اجتهاد و استنباط فقهی

 

 اجتهاد و استنباط فقهی

 فقه نهروانی

تحجّر و تعصب غیر عالمانه به موریانه‌هایی می‌ماند که به تدریج ریشهٔ درختی را که بر آن لانه زده است، می‌خورد. خوارج دوران حضرت امیرمومنان رحمه‌الله که با فقه نهروانی خویش و با انگیزه دفاع از حکم خدا و پیمودن راه خدا آیهٔ قرآن می خواندند و شعار لا حکم الا اللّه می‌دادند و نیز ابوموسی اشعری‌ها خود را در هر دوره‌ای نشان می‌دهند و مالک‌اشترها که اندک می‌باشند نیز همواره بوده‌اند.

وقتی جریانی تحجّرمآب با نیروهای دارای ذهن پویا و فعال برخورد کند، حرکتی در بستر جامعه به وجود می‌آید. در طول این حرکت، برخی از نیروهای وابسته به جبههٔ تحجّر ـ که سلامت باطن دارند ـ خود را باز می‌یابند و از این جبهه جدا می‌شوند و نیروهای غیر وابسته نیز به طور طبیعی نیروهای آزاد اندیش هستند که پیرو عقل سلیم می‌باشند و در صورتی که خرد آنان سلامت دلایل ارایه شده را بیابد، به آن می‌پیوندد و هرچه از زمان بگذرد، جریان واپس‌گرا ـ که پوچی عقیده و باور دارد ـ موقعیت و چیرگی ظاهری خود را بیش‌تر از دست می‌دهد و جریان خردگرا آفتابی‌تر می‌شود.

 

تحجر یعنی تعصب‌ بدون‌ تعقل‌ و منطق‌

 – تحجر از واژه‌ي‌ حجر است‌ و تحجر؛ يعني‌ سنگ‌ بودن‌ و در اصطلاح‌ به‌ معناي‌ دگم‌ و جمود است‌. به‌ اين‌ معنا كه‌ كسي‌ خود را در شياره‌ي‌ جهل‌ و ناداني‌ قرار بدهد و حاضر نباشد كم‌ترين‌ توجهي‌ به‌ ساير ايده‌ها و انديشه‌ها داشته‌ باشد.

تحجر تعصب‌ غير عقلاني‌ است‌؛ از اين‌ رو بايد تعصب‌ متحجرانه‌ را از تعصب‌ غيرت‌مندانه‌ جدا كرد. گاهي‌ كسي‌ با سعي‌ و تلاش‌ فراوان‌ از يك‌ ايده‌ي‌ منطقي‌ دفاع‌ مي‌كند و حتي‌ ممكن‌ است‌ در اين‌ راه‌ جان‌ خود را نيز از دست‌ بدهد، اين‌ تحجر نيست‌. تحجر، تعصب‌ بدون‌ تعقل‌ و منطق‌ است‌.

تحجر گاهي‌ فردي‌ است‌ و گاهي‌ نيز مي‌تواند جمعي‌ و يا اجتماعي‌ باشد كه‌ اين‌ سه‌ نوع‌ با يك‌ديگر متفاوت‌ است‌. تحجر فردي‌ آن‌ است‌ كه‌ فرد نظر شخصي‌ خود را دنبال‌ كند. تحجر جمعي‌ آن‌ است‌ كه‌ گروهي‌، منش‌ رياكارانه‌اي‌ را به‌ طور بسته‌ و در جوي‌ استبدادي‌ دنبال‌ كنند؛ اما در تحجر اجتماعي‌، سيستم‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ حاكم‌ بر آن‌ بسته‌ و محدود است‌ و با ساير اجتماعات‌ و جوامع‌ مراوده‌ و داد و ستد فرهنگي‌ و فكري‌ ندارد.

به‌ صورت‌ معمول‌، جامعه‌ي‌ متحجر، حكومت‌ استبدادي‌ را به‌وجود مي‌آورد و حكومت‌ استبدادي‌ به‌ تحجر موجود در جامعه‌ دامن‌ مي‌زند: يكي‌ توليد كننده‌ي‌ ديگري‌ است‌ و ديگري‌ مكمل‌ آن است.

