متاسفانه برخی در جامعه هستند که نمیتوانند صداهای جدید را بشنوند؛ هرچند این صداها پشتوانهٔ فکر ژرف و موشکافیهای شگرف را داشته باشد.
البته نوآوری در جایی که دانشمحور نباشد و روح آزاد اندیشی در کالبد آن مرده باشد، خلاف ارزش دانسته میشود و با آن مقابله میگردد؛ چنانکه روزی افکار فلسفی آقاي خميني را سبب کفر و نجاست میدانستند و کوزهٔ آقا مصطفی را آب کشیدند!
تحجّر و تعصب غیر عالمانه به موریانههایی میماند که به تدریج ریشهٔ درختی را که بر آن لانه زده است، میخورد. خوارج دوران حضرت امیرمومنان رحمهالله که با فقه نهروانی خویش و با انگیزه دفاع از حکم خدا و پیمودن راه خدا آیهٔ قرآن می خواندند و شعار لا حکم الا اللّه میدادند و نیز ابوموسی اشعریها خود را در هر دورهای نشان میدهند و مالکاشترها که اندک میباشند نیز همواره بودهاند. وقتی جریانی تحجّرمآب با نیروهای دارای ذهن پویا و فعال برخورد کند، حرکتی در بستر جامعه به وجود میآید. در طول این حرکت، برخی از نیروهای وابسته به جبههٔ تحجّر ـ که سلامت باطن دارند ـ خود را باز مییابند و از این جبهه جدا میشوند و نیروهای غیر وابسته نیز به طور طبیعی نیروهای آزاد اندیش هستند که پیرو عقل سلیم میباشند و در صورتی که خرد آنان سلامت دلایل ارایه شده را بیابد، به آن میپیوندد و هرچه از زمان بگذرد، جریان واپسگرا ـ که پوچی عقیده و باور دارد ـ موقعیت و چیرگی ظاهری خود را بیشتر از دست میدهد و جریان خردگرا آفتابیتر میشود.
فلسفهٔ ملاصدرا که در زمان خود نهضتی انقلابی ضدّ عالمان اخباری نقلگرا بود، نمونهای از آن است. مغز متفکر این نهضت در زمان خویش به انزوا رفت و ملاصدرا در غربت کهک زندگی کرد و در غربت آن روز جان سپرد ـ بهگونهای که حتی مشخص نیست به طور قطع قبر وی در کجاست ـ اما امروز ایشان جریان حاکم بر فلسفهٔ حوزهها گردیده است.
باید توجه داشت آگاهی و سلامت نیروهای جوان علمی در کشور ما بسیار بالاست و جوانان هوشمند و باسواد آن، بسیار وارسته و شایستهاند و به همین جهت، روزی افکار واپسگرا و ارتجاعی را کنار میگذارند. البته، آنان باید از نظر فکری و علمی، خود را اقتدار بخشند و از تقلیدگرایی دور شوند و نیز از تقلید کورکورانه ـ که گاه رنگ قداست به خود میگیرد ـ دور گردند و دستکم احتمال دهند که ممکن است حقیقت جز آن چیزی باشد که اکنون میپندارند و به آن اطمینان دارند. از آن سو، نوآوری باید دارای پشتوانهٔ دلیل و حجت باشد و نظام منطقی استنباط و کشف حکم در آن مراعات شده باشد و این امر با سخن گفتن بدون مبنا و بنا و شکستن حدود و نداشتن نظام علمی تفاوت دارد. شیخ انصاری در فقه به پیامبری میماند و متون وی دارای استاندارد علمی حوزهها بوده و مورد پذیرش حوزهها نیز قرار گرفته است. ایشان فتاوای خلاف مشهور بسیاری دارد و مواردی که وی با فقیهان گذشته مخالفت نموده، فراوان است. برای مثال، وی صوت مرجّع و مطرب را از این لحاظ که ترجیع و تطریب دارد، بیاشکال میداند و این سخن با هزار سال تاریخ فقه موسیقی مخالف است. وی غنا را به اعتبار لهوی بودن آن حرام میشمرد و نه غنایی بودن آن که میخواهد بگوید صدای غنایی دلیلی بر حرمتش نیست و بیان بودن هم دلیلی بر حرمت نمیشود.
باید توجه داشت نوآوری، تولید علم و از سر تحقیق سخنگفتن نیازمند شجاعت است و امروزه تقیه در دانشهای بشری و زمینی روا نیست؛ چرا که دنیا به سرعت در حال رشد علمی است و روزی میرسد که به احکام فاقد دلیل و حجت، از نظرگاه علم اشکال میکند و آن را به باد نقد و انتقاد میگیرد؛ روزی که ممکن است این کار با دستهایی بیرون از مراکز درونوطنی و علمی صورت بگیرد. جا دارد که امروز نهضت علمی و نقادانه با گامهای بلند نیروهای داخلی آغاز شود و برخی مشکلات موجود به امداد نیروهای خودی ـ که قصدی جز خدمت به دین ندارند ـ ترمیم گردد تا فردا، اغیار آن را چماق نقد خاینانه نسازند. البته، مستند سخنگفتن و پرهیز از تقلید کورکورانه از گذشتگان سخنی است و لزوم پاسداشت حرمت آنان سخنی دیگر است و این دو با هم تنافی ندارد.
همانگونه که روزی به شیخ بهایی رحمهالله در همین حوزهها اجازه دادند برای پایتخت آن روز ایران، منار جنبان را بسازد که هنوز برای گردشگران و دانشمندان خارجی جاذبه داردش و همانطور که عالمی دیگر در شمال کشور چشمهای را ایجاد کرده است که دو ساعت به دو ساعت آب آن از جوشش میافتد و دوباره فوران میکند و میزان فوران آن نیز در تابستان و زمستان متفاوت است و تفاوت آن نیز تابع سیستمی علمی است و کرامت هم نمیباشد و باید برای آگاهسازی مردم از نوع مهندسی آن تلاش کرد، امروزه نیز به تئوریسینهای و نوابغ علمی باید اجازه فعالیت داد تا نوآوریهای علمی خود را ارایه دهند که علم درست همواره در خدمت مردم و جامعه خواهد بود.
با ظهور اندیشههای نوپدید، نباید برخوردی از نوع مواجههٔ مرحوم صاحب جواهر رحمهالله با شیخ احمد احسایی داشت که نتیجهٔ آن چنین شد که فتحعلی شاه قاجار از شیخ احمد دعوت کرد و با تقلید از او، شیخیه را رواج داد که آثار آن هنوز در گوشه گوشهٔ مراکز کشور، بهویژه کرمان وجود دارد و برخی از آنان در مراسم شستن و کفن و دفن مردههای خود چکمه و لباس قرمز میپوشند. بسیاری از فرقههای انحرافی از علمایی بوده است که به جای شنیدن پاسخ و به جای بحث، مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند و به خاطر رنجشی که از فقیهان دینی پیدا مینمودند از آنان کنار میگرفتند و متاسفانه گاه به کمین ایادی استعمار گرفتار میشدند. زور و قلدری منشا پیدایش بسیاری از فرقههای انحرافی است.
باید فضای تضارب آرا را محترم داشت و توان گفتمان و مناظره را میان صاحبان اندیشهها بالا برد. مرحوم شیخ فضلاللّه نوری به هنگام اعدام، نامهای به عنوان وصیتنامه نوشت و سفارش نمود این نامه در جایی باز شود که صاحب کفایه و سید ابوالحسن اصفهانی حضور داشته باشند. او اعدام شد اما این دو نفر در یک مجلس با هم نمینشستند و به وصیت وی عمل نمیکردند. جناب نوری بر آن بود تا به این دو عالم بزرگ دینی اعلام دارد این اختلاف شما بود که مرا به دار اعدام کشید، وگرنه استعمار نمیتوانست مرا اعدام کند. این دو مجتهد نمیتوانستند با هم دیالوگ و گفتوگو داشته باشند.
باید فراموش نکرد که کشور عزیز ما ایران، بعد از بیش از هزار و چهارصد سال که از هجرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میگذرد، توانسته است برای نخستین بار از فضای معطر آموزههای دینی که ریشه در فرهنگ شیعی دارد استفاده نماید. این فضای بارور و بالنده را باید مغتنم دانست. فضایی که در طول تاریخ و فضای موجود آن هزینهٔ بسیاری برای فراهم شدن آن پرداخت شده است. ما دهها هزار شهید دادهایم و هزاران خانواده داغدار عزیزان جوان خود شدهاند. جانبازان بسیاری در این راه، سلامتی خود را از دست دادهاند و فراوانی از آنان شبها را تا به صبح به ناله و درد میگذرانند و آسایش و آسودگی جسمی برای آنان نیست. آههای آنان خواب را از چشمان همه میرباید. ما وقتی جانبازان سرافراز کشور و دردها و رنجها و گاه آهی را که در سینه دارند میبینم از آنان خجالت میکشیم. برخی از جانبازان روزانه بیش از ده قرص مصرف میکنند. این در حالی است که سیستم بدنی ما گاه با خوردن چند کپسول، به به هم میریزد. این انقلاب مجاهدتهای مردم را با خود دارد. این انقلاب و این حوزه برای همین مردم است. حوزهٔ قم نیز یک روزه به دست نیامده و با تلاش هزار سالهٔ عالمان دینی است که موجودی امروز را دارد. محصولات فرهنگی و دینی امروز حوزه با قلم زدن حرف به حرف و سطر به سطر محققان و متفکران حوزوی در طول تاریخ به دست آمده است. با جهاد علمی و معنوی طلابی که پیش از انقلاب، به دست کماندوهای شاه در مدرسهٔ فیضیه پاره پاره میشدند. گاه چند کماندو بر سر طلبهای میریختند و تا او را به کامیون نظامی خود میرسانند جز تنی پر از خون از او باقی نمیگذاشتند. انقلاب ما نتیجهٔ هزار سال رنجها و محنتهای شیعه و عالمان آن است. پیش از انقلاب، نوامیس این ملت امنیت نداشتند و برای اینکه کسی را تهدید به انجام کاری کنند دختر او را بهراحتی میدزدیدند. متاسفانه، امروزه برخی از بیدردها میخواهند این همه تلاش پر برکتِ پر از محنت و درد را بهراحتی ضایع کنند و هدایتهای ربانی دیانت را نادیده انگارند و مردم را از الطاف الهی دور دارند که انشاء اللّه خداوند آنها را ناکام میسازد و پیروزی با دین و مردم خواهد بود.
دین و انقلاب، هنوز مانع بزرگ مرتجعان را در پیش روی خویش دارد. واپسگرایانی که نه اطلاعاتی از دنیا دارند و نه از آخرت چیزی را به اطمینان و یقین میدانند، اما هرچه تصور نمایید ادعا و امکانات دارند. ما باید فضا را باز نماییم و به مردم و به دانشمندان خود اجازهٔ گفتن دهیم. بگذاریم تمامی ذایقهها از تجربههای روشمند و علمی خود بگویند و هر سلیقهای متاع خود را به بازار عرضه دارد و دین درست و علم و آگاهی محور تشخیص گزارههای صادق از کاذب باشد.
آزاداندیشان آزادیخواه همواره دردهای فراوانی را تحمل کردهاند؛ همانگونه که بر سر مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خاکستر و شکمبه ریختند اما ایشان با آنکه میتوانستند کسانی را بفرستند تا از عاملان آن انتقام بگیرند، چنین ننمودند و آن را برای خداوند تحمل نمودند. باید ملاحظه داشت تا دشمن فضا را برای توطئه آماده نبیند. ماندگاری این انقلاب مرهون مجاهدتهای علمی و فرهنگسازی حوزههای علمی است. این نظام چون نظامی اسلامی است، حفظ آن بر ما واجب است. نقش عالمان دینی در این نظام، نقش کارشناسی و تخصصی است و آنان هستند که میتوانند اسلامی یا غیر اسلامی بودن طرح و برنامهای را به دست آورند. ما، هم به تدین علمی و بدون پیرایه نیاز داریم که سعادت اخروی ما در گرو آن است، و هم به تمدن شفاف که سلامت دنیوی را تضمین میکند. ما نباید در پی تجدد و دگراندیشی باشیم، بلکه باید پیگیر بنایی تازه در تمدن باشیم. تمدن نیز بدون پشتوانهٔ فرهنگی و علمی شکل نمیگیرد. ما به کسی متدین میگوییم که در حوادث و به گاه فتنههای فردی یا عمومی، خودنگهدار است و حریمها و مرزها را نادیده نمیانگارد و خداوند را به فراموشی نمیسپرد. کسی متدین است که خود را در پیشامد بلاها نبازد و سختیها و مشکلات نتواند او را از مسیر حق باز دارد و حق را با تهدیدها و ارعابها و یا وعدهها ترک ننماید و دنیا چنان چشم او را پر ننماید که نتواند حق را ببیند یا نخواهد که ببیند و خودنگهداری او نیز به سبب ایمان و تقوای وی باشد، نه به انگیزهای دیگر. برای رسیدن به تمدن نیز باید تحملپذیر باشیم و با آزاداندیشی، میدان را برای تولید علم دینی باز بگذاریم و با هم بحث نماییم و تضارب آرا داشته باشیم، نه آنکه بر یکدیگر فریاد بر آوریم و چماق تفسیق و تکفیر بر هم وارد آوریم و فضا را با سم مهلک و کشندهٔ تهمت و افترا آلوده سازیم و جوانمردی را به دیار فراموشی و غفلت وا نهیم و وفایی به هیچ آموزهای دینی نداشته باشیم در حالی که می پنداریم درد دین داریم، بلکه گاه برخی حتی احکام رویکردهای متفاوت فقهی را نمیشناسند و بر تئوریسین آن حمله میآورند.