فقه حکمتگرا کثرت نسل افراد جامعه را به طور مطلق مطلوب نمیشمرد، بلکه میگوید کثرت نسل افراد سالم با بهره هوشی بالا و با زیبایی و توانمندی جسمانی سبب عزّت جامعه را فراهم میآورد.
اصلاح نژاد حیوانات و گیاهان در تمامی کشورها مرسوم است. یکی از مؤلفههای پدیدآوردن عدالت در جامعه، ایجاد فرهنگ اصلاح نژاد در میان انسانهاست. اصلاح نژاد انسانها در برخی از کشورها به صورت محدود اما تنها با تأکید بر سلامت جسمانی انجام میشود. در کشاورزی این امر نهادینه گردیده است. گاه برخی از کشاورزان، خود به گرفتن بذرهای مرغوب برای کشاورزی بهتر اقدام مینمایند. در کشت گوجهفرنگی گاه برای به دست آوردن بذری مرغوب، گوجه فرنگی را تا چند نسل تحت پرورش ویژه قرار میدهند و کاشت آنها را طی چند مرحله انجام میدهند و در نهایت آن را بر زمین مینشانند. اصلاح نژاد در گیاهان گاه چند سال به طول میانجامد. این قانون در تمامی گیاهان وجود دارد و با اصلاح نژاد میتوان بازدهی آنها را بیشتر نمود.
در اصلاح نژاد حیوانات نیز گذشت زمان لازم است و باید نسلهای فراوانی بگذرد تا نژاد حیوانی اصلاح شود.
اما این قصه در میان انسانها چگونه باید اجرا گردد تا عدالت رعایت شده باشد و کسی ستمی ندیده باشد. آلمانهای نازی که حس برتری نژاد داشتند به رهبری هیتلر با کشتار وسیع غیر نازیها، قصد اصلاح نژاد بشر را داشتند. بیش از پانزده سال پیش، اروپائیان در بوسنی و هرزگوین به همین بهانه، مسلمانان این کشور را به صورت گسترده قتلعام نمودند. اسرائیل در سرزمینهای اشغالی همین سیاست را در دست اجرا دارد.
بدیهی است چنین سیاستهایی ظالمانه و نژادپرستانه است. برای اصلاح نژاد بشر باید طرحی ارایه داد که با اخلاق اجتماعی منافاتی نداشته باشد و بعد از چند نسل، جامعه بشری جهشی به سوی علم و کمال داشته باشد.
فقه حکمتگرا راه مناسب برای اصلاح نژاد انسانی را چنین میداند که نخست باید کسانی که معلول جسمی هستند، به هیچ وجه اجازه باروری و لقاح نداشته باشند. معلولان ذهنی و جسمی حق حیات و تشکیل زندگی دارند، چون انسان هستند، ولی تولید مثل آنان حتی اگر فرزندی سالم هم داشته باشند، باید بهطور کلی ممنوع گردد. فرزند معلولان جسمی در صورتی که سالم باشد، روان ناخودآگاه وی از حس حقارت رنج میبرد و چنانچه سالم نباشد، هزینههای سنگینی را بر جامعه تحمیل میکند. اجرای این اصل، بعد از چند نسل، معلولان جسمی و ذهنی جامعه را به کمترین میزان خود میرساند.
اصل دوم طرح یاد شده چنین است که افراد معمولی، بیسواد یا کم سواد جامعه یا کسانی که بیکار میباشند، باید در تولید مثل محدود شوند و اجازه داشتن شمار کمترین فرزند (برای نمونه دو فرزند) را داشته باشند.
اصل سوم این طرح میگوید صاحبان ضریب هوشی بالا و نوابغ و نیز صاحبان مشاغل باید برای تولید مثل حمایت گردند و آنان نه تنها در تولید مثل محدودیتی نداشته باشند، بلکه برای سیاست کنترل جمعیت جامعه، باید در موارد ضرور، مورد حمایت همهجانبه برای تولید مثل و فرزندپروری قرار گیرند.
اجرای این طرح پس از چند نسل، وضعیت موجود جامعه را تغییر میدهد و جامعهای را به دست میدهد که افراد آن با ضریب هوشی بالا و سلامت جسمانی مطلوب و نیز با تأکید بر زیبایی، توانایی حرکت به سوی کمال و بهجویی را دارند؛ چرا که آنان صاحبان استعدادی سرشار و نیز صاحبان امکانات فراوان برای آبادانی دنیا هستند و کسی که دنیایی آباد دارد، بهتر میتواند در راه آخرت گام بردارد.