 

 علوم به زیر خاک رفته و حوزه علمیه

حوزه‌های علمی با شناسایی صاحبان فتوا و مجتهدان حقیقی از مجتهدان ادعایی، اجازه ندهند مدعیان، صاحبان حقیقی علم دینی را به محاق و غربت برند، بلکه غبار غربت از چهره‌ی مجتهدان حقیقی بزدایند و مرهمی بر دردهای تاریخی علم آنان گردند.

ظاهرگرایان، همواره حوزه‌ها و مردم را از علوم حقیقی آنان محروم داشته‌اند و این علوم، با آنان به زیر خاک رفته است.

 

 تقلید درست از مجتهد صاحب شرایط

ریشهٔ سلامت زندگی و اساس پیشرفت، تعالی و هماهنگ شدن زندگی با معیارهای علمی، در تقلید درست از مجتهدی صاحب شرایط و دست‌کم دارای ملکه ٔقدسی است که به عنایت الهی قدرت تولید علم درست و رهبری جامعه و هدایت افراد آن را به عهده دارد؛ زیرا قانون و احکام و آموزه‌های اسلامی، امری استاد‌محور است که باید بر محور تقلید در تمامی شئون زندگی رهنمون گرفتن از عالم ربانی که صاحب ولایت یا دست‌کم صاحب ملکهٔ قدسی است، آموخته شود.

 

سعادت دستیابی به عالمان حقیقی و اطاعت از ایشان

 

انسان باید مطیع عالمی باشد که چون سخن می‌گوید مردم سخن وی را چون وحی بدانند و بوی وحی را از آن استشمام نمایند. عالم حقیقی کسی است که یا معصوم باشد یا در زمان غیبت، از زمرهٔ مجتهدان عادل باشد.

 در این صورت، سرسپردگی به عالمی که عادل نیست یا از مجتهدان نمی‌باشد، لازم نیست و مردم وظیفه‌ای برای اطاعت از او و شنوایی از سخنان وی ندارند؛ چرا که اگر مسأله‌ای را از یکی از اهل علم پرسیدند و وی آن را اشتباه پاسخ گوید، شنونده باید دوباره آن عمل را به‌جا آورد. اما اگر مجتهد عادلی مسأله‌ای را اشتباه بگوید، چیزی بر عهدهٔ فرد نمی‌باشد و وی لازم نیست اعمال اشتباه خود را دوباره از سر بگیرد.

 

سعادتی است که انسان به چنین عالمانی دست یابد و سعادت است که از آنان اطاعت‌پذیری داشته باشد. عالمی که آن‌چه می‌گوید اجتهاد خود اوست و مطالب و معارفی را که می‌گوید از دیگری فرا نگرفته و تقلیدی نیست و سخنان این و آن را جمع نکرده است و به اصطلاح نقالی نمی‌نماید.

 

عالم بودن سه شرط دارد

 باید گفت خوب‌های ما که خیلی هم خوب درس می‌خوانند مقلدی بیش نیستند و بزرگان حوزه با استفاده از مضامین بزرگان و عارفان افرادی هستند که گرفتار اطلاعات شده‌اند و در حقیقت آنان مخازن اطلاعات می‌باشند نه علم.

 

در تعریف علم خواندیم که: «العلم ملکة یقتدر بها علی ادراک الکلیات و الجزئیات»؛ پس اگر کسی در رشته‌ای علمی ملکه پیدا نکرد عالم نیست و در هر رشته‌ای که باشد مجتهد نیست، و کسی که نمی‌تواند از آنچه آموخته استفاده کند نام عالم را بی‌مناسبت بر خود نهاده است و از این تعریف می‌فهمیم که عالم بودن سه شرط دارد:

یک، دانستن و آگاهی نسبت به کلیات؛

دو، آگاهی و سر و کار داشتن با جزئیات؛

سه، تطبیق جزئیات بر کلیات.

 

چیز دیگری که از این تعریف به دست می‌آید این است که اگر فردی با اجتهاد مطلق یا تجربه توانست قاعده‌ای علمی را فرا بگیرد و خود به سراغ یک مسأله و موضوع رود و آنگاه آن دو را به‌خوبی بر هم تطبیق دهد وی در حقیقت در سطح یک عالم است اگرچه دیگران به او عالم اطلاق نکنند ولی مهم واقعیت و حقیقت امر است نه آن‌چه دیگران می‌گویند.

