانشهاست. فقیه در مقام فتوا دادن برای جامعه، نخست باید به جامعه رجوع کند و موضوع را به دست آورد و سپس حکم آن را ارایه دهد.
بقای جامعهٔ روحانیت و محبوبیت آنان، در تولید نظریههای علمی و در یک کلمه «اجتهاد» است؛ البته اجتهادی که منحصر به شکل فقهی اصطلاح رایج آن نباشد، بلکه فقه در تمامی شعبههای علوم انسانی منظور است و نیز این اجتهاد باید مبتنی بر عدالت، قداست و معنویت باشد تا گزارهٔ تولید شده، قابلِ استناد به دین گردد و «دینی» شود.
برای شناخت جامعهٔ روحانیت، تنها یک ورودی است و آن عنوان «مجتهد عادل» است. شناخت جامعهٔ روحانیت را باید از طبقهٔ مجتهدان عادل شروع کرد.