اسلام پیش از آنکه زنا را حرام کند، ازدواج دایم یا موقت را طرح نموده و قوانین لازم برای اجرایی شدن آن را تدوین نموده است تا مردم که نیاز جنسی و طبیعی آنان، داشتن آمیزش را ایجاب میکند، با دوری و پرهیز از زنا که حرام گردیده است، دچار عقدههای روحی و روانی نگردند و بتوانند خود را از طریق حلال، تخلیه کنند، سبک سازند و بانشاط زندگی کنند و برای بندگی حق، سرزندگی داشته باشند.
اگر در جامعه با تقابل فرهنگ غرب، رقصهای حرام در جامعه در حال افزایش است و طبیعت رقص ـ که در اصل خود حرمتی ندارد ـ رو به انحطاط نهاده است، باید نخست طبیعت اولی رقص، که رقص سالم است، به جامعه معرفی شود و سپس آنان را از موارد حرام آن بازداشت تا تبلیغ دینی نیز سیر و روند طبیعی خود را طی کرده باشد. در این صورت است که میتوان از جامعه انتظار داشت از رقصهای حرام دوری جویند. بیشتر کسانی که به معصیت آلوده میشوند، انسانهای شایستهای هستند که چون کامیابی خود را در بنبست دیدهاند و مرزهای حلال کامیابی و لذتبری شرعی را بسته میانگاشتهاند، به این راه کشیده شدهاند.
نباید توهم داشت که رقص امر تازهتأسیسی است که از فرهنگ غرب به شرق سرایت کرده و برای اجانب و مشرکان و کفار است؛ بلکه در منظر اسلام، امر قبیح و مستنکری دانسته نمیشده است و متأسفانه اسلام در ابتدای مسیر حرکتی خویش، گرفتار غاصبان حق ولایت و جبههٔ باطل گردید و چیرگی فرهنگ خلیفهٔ دوم، آن را یبس و خشک نمود.
هر کس میخواهد رقص را حرام کند، باید از شریعت، دلیلی بر حرمت بیاورد؛ وگرنه رقص از آن جهت که تنها رقص است، دلیلی بر حرمت ندارد و لهو نیز نمیتواند دلیل حرمت رقص یا موسیقی قرار گیرد.
باز خاطرنشان میشویم موضوع بحث حاضر، ماهیت رقص به خودی خود و رقص از آن جهت که رقص است و بدون ملاحظهٔ مفاسد و افراد است که گاه حکم به این اعتبار تغییر مییابد و بحث، از مقام ثبوت به مقام اثبات میآید و میان ایندو مقام، تفاوتی آشکار است که شرح آن گذشت.
در جامعهٔ سالم نمیتوان برای حرمت رقص دلیلی یافت؛ اما چنانچه جامعه بیمار است و کسی با دیدن کفش زنی مشکل پیدا میکند، حکم ثانوی برای او فعلیت مییابد؛ ولی اینگونه نیست که باید به جامعه برای همیشه به چشم بیمار نگریست و احکام الهی را به خاطر وجود بیمارانی چند، تعطیل نمود؛ بلکه باید با فرهنگسازی، بستر سالم اجرای احکام را پدید آورد و جامعه را از این بیماری نجات بخشید. راه نجاتبخشی چنین بیمارانی نیز منع نمودن و حرام ساختن حلالها نیست؛ بلکه تطهیر جامعه، با توسعهٔ جامعه امکانپذیر است.
رقص با کمال انسانی تنافی و ناسازگاری ندارد و چنانچه جامعه از سلامت برخوردار باشد، میتواند در اجرای مجالس شادمانی به طور سیستماتیک و نظاموار و با ارایهٔ راهکارهای قانونی، مجوز رقص و برگزاری مجالس شادمانی دهد. البته، این کار به هیچوجه بدون تدوین قوانین لازم و پاس داشتن مرزهای شرعی و رعایت استانداردهای نظارت بر چنین مجالسی عملیاتی نیست و راهکار مناسب خود و همت کارگزاران فرهنگی و متولیان چنین دستگاههایی را میطلبد. رقص نیز دارای غرض عقلایی است و پیآمد آن سرور، نشاط، رفع مشکلات روحی و روانی و درمان برخی از بیماریهاست.
اسلام با شادمانی مخالفتی ندارد؛ مگر اینکه گناهی بر آن عارض شود. اصل لهو و لغو نیز ایرادی ندارد تا گفته شود رقص، امری لهوی و حرام است. البته باید میان جامعهٔ سالم و ناسالم تفاوت گذاشت و مقام ثبوت و اثبات را از هم جدا دید. در جامعهٔ سالم، رقص زن برای نامحرم با حفظ پوشش شرعی و با پرهیز از عریانی، اشکال ندارد و دیدن حجم بدن حرام نیست؛ ولی در جامعهٔ بیمار ـ که هماینک نوع جوامع بیمار هستند ـ اینگونه رقص از آنجا که فسادآور است و از آن جهت که حریم حق در آن شکسته میشود، حرام میباشد و فتوای ما برای جامعهٔ بیمار، همین است.
اگر روزی فرا رسد که نوع افراد جامعه از سلامت برخوردار شوند و کارهای جنس مخالف، لغزشی در آنان ایجاد نکند، رقص نامحرم در آن جامعه ایرادی ندارد و به خاطر وجود افرادی چند که بیمار هستند، نمیتوان حکم به حرمت رقص داد؛ چرا که این افراد، همچون کسانی هستند که به وسواس مبتلا گردیدهاند و آنان در تأثیرپذیری از جنس مخالف، همچون فرد وسواسی هستند که نه تنها نجاسات را نجس میداند، بلکه آب را نیز نجس میشمرد و دریا را نیز از این نجاست بیبهره نمیگذارد. روشن است که این فرد، بیمار است و باید درمان شود؛ وگرنه هم آب پاک است و هم ساحت دریا از نجاست بهدور میباشد.