فقه حکمتگرا کثرت نسل افراد جامعه را به طور مطلق مطلوب نمیشمرد، بلکه میگوید کثرت نسل افراد سالم با بهره هوشی بالا و با زیبایی و توانمندی جسمانی سبب عزّت جامعه را فراهم میآورد. در این صورت، اگر کثرت جمعیت، مشکلات عمومی و معضلات خاصی را برای جامعه اسلامی پیش آورد، تحدید نسل افراد معمولی و پیشگیری از باروری را لازم میداند. البته فقه حکمتگرا شیوههایی را برای پیشگیری مجاز میشمرد که مشکلات جسمانی یا امراض روحی و روانی برای افراد در پی نداشته باشد. همچنین در صورتی که حمل، برای زن یا مرد خطراتی را در بر داشته و احتمال خطر جدی باشد، پیشگیری را لازم میداند؛ هرچند خود فرد در نهایت توانمندی ، زیبایی و بهره هوشی بالا باشد.
باید توجه داشت کنترل نسل، غیر از پیشگیری از نسل است که وجه صحیح این امر، منحصر در عنوان اول است؛ هرچند در کنترل نیز نوعی پیشگیری ضرورت دارد، ولی کنترل، عامتر از پیشگیری است؛ چرا که در کنترل، شرایط و خصوصیاتی نیز برای تولید مثل و استمرار آن قرار داده میشود که رعایت آن الزامی است؛ بنابراین به جای اصطلاح «پیشگیری از باروری» باید از «مدیریت و کنترل باروری» سخن گفت. مدیریت باروری با پیشگیری برای فرزندزایی یا تشویق فرزندزایی به صورت مطلق تفاوت دارد. مدیریت باروری میگوید نسل آدمی نیز همانند اصلاح دانههای بذری و مواد غذایی به کنترل و اصلاح نیاز دارد. فقه حکمتگرا از آنجا که حق جامعه را حاکم بر حق فرد می داند و برای کیفیت اهمیت بیشتری نسبت به کمیت قایل است، این اجازه را به مدیران جامعه میدهد تا برای اصلاح نژاد افراد جامعه و مدیریت نیروی انسانی آن تصمیم بگیرند. بنابراین باید توجه داشت که افتخار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به خاطر کثرت امت در قیامت تنها به کمیت نیست و سایر احادیث که از اخلاق نیکو و ایمان و سلامت و بهداشت سخن گفته است، مورد توجه قرار داد و تنها به کثرت جمعیت توجه نداشت و همه جوانب این بحث را در نظر گرفت.
فقه حکمتگرا تلاشهای علمی در خصوص ژنتیک و تحقیق بر ژنهای پدیدههای زنده و صاحب نطفه را مجاز میداند و آن را تلاشی مقدس میشمرد؛ چنانکه خداوند بر آفرینش انسان از آن مباهات میکند. خداوند حضرت آدم را از گل به هیأت مردی کامل آفرید که دوران نوزادی و کودکی به خود ندید، اما فرزندان او را از نطفه آفرید که زحمت دوران جنین و نوزادی را در پی دارد. خداوند در آیه ۷۷ سوره یس بر خود میبالد که تمامی آدمیان را از گل نیافرید و آنان را از نطفه آفریده است؛ پس باید برای نطفه خاصیتی شگرف باشد که کشف رمز و رازهای آن، تلاشی مبارک است. نطفه از مهمترین عوامل ریشهای و پایهای در سلامت زندگی انسانهاست. کسی که از نطفه است پدر و مادر و نیز میتواند خواهر و برادر داشته باشد. خاصیت نطفه این است که میان وی و خویشان ایجاد عاطفه و عشق مینماید. اگر آدمیان همه به ناگاه از گل آفریده میشدند و دوران جنینی نداشتند، دیگر از عشق و عاطفه خبری نبود؛ در حالی که ارزش ناسوت و کردار آدمی در آن، به همین عاطفه و عشق میباشد که در پرتو عقل رشد مییابد و قوی و تنومند میگردد. خداوند که در این آیه، پرشکوه از آفرینش انسان از نطفه میگوید به همین اعتبار است. تعجب از این است که انسان با این که از نطفه آفریده شده و باید دارای عاطفه و مهر باشد، ستیزهجو گردیده است. وی اگر از نطفه نبود چه قساوتی مییافت و چه فسادی میآفرید.