 

امام سیر و امت گرسنه؛ خلاف امامت الهی و آسمانی

عالم و روحانی نباید به گونه‌ای رفتار کند که آدمی را به یاد دنیا اندازد و هوس زیور و مادیات را در دل مردم و تودهٔ مسلمانان بیافریند. البته، نه تنها خود او باید چنین باشد، بلکه هر کس که با او در زندگی شریک است، باید چنین رفتاری داشته باشند.

شاید چنین گفته شود: چه اشکالی دارد عالمی از راه حلال مالی داشته باشد و با بهترین زندگی، خود و خانوادهٔ خود را اداره و هماهنگ کند؛ هم دنیای سالم و مرفهی داشته باشد و هم اهل علم و دانش باشد و خلاصه دنیا را با رسالت روحانیت همگام کند؟

با کمال صراحت در پاسخ باید گفت: این فرد دیگر صلاحیت پاسداری مستقیم از رسالت آسمانی را ندارد و دیگر نمی‌تواند روحانی باشد و امامت پیشه کند و رهبری جامعه را آرزو کند. زیرا گذشته از این که نمی‌تواند درد جامعهٔ مستضعف و کمبودهای طبقهٔ ضعیف را احساس کند، امام سیر و امت گرسنه، خلاف امامت الهی و آسمانی است.

فردی که نمی‌تواند از زندگی مرفه بگذرد، بهتر است از این راه، مرام و لباس در گذرد و به زندگی عادی و مرفه اسلامی خود با کمال آسایش و آرامش و آرایش و زیور ادامه دهد.

 

آگاهی و توان‌مندی در مصرف وجوهات

مجتهد افزوده بر اجتهاد کامل، لازم است در مصرف وجوهات شرعی آگاهی کامل و نیز توان و اقتدار لازم آن را داشته باشد. ممکن است مجتهدی بر اثر نداشتن آگاهی اجتماعی یا مصرف وجوهات به‌گونهٔ ناسالم یا نداشتن قدرت بر موارد لازم و استفادهٔ درست آن، اقتدار شرعی خود در اطاعت را از دست بدهد؛ چنان‌چه بسیاری از مشکلات امروزهٔ حوزهٔ وجوهات در اثر این‌گونه امور است.

مصرف وجوهات باید در تمام زمینه‌ها و منطقه‌ها بر اساس عدل و انصاف و اهمیت مورد آن باشد و آلوده به هیچ گونه اسراف و تبذیر یا چشم‌تنگی و امساک نباشد؛ البته توجه به محرومان در این زمینه ضروری است.

وجوهات شرعی نباید در امور شخصی یا شؤون نفسانی یازمینه‌های شیطانی به مصرف برسد و نباید آن را چون اموال شخصی یا چون اموال بادآورده مصرف نمود.

 

مشکل کمبود متخصص؛ بزرگ‌ترین مشکل جامعه

درست است که عالمان و فقهیان، از قدیسان و وارستگان بودند، اما قدرت حاکمِ استعمار و طاغوت، آنان را به تقیه و غربت مبتلا کرده و مانع رشد علمی آنان شده است.

عالمان به گوشهٔ انزوای خود می‌رفتند و «فردی» می‌اندیشیدند و فردی می‌نوشتند و نگاه «اجتماعی» نداشتند؛ از این رو، اسلام، متخصصانی اجتماعی‌اندیش نداشته است که بتواند دردها و درمان‌های اجتماعی را تشخیص دهند.

عالمان، آزاد نبودند و در مظلومیت خویش و غربتی که داشتند، ناچار از تقیه بودند. مشکل کمبود یا فقر متخصص، بزرگ‌ترین مشکلی است که جامعهٔ امروز ما از آن رنج می‌برد.

 

دین‌فروشی؛ تیر خلاص

فرد عادی اگر صد سال عمر خود را در گناه و معاصی کبیره به سر برد، ممکن است به کفر یا شرک آلوده نگردد و هیچ گاه دین‌فروشی ننماید؛ هرچند شراب‌فروش، بدکاره و خودفروش باشد؛ در حالی که می‌شود کسی عالم باشد و در عین حال، کافر یا مشرک شود یا دین‌فروشی نماید و دین خدا را بازیچهٔ مطامع دنیوی خود قرار دهد.

فردی که دین خود را می‌فروشد، دیگر چیز با ارزشی برای فروش ندارد و آخرین چیزی که فرد می‌تواند مورد معاوضه قرار دهد، دین است و با این کار تیر خلاص را به خود زده است.

 

جایگاه عالمان واقعی و موقعیت علوم انسانی

اگر بر اساس روایت «فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء» که مرکب قلم عالمان دینی را بر خون شهیدان ترجیح می‌دهد؛ ما به همین مقدار که به شهدا و خانواده‌های آنان احترام می‌گذاریم، به عالمان دینی احترام می‌گذاشتیم و آنان را ارج می‌نهادیم، موقعیت علوم انسانی چنین نبود.

اگر به عالمان واقعی احترام می‌شد و از دانش آنان بهره برده می‌شد، ناآگاهان، بساط خود را با تبلیغ و پول، پهن نمی‌کردند و اگر افراد جامعه نیز به مفاد چنین روایاتی توجه می‌کردند معیار علم را می‌دانستند.

عالم دینی، رزمندهٔ جهاد اکبر است و رزمندهٔ جبهه‌های خاکی در جهاد اصغر است. در جهاد اصغر، گاه به انسان درجه و مدال می‌دهند و چه بسا حقوق می‌دهند و در میدان اکبر دینی، گاه انسان را با انگ فسق و فجور و ضدیت با اسلام و مانند آن به انزوا می‌کشانند و تمامی شریان‌های حیات اجتماعی را از انسان می‌گیرند.

 

سنگینی نگارش عالِم از شهادت سرخ

سخت‌ترین کار عالم، نگارش است. نگارش نیز امتداد دیانت است. مداد عالم است که به کار او امتداد می‌دهد. نگارش و آوردن جوهر قلم بر کاغذ سفید از شهادت سرخ سخت‌تر و سنگین‌تر است.

رزمنده از همه چیز خود، در آنی می‌گذرد و با یک تیر که از سوی دشمن می‌آید به سرعت به وصول دست می‌یابد، اما عالم دینی به اقتضای فعالیت فکری که دارد باید دست‌کم چهل یا پنجاه سال خود را نمدمال کند، بارها و بارها مرگ را پیش چشم ببیند، بارها و بارها بمیرد، دوباره زنده شود و آن‌گاه قلم به دست گیرد تا بتواند دقیق‌ترین عبارات علمی و فنی را بر کاغذ آورد.

 

دریافت فتوا از مجتهدان واقعی و نه ادعایی

نظام باید مجتهدانی که صاحب حرفه و تخصص واقعی، نه ادعایی هستند را شناسایی کند و پاسخ و فتوای درست که فرایند روشمند استنباط و تحقیق را داراست از آنان بخواهد و از هر مجتهدی نیز در حوزهٔ تخصص او فتوا بخواهد و چنین نباشد که برای نمونه از مجتهدی احکام موسیقی و غنا را طلب کند که وی در آن سررشته ندارد یا مسایل اجتماعی را از مجتهدی بخواهد که در مسایل اجتماعی و نیز روان‌شناسی اجتماعی دستی ندارد.

مجتهدی که در حوزهٔ مسایل اجتماعی تخصصی ندارد از قدرت درک مشکلات آن حوزه عاجز است تا چه رسد به این‌که بخواهد برای حل آن مشکلات بیندیشد و نظریه و فتوایی دهد که حلاّل مشکلات باشد.

 

حل مشکلات در گرو شناسایی عالمانِ آشنا با دیانت

باید پرستاران سالم را از ناشایستگان آن بازشناخت و طبیبان حاذق را از پرستاران تمایز داد و حکم را از جراحان دیانت گرفت؛ آن‌گاه این طبیبان حاذق و جراحان ماهر، به طور کامل و درست به دور از هرگونه ریا، اهمال و جهت‌گیری، حق را بیان می‌کنند و هر زمینه را به‌خوبی مشخص می‌سازند.

اگر عالمانِ آشنا با دیانت اسلام و تشیع، شناسایی می‌شدند و با دقت فراوان و به‌طور جمعی و با تبادل افکار، زمینه‌های دینی و اجتماعی را بررسی می‌کردند و طرح درستی از دین‌داری ارایه می‌نمودند، بسیاری از مشکلات مردم برطرف می‌شد.

 

فقیهان مدعی

در میان جامعهٔ روحانیت، کسانی بوده‌اند که ادعای ولایت ظاهری داشته‌اند. اینان تقلید خود از مجتهدان حقیقی و آگاهی بر نظریه‌های آنان را نشانهٔ شکوفایی نیروی اجتهاد در خود می‌پنداشتند و خود را فقیه می‌شمردند؛ در حالی که تنها توان حفظ معلومات و احضار آن را داشتند، نه قدرت انشای علم و تولید دانش، که بر پایهٔ ملکهٔ قدسی و نظام روشمند علمی استنباط، «اجتهاد» نامیده می‌شود.

بیش‌تر کتاب‌های این گروهِ ظاهرگرا، تکرار گفته‌های پیشینیان و جمع آن و جمودورزی بر نظریه‌های گذشته بوده و خالی از تحقیق‌های علمی و نوآوری است و اگر گفته یا سخنی نو در آن باشد، از اساتید و مجتهدان صاحب ملکهٔ قدسی نقل شده است که گاه حتی به نوشتن کتاب و ثبت نظریات خود رو نمی‌آوردند و این ظاهرگرایان نظریه‌های آنان را به نام خود در کتاب‌ها می‌آوردند.

 

شناخت اجتهاد حقیقی یا ادعایی و مجتهدان عادل

ما می‌خواهیم جامعهٔ فعلی روحانیت را به تیغ تیز جراحی جامعه‌شناسی ببریم و از این ورودی، به تحلیل این جامعه بنشینیم، و نکاتی را خواهیم گفت که ما را در شناخت موقعیت مجتهدان به صورت عام ـ اعم از آن که دارای اجتهاد حقیقی باشند یا ادعایی ـ و مجتهدان عادل به صورت خاص آشنا می‌سازد.

منافع خود به جای مراد شریعت

روحانیان ادیان، مردم را نسبت به احکام دینی به تزلزل و بی‌اعتمادی سوق داده‌اند و منافع خود را به جای مراد شریعت، به توده‌ها القا کرده‌اند و همین، بهانه‌ای برای شکارچیان شده است که طرح دین‌گریزی و معنویت‌مداری در پرتو عقلانیت فردی را به توده‌هایی ارائه دهند که امروز به مدد علم، زیر بار خرافات نمی‌روند.

شرورترینِ امت

جبروت عالمان دینی نباید مردم را به ترس اندازد و او باید خاک نشین باشد و به سادگی با مردم نشست و برخاست داشته باشد تا هر کس بتواند به‌راحتی پاسخ مسایل دینی خود را از او بخواهد.

این عنوان شامل هر مسلمانی می‌شود که از یک‌دیگر ترس دارند و برای نمونه، تعقیبات نماز را بلند نمی‌خوانند به این احتمال که در صورت اشتباه، دیگران به وی نخندند.

هر مسلمانی اگر مسلمان است نباید از دیگر مسلمانان اگر مسلمان باشند ترسی داشته باشد. متأسفانه برخی از مسلمانان افتخار می‌کنند که از او حساب می‌برند یا دیگران از او ترس دارند غافل از این‌که وی از میدان دین‌مداری بیرون رفته است و از: «شرار أمّتی» گردیده است.

 

فشارهای عالمان ظاهرگرا بر عارفان بزرگ شیعی

عارفان بزرگ شیعی با فشارهای عالمان ظاهرگرا از فضای علمی حوزه‌ها رانده می شدند. برای نمونه، در پنجاه سال پیش، چهره قدس و معنویت، حضرت آیت‌الله رفیعی قزوینی قدس‌سره را به عزلت کشاندند و این روح مجسد را با فشارهای خود از قم بیرون و به تهران و سپس به قزوین کشاندند.

شهریهٔ آیت‌الله الهی قمشه‌ای رحمه‌الله را قطع کردند، آیت‌الله شعرانی که ارسطوی ایران در عصر حاضر بود را به تهران سوق دادند، آقاي خمینی را از گفتن تفسیر عارفانه سوره حمد حتی در دوره حاکمیت خود و در ابتدای انقلاب بازداشتند و نگذاشتند عالمی ریشه‌دار در حوزهٔ قم بماند و صاحب مدرسه و مکتب شود و این روند هم‌چنان ادامه دارد.

 

چهل سال سابقه تدریس

 بزرگان فقهی ما در قداست و پاکی سرآمدند. فقیهان شیعه همچون شیخ مفید و شیخ طوسی از اولیای خدا بوده‌اند. اما قداست و معنویت آنان یک سخن است و لزوم نقد علمی بزرگان مطابق با معیارهای علمی سخن دیگری است که نباید میان این دو خلط نمود.

در حوزه‌های فعلی ما باید مشخصات همه معلوم باشد. هم اینک مراکز خدماتی کوچک یا حتی شهرداری‌ها آمار دقیقی از کارمندان و کارگران خود دارد، و مرکز مدیریت حوزه نیز باید بتواند همه‌ی طلاب را شناسایی کند. برای نمونه، ما کتاب «احکام پزشکی» را نوشته‌ایم و این کتاب در وزارت بهداشت به عنوان متنی مناسب برای تدریس در دانشگاه تشخیص داده شد. آنان با این مرکز تماس تلفنی گرفته بودند و گفته بودند ما این آقا را نمی‌شناسیم. عجیب است مرکز گفته شده، مرا با چهل سال سابقه‌ی تدریس در حوزهٔ قم و صد عنوان کتاب چاپ شده و چند صد جلد کتاب دیگر که برخی از آن برای چاپ آماده است نمی‌شناسد.

 

فقیهی که روانشناسی بلد نباشد فقیه نیست

به تعبیر من، ما یک حوزه‌ی پویا نداریم. هیچ سوادی ندارند و من بارها این مساله را به مسئولان و روی منبر گفته‌ام. فقه چیست؟ یا مربوط امور اجتماعی یا امور مردمی، باید روانشناسی و جامعه‌شناسی بدانی. فقیهی که روانشناسی بلد نباشد فقیه نیست، جامعه شناسی و روانشناسی یک وقت می خواهید از اروپا بیاورید یک وقت من ۶ هزار تا روایت معصوم دارم که در هیچ کدام از دانشگاه‌های دنیا نیست.

من بیشتر از همه‌ی اروپا روانشناسی دارم، این‌جا ولی این آقا نمی‌داند، وقتی اسم من توی سایت می‌آید “حضرت آیت‌الله‌العظمی‌دکتر نکونام” چون نمی‌داند این‌جا در متون دینی سرشار از علم روانشناسی است فکر می‌کند من اگر روانشناسی می‌دانم حتما در دانشگاه خوانده‌ام.

من تا هزارسال دیگر را آنلاین به شما می‌دهم. گفتم مثلا فیضیه ۴۰ سال دیگه چطور و ۸۰ سال دیگر و ۲۰۰ سال دیگر چطور است. من بارها گفته‌ام من از همه کوچک‌ترم، بیایید اول همین سیوطی را از من امتحان بگیرید و بعد من از شما امتحان می‌گیرم.

 

مثالی برای آنان که سد راه عالمان و مجتهدان حقیقی‌اند

در هر دعوايى بايد نخست طرف دعوا را شناخت كه از متخصصان و صاحبان مهارت است يا از ناشيان غوغايى و هوچى گرايى. براى مثال، دعوا با تيغ‏‌كشان حرفه‏‌اى داراى امنيت بالاترى است نسبت به كسانى كه دعواى لاتى دارند و لاف تيغ‌كشى مى‏‌زنند؛ زيرا آن كه در تيغ‏‌كشى استاد است تيغ را چنان نرم مى‏‌كشد كه تنها سبب زخمه مى‌‏شود، ولى آن كه لاف تيغ‌‏كشى دارد بى‏‌هدف تيغ مى‌‏زند و زخم كارى بر ديگرى وارد مى‏‌آورد.

اين مثالى است براى كسانى كه لاف دانش مى‏‌زنند و خواب علم مى‏‌بينند كه آنان سد راه عالمان و مجتهدان حقيقى هستند و ناجوان