فقه حکمتگرا همانگونه که تحقیقات ژنتیی را امری لازم میداند، تلاش برای تولید انسان از غیر نطفه انسانی را نیز امری محال نمیداند و به محققان اجازه میدهد در این زمینه، تحقیقات لازم را داشته باشند. پیشرفت دانش ژنتیک و باروری، میتواند به قدرت تولید انسانهایی دست یابد که از نطفه نیست و به همین لحاظ است که عاطفه و احساس در آنان نخواهد بود و انسانهای صنعتی آینده معنای عشق و محبت را بهخوبی فهم نخواهند کرد وهمین امر به نزاع این انسانها با اربابان خود منجر خواهد شد. بشر در آینده دنیا، هم مرد و هم زنانی را بدون نیاز به جنین آدمی تولید میکند و با تنوع هم میآفریند. آیندگان انسانهایی تولید میکنند که از خود قویتر و زیباتر هستند و البته برخی را نیز به جهت اغراضی که دارد، ضعیفتر میسازد. آنان خط تولید انسانهای بسیار خطرناک و ماجراجو راهاندازی میکنند. آنان با ترکیب ژنها و تقویت برخی از توانمندیهای انسانی برای نمونه انسانهایی تولید خواهند کرد که همچون ماهیان بهراحتی در دریا غواصی خواهند کرد و بدون همراه داشتن کپسول اکسیژن به اعماق دریاها نفوذ خواهند کرد. بشر رو به رشد است و بزرگان علمی بشر معمولی در آینده بر پهنه دنیا میآیند و آنان هستند که سرآمد سرآمدان افراد معمولی و غیر معصوم میباشند. در آینده علم به برخی انسانها چنان قدرت خواهد داد که آنان میتوانند تمامی دنیا را به تباهی بکشانند و تنها با یک حرکت، میلیونها آدم را به قتل برسانند و این قساوت با دخالتهای ژنتیکی و رشد این دانش محقق خواهد شد و البته کشور ما نیز باید راه را در اسن مسیر همورا سازد تا از همین امروز به فرمول ساخت آنتیتز چنین انسانهایی دست یابد.
باروری طبیعی متأثر از عوامل چندی از جمله زیستمحیط زندگی و شرایط آب و هوایی است. اگر کسی تحقیق علمی بر روی مناطق پرباران داشته باشد درمییابد منطقههایی که بارانزاست زایمان بیشتری دارد و نطفهها در آنجا قویتر و مستحکمتر میگردد. بهنظر ما انسانهای عقیم در منطقههای خشک بیش از منطقههای بارانی وجود دارند؛ همانگونه که مشکلات رحمی و نارساییهای تولید مثل در منطقههای خشک که باران کمتری به خود میبیند بیشتر است. تأثیر زیستمحیط هم بر اصل نطفه و هم بر خصوصیات نطفه مؤثر است؛ بهگونهای که حتی خلق و خوها را نیز متفاوت میسازد. کسانی که اصل و ریشه سالم و صالحی داشته باشند، تمام فرزندان آنان افراد شایستهای میباشند؛ اما نسلهایی که نطفههای یکنواخت و سالمی ندارد و از شرایط و محیط و حتی از عوامل طبیعی تأثیر میپذیرد، فرزندان آنان خوب یا بد و صالح یا طالح و ناسازگار میشود. خانوادههای نیکوکار ریشهدار هستند و فرزندان صالحی دارند، به عکس کسانی که در خوبی و بدی دو رگه می باشند و فرزندان آنان، یکی صالح میشود و دیگری ناصالح. خانوادههای ریشهدار یکنواختی و یکدستی دارند.
نطفه، لقمه و حتی مکان و خاکی که انسان بر روی آن راه میرود در چگونگی خلق و خوی آدمی تأثیرگذار است و شخصیت او را میسازد. این مطلب را میتوان با انتقال مکانی انسانها و آزمایش و تست رفتارهای آنان به دست آورد.
هماینک تحقیقات پزشکی بر روی شبیهسازی (کلوناسیون) متمرکز است و این کار را بر روی حیوانات انجام میدهد، ولی فقه حکمتگرا میگوید هرگونه عملی که در پیشرفت علمی و به عینیت رساندن آن در تولید انسان (همانندسازی) که به زن و شوهر یا تنها به زن مربوط باشد، بلکه اگر شبیهسازی به صورت کلی صنعتی و بدون دخالت مرد و زن و در شرایط آزمایشگاهی و با اسپرم و تخمک مصنوعی و در رحمهای مصنوعی انجام شود، جایز است و استفاده نمودن از آن و عادی شدن و جنبه رسمی پیدا کردن آن مشکلی ندارد و تردید و نگرانی فقهی در حال حاضر به خاطر نوپدید بودن آن است و در آینده برای همگان عادی میشود و چنین کاری اقتدار انسان را روشن میسازد. بر این پایه، بشر میتواند باروری مصنوعی را با فرمهای متفاوتی که دارد تجربه کند؛ خواه با استفاده از اسپرم مرد و تخمک زن باشد و یا اسپرم به صورت نباتی و از طریق بعضی گیاهان به دست آید و در رحم مصنوعی و با شرایط آزمایشگاهی و با تخمک مصنوعی بارور گردد.
توان باروری در تمامی زنان وجود دارد. نازایی امری طبیعی نیست تا قابل درمان نباشد. بشر در آینده میتواند حتی زنان یائسه را زایا و مردان پیر و فرتوت را نطفهای قوی دهد، بلکه باروری مصنوعی با پیشرفت دانش ژنتیک، میتواند زنان را بدون وجود نطفه مرد، بارور سازد. افزون بر این، بشر به رشدی خواهد رسید که میتواند با استفاده از برخی گیاهان، خط تولید انسان راهاندازی کند. انسانهایی که نه پدر دارند و نه مادر و به صورت صنعتی تولید شدهاند.
افزون بر این، باردار نمودن زن از راه دور ممکن است و واقع نیز شده است. البته این عمل باید در چارچوب احکام شرعی باشد؛ از این رو نباید ظلم و زوری در کار باشد و حق هیچ ذره، موجود و انسانی نباید ضایع شود. در این صورت است که راه خدایی میشود، وگرنه زن شوهردار یا دختری که میخواهد ازدواج کند یا دختری که نمیخواهد شوهر کند و دنیایی میاندیشد، اگر از راه دور او را حامله کنند، به او ظلم شده است و باید پاسخگوی او باشند.
باردار نمودن دختر از راه دور برای حضرت مریم علیهاالسلام پیش آمده است. ایشان که وقف حرم الهی شده بود، از جهت معنوی شوهری همتای وی برای او نبوده است و خود او و تهیه غذا و میوه و کارها و رفتار او همه معنوی بوده است و کاری ناسوتی در حریم او یافت نمیشده است. این دختر از طرف ملکی که به شکل بشر تمثل مییابد حامله میشود، آن هم از راه دور و با سخن. فرشته به وی میگوید این امر خداست که تو بدون تماس با مردی حامله شوی.
امروزه نیز به وسیله دانش «تلهپاتی = .Telepathi» که در زمانه ما در حد بازی کودکانه رواج دارد و در آینده رشد مییابد، میتوان این کار را انجام داد. اگر قواعد دانش تلهپاتی برای اهل آن گفته شود، آنان در مییابند که دانش امروز آنان جز بازی کودکانه نبوده است. در این نوع باروری، احساس بسیار قوی لازم است، احساسی که عقلی باشد، بلکه به بالاتر از آن، که قلبی نام دارد نیاز است. به هر روی، این واقعه میرساند میشود دختری بدون آن که شوهر داشته باشد باردار گردد. بشر آینده قواعد و راهکار علمی این واقعه را کشف خواهد نمود و در آینده بسیاری از دختران هستند که بدون آن که تمایلی به ازدواج با مردی داشته باشند از آنجا که داشتن فرزند را دوست دارند، از طریق این روش علمی باردار میشوند، بدون آن که نیاز به استفاده از روشهای معمول باشد.
بر پایه تعلیمات فقه حکمتگرا، برخی از احکام باروری مصنوعی یا طبیعی چنین است:
اگر بچهای از راه باروری مصنوعی متولد شود، در صورتی که صاحب نطفه یا تخمک شناخته شده باشد، به صاحب نطفه تعلق دارد و صاحب تخمک مادر اوست، وگرنه فرزند بدون والدین یا بدون پدر یا مادر خواهد بود. در تمامی صورتهای باروری مصنوعی، باید از مقدمات حرام پرهیز شود، مانند آن که تلقیح کننده نامحرم باشد، مگر اینکه ضرورت آن را ایجاب کند. پرهیز نداشتن از مقدمات حرام در صورت امکان، باعث حرام بودن نطفه و فرزند نیست؛ زیرا مربوط به مقدّمات است و تنها خود مقدّمات حرام است. اصطلاح «حرامزاده» فقط در مورد انعقاد نطفه با زناست و انعقاد آن با حرام دیگری؛ هرچند مشکلات و نواقص خاص خود را دارد، احکام حرام زاده را پی ندارد.
اگر بتوان اسپرم را در اثر آزمایشهایی که انجام میشود، به صورت نباتی و از راه گیاهان به دست آورد و آن را به زن تلقیح نمود، بچه متولد شده متعلّق به مادر است و فاقد پدر میباشد.
اگر لقاح با اسپرم مرد و تخمک مصنوعی در شرایط آزمایشگاهی انجام شود و یک دختر و یک پسر پدید آیند، آن دو، برادر و خواهر پدری و بدون مادر میباشند.
چنانچه اسپرم را از فرآوردههای نباتی تهیه کنند و آن را با تخمک مصنوعی در شرایط آزمایشگاهی پرورش دهند و از آن کودکی پدید آید ـ اگر بشر، روزی به چنین تولید مثلی موفق شود که خواهد شد ـ اشکال ندارد و نوزاد به کسی ملحق نمیشود و بدون پدر و مادر خواهد بود.
اگر از لقاح اسپرم مصنوعی و تخمک مصنوعی در شرایط آزمایشگاهی، دو فرزند دو قلوی همسان پدید آید ـ یعنی از یک سلول تخم منشأ گرفته باشند ـ آثار برادری و خواهری بر آن دو جاری است.
برای باروری و داشتن فرزند میتوان رحم را از زنی که نامحرم است اجاره کرد و زن میتواند از طریق اجاره رحم خود کسب درآمد داشته باشد. بر این اساس، اگر نطفه منعقد شده زن و شوهری را از رحِم زنی خارج کنند، قرار دادن نطفه آمیخته شده در رحم زن دیگر اشکال ندارد و فرزندِ زاده شده، فرزند صاحب نطفه و زن صاحب تخمک است و ارتباطی با صاحب رحم پیدا نمیکند؛ جز آن که اگر زن با رعایت شرایط وی را شیر دهد، مادر رضاعی طفل میشود. این اشکال که شیر زن برآمده از شوهر نمیباشد وارد نیست و به عبارت دیگر، شیر مربوط به نطفه شوهر زن صاحبِ رحِم عاریهای نیست؛ چون مانع رضاع، شیر از غیر مرد و از غیر ولادت است؛ امّا در این مورد، تنها ریزش شیر زن از راه ولادت در تحقق عنوان رضاع کافی است. در همین فرض، چنانچه مورد اجاره به هر دلیلی فسخ شود و نطفه را از رحم زن دوم خارج و در رحم مصنوعی و محیط آزمایشگاهی بزرگ کنند، بچه به زن اول ـ که صاحب تخمک است ـ تعلق دارد.
هرگاه تخمدان زن، قدرت آزاد کردن و وارد کردن تخمک به داخل رحم را نداشته باشد، میتوان تخمک را با عمل جراحی بیرون آورد و آن را در خارج با اسپرم شوهر آمیخت و سپس وارد رحم زن نمود؛ همانطور که میشود رحم زن را به جای رحم زن دیگر قرار داد؛ چنانچه به نقص عضو زن نخست در زمان حیات او منجر نشود.
تقویت اسپرم شوهر با استفاده از اسپرم مرد دیگر ـ شناخته شده باشد یا نباشد ـ و تلقیح اسپرم تقویت شده به رحم زن ـ که مانند داروی تقویتی فقط جنبه تقویت دارد و در اسپرم شوهر مستهلک میشود ـ بهگونهای که منشأ پیدایش فرزند را همان اسپرم شوهر بدانند، اشکال ندارد.
آمیختن اسپرم زوج با تخمک زن دیگر در خارج و تلقیح آن به همسر یا زن مذکور یا زن سوم اشکال ندارد و زنا شمرده نمیشود و مانعی برای وارد نمودن منی در رحم زن بیگانه نمیباشد و اگر بچهای با این روش متولد شود، متعلّق به مرد است و زنی که تخمک به او تعلق دارد، در صورتی که مورد شناسایی قرار گیرد، مادر وی میباشد؛ خواه آمیختن نطفه و تخمک با خواست آن زن باشد یا چنین نباشد و خواه از تخمک اعراض نموده باشد یا نکرده باشد؛ مانند: قرار دادن تخمک در بانک اسپرم تا هر کس خواست از آن استفاده کند که تفاوتی در مادر بودن وی ندارد.
وارد نمودن اسپرم مرد بیگانه در رحم زن در صورتی که شوهر وی عقیم باشد اشکال ندارد و اگر اسپرم مرد بیگانه و تخمک همسر را در خارج (شرایط آزمایشگاه) ترکیب کنند و سپس جنین را به رحم زن انتقال دهند، همسر ـ که صاحب تخمک است ـ مادر، و صاحب اسپرم، پدر شمرده میشود و اگر مرد از نطفه خود اعراض کرده باشد ـ برای نمونه، نطفه خود را در بانک اسپرم قرار دهد تا هر کس خواست از آن استفاده کند ـ تا هنگامی که ناشناخته نگردد، پدر وی شمرده میشود و اعراض او امری ارادی است و نقشی در نسبت نطفه ـ که امری تکوینی است ـ ندارد و تا هنگامی که صاحب اسپرم شناخته شده باشد، لازم است در ازدواج لحاظ محرم و نامحرم رعایت شود و اگر صاحب نطفه شناخته شده نباشد، فرزندِ زادهشده از این نطفه، بدون پدر محسوب میشود؛ بنابراین، شوهر زن، پدر بچه شمرده نمیشود؛ چون صاحب اسپرم نیست، ولی بچه دختر زن، ربیبه و محرم میباشد و در محرمیت مرد با ربیبه، دختر زن بودن ملاک است؛ نه انعقاد نطفه فرزند توسط شوهر اول در رحم زن پیش از ازدواج دوم، و هرچند متعارف ربیبه شدن، تولد دختر قبل از ازدواج دوم است، چنین تعارف و تقدمی شرط نکاح نیست.
با توجه به پیشرفتهای پزشکی در خصوص باروری، فرزندخواندگی را میتوان از دوران جنین آغاز نمود و جنین حاصل از نطفه شوهر(اسپرم و تخمک همسر) را پس از بسته شدن نطفه و تشکیل جنین در همان روز اول به فرزند خواندگی داد و زن و مرد دیگری او را به فرزندی قبول نمایند. همچنین میتوان جنین را در رحم مادر خوانده قرار داد، ولی پدر و مادر خوانده، تنها پدرخوانده و مادر خوانده هستند و پدر و مادر حقیقی، همان زن و مردی هستند که صاحب اسپرم و تخمک بودهاند و انتقال چنین جنینی اشکال ندارد و در صورتی که مادر خوانده با رعایت شرایط رضاع به بچه شیر دهد؛ مادر رضاعی فرزند میباشد.
آنچه گفته شد در مورد پیوند تخمدان تفاوتی دارد و آن این که اگر اسپرم با تخمک زن صاحب تخمدان پیوندی لقاح یابد سلولهای زایای تخمدان (تخمک) از آنِ زن اول است و بهگونه طبیعی از نظر وراثت و خصوصیات شخصی، درصد عظیمی از صفات جنین به او باز میگردد؛ در صورتی که غلبه صفات با زن دوم باشد پیوند زدن تخمدان مانند پیوند زدن دیگر اعضای انسان یا حیوان به انسان دیگر میباشد که هیچ یک اشکالی ندارد و همه آثار عضو اصلی او را دارد، ولی در صورتی که تبدّل هویت پیوند نشود و تخمک زن اول با هویت خود با اسپرم مرد ترکیب گردد؛ هرچند در رحم زن دومی هم قرار گیرد، زن اول مادر است؛ خواه زن اول از آن اعراض کند یا نه، مگر آنکه زن اول شناخته نشود که در این صورت، طفل بدون مادر است و اگر زن دوم به او شیر دهد، مادر رضاعی او میباشد.
همچنین پیشرفتهای ژنتیک و باروری میتواند برای جلوگیری از بروز بیماریهای ارثی و ژنتیک و اصلاح نسل مورد استفاده قرار گیرد، برای نمونه، پس از لقاح و پدید آمدن تخم، در همان مراحل اولیه رشد و پیش از جایگزین شدن در رحم، میشود آن را با رضایت والدین از رحم بیرون آورد و در آزمایشگاه بررسی کرد و چنانچه تخم دارای بیماری ژنتیک ویژهای باشد، از باز گرداندن آن به رحم جلوگیری کرد و با این کار، مانع پدید آمدن بیماری ژنتیک و زایش نوزادان با نقص در خلقت شد و با تشخیص وجود بیماری ژنتیک ـ که در صورت ثمردهی آن تخم باعث سختی و ناراحتی شدید روحی و فکری برای پدر و مادر و رکود جامعه است ـ دلیلی بر لزوم برگرداندن آن وجود ندارد؛ همانطور که اگر مشکل بروز بیماریهای ژنتیک در میان نباشد، بلکه بیرون آوردن تخم برای انتخاب جنس فرزند باشد چنین است. نفس بیرون آوردن تخم از رحم زن حرام نیست و بیرون آوردن نطفه برای تشخیص جنس فرزند مجاز است؛ همانطور که اگر جنس آن مخالف با خواست پدر و مادر باشد میتوانند آن را تا در رحم قرار نگرفته است برنگردانند. بیرون آوردن نطفه مخاطرهای ندارد و به هر دلیلی که باشد، اشکال ندارد و برای باز گرداندن نطفهای که هنوز در رحم جایگزین نشده است، لزومی در کار نیست.
اگر تغییر جنسیت در نطفه به گونه علمی روشمند و بر اساس ضابطه نباشد، بعد از تولد، برای فرد نارضایتی از جنس خود را پدید میآورد؛ همانگونه که در برخی انسانها چنین است و آنان زن هستند ولی شکل مردانه دارند یا مرد هستند ولی هیأت زنانه دارند. در این صورت، چنانچه وی بخواهد جنس خود را تغییر دهد عمل جرّاحی برای تغییر جنسیت اشکال ندارد و اگر زن بخواهد از ازدواج به صورت واقعی تغییر جنسیت دهد چنانچه باعث زیان و اذیت شوهر میشود، حرام است، ولی با فرض تحقق و تغییر جنسیت، ازدواج از هنگام تغییر باطل میشود و هرچند تغییر پس از دخول انجام گیرد، دادن مهر بر عهده همسر نیست؛ زیرا خودِ زن علت باقی ماندن مَهر را که همان ادامه عقد میباشد از بین برده است و مانند آن است که زنی به واسطه شیردادن، سبب حرمت دختر خود بر شوهرش گردد و به هر حال، باطل شدن هر عقدی مستلزم برگشت به حال سابق و پیش از عقد است و اینگونه موارد، غیر از باب طلاق و جدا شدن زن و مرد از زمان طلاق است. و اگر مرد بعد از ازدواج تغییر جنسیت دهد، ازدواج آن دو از هنگام تغییر باطل میشود و در صورتی که پیش از تغییر، آمیزش داشته است، باید همه مهریه زن را بدهد و در صورت نداشتن آمیزش، دادن نصف مهریه بر عهده وی میباشد. اگر زن و شوهر، هر دو تغییر جنسیت دهند، چنانچه این تغییر در یک زمان نباشد، حکم آن همان است که گذشت، ولی در صورتی که هر دو با هم تغییر جنسیت دهند میتوانند دوباره با هم ازدواج کنند یا زن به ازدواج دیگری درآید.
همانطور که تمامی راههای گفته شده برای انجام باروری جایز است، پیشگیری از حاملگی و استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری نیز جایز است؛ به شرط آن که به نقص عضو طبیعی زن یا مرد و نازایی زن منجر نشود. بر این اساس، زن برای جلوگیری از بارداری، با رضایت شوهر میتواند از مواد و وسایلی؛ مانند: قرص، آی.یو.دی Intra Uterine COntraceptive Device).) کلاهک دیافراگم، کرِم، ژله و آمپول ـ که مانع از برخورد و انعقاد نطفه است ـ استفاده کنند و مردان با رضایت همسر میتواند از کاندوم (پوشش پلاستیک) و روش عزل بهره گیرد. البته در تمامی موارد یاد شده، پیشگیری در صورتی که با رضایت دو طرف انجام گیرد جایز است و این موارد در حکم از بین بردن نطفه جایگزین در رحم که منشأ پیدایش انسان است یا سقط جنین نیست، بلکه حکم عزل را دارد، ولی پس از انعقاد نطفه، نابودسازی آن به هر روشی که باشد؛ مانند: کورتاژ، در حکم قتل نفس است که باید در صورت ضرورت، مجوز آن توسط کمیسیون پزشکی (نه یک پزشک خاص) صادر شود و در هر یک از موارد، رضایت شوهر لازم است؛ اما چنانچه جلب رضایت شوهر ممکن نباشد و اقدام نکردن به این کار زیان جدی و حرج یا مخاطره جانی برای زن در بر داشته باشد، گرفتن رضایت شوهر از عهده زن ساقط میشود. دقت شود سقط جنین به صورت مطلق حرام است، بلکه در صورت شک؛ یعنی با احتمال بسته شدن نطفه یا بسته شدن حیض نیز نمیتوان با خوردن دارو یا مانند آن به این کار دست زد، مگر در صورتی که ماندن جنین در رحم برای مادر مشقت و سختی تحملناپذیری دارد و کمیسیون پزشکی (نه یک پزشک خاص) چنین امری را تأیید کند، اسقاط جنین پیش از دمیده شدن روح (پیش از چهار ماهگی) جایز است و پس از دمیده شدن روح نیز اگر خطر جانی برای مادر داشته باشد، جایز است. البته، باید توجّه داشت که سقط عمدی و مستقیم جنین، همیشه باید به عنوان آخرین راه حل مورد نظر قرار گیرد و تا ممکن است مرگ و سقط جنین به وسیله خوردن دارو و همراه درمان او صورت گیرد.
فقه حکمتگرا در رابطه با پیشامد معلولیت جنین میگوید: در صورتی که اطمینان به گفته پزشک نسبت به معلولیت جنین باشد؛ خواه پیش از چهارماهگی باشد یا پس از آن، خارجسازی آن برای پیشگیری از نقص در خلقت جایز است و قتل نفس نمیباشد. بر این اساس، اگر پدر و مادر از گفته پزشک نسبت به آینده و سرنوشت فرزند که معلولیت و نقص دارد نگران شوند و نگرانی به اندازهای باشد که باعث فشار روحی غیر قابل تحمل باشد یا از گفته پزشک به معلولیت او اطمینان یابند؛ هرچند نگرانی شدیدی نداشته باشند، سقط جنین حتی پس از چهار ماهگی برای پیشگیری از معلولیت همیشگی اگر درمان وی ممکن نباشد جایز است و قتل نفس شمرده نمیشود، ولی لازم است برای پیشگیری از فرزندان معلول، هرچه زودتر و در زمانی پیش از چهارماهگی ـ در صورت امکان ـ اقدام شود، ولی اگر طفل معلول به دنیا آید، هرگونه کوتاهی در درمان وی گناه است؛ هرچند تأخیر در مرگ، باعث رنج طفل یا تحمیل هزینه بر پدر و مادر یا دولت گردد.
گفتیم سقط جنین به صور مطلق حرام است جز استثنایی که برای آن ذکر شد. از نمونههای حرام سقط جنین موردی است که پزشک در شرایط آزمایشگاهی، اسپرم را ـ از هر طریقی به دست آمده باشد؛ از طریق منی مرد یا صنعت نباتی ـ با تخمک (اوول) ـ خواه از زن به دست آمده باشد یا از طریق نباتی ـ در لوله آزمایش قرار دهد و آن را رشد دهد. در این صورت، نمیتوان نطفه رشد یافته را دور انداخت و این کار در حکم سقط جنین است و باید تا هنگامی که طفل، کامل و صاحب روح میشود از وی محافظت نمود. نطفه منعقد شده انسان از هر طریقی پدید آید، منشأ انسان است و اتلاف و دور انداختن آن جایز نیست و مراقبت و حفظ نمودن آن تا رشد کامل واجب است و در صورت اتلاف، سقط جنین بر آن صدق میکند و دیه آن واجب میشود و دیه آن بر عهده کسی است که در اتلاف آن مباشرت داشته است؛ هرچند غیر مباشر نیز در صورت دخالت داشتن گناهکار است.
همچنین عقیمسازی دایمی همانند بستن لولههای رحم که سبب نازایی دایمی میشود؛ هرچند زیان جانی در بر نداشته باشد و بستن لولههای مرد در صورتی که نقص عضو و ناتوانی برای باردار کردن را به دنبال داشته باشد، اگرچه زمینه مساعد برای به دنیا آوردن فرزندانی که نقص دارند در آنان باشد؛ بهویژه در مواردی که زایمانهای پیشین نیز این موضوع را ثابت کرده است، جایز نیست و باید از راههای مجاز پیشگیری که بسیار است بهره برد و با آن که پیشگیری از افراد ناقص امر لازمی است، ملازمهای با قطع همیشگی حاملگی و عقیمسازی دایمی ندارد. البته در صورتی که حفظ جان زن یا مرد وابسته به درمانی منحصر باشد که به عقیمسازی وی منجر میشود، اشکال ندارد.
رحِم زن بسان زمین زراعی است و نطفه مرد همچون دانهای است که در آن کاشته میشود. زرع هم برای زارع است اگرچه غاصب باشد. بیشتر صفات فرزند هم به مادر میرود چرا که در دامان او رشد مییابد و با او همنفس میشود.
—————————————————–
اين مقاله تنها به هدف تبیین یکی از دیدگاه های فقه حکمت گرا و در چارچوب بحث طلبگی و بررسي علمي تدوین شده است و جنبه اطلاعرساني دارد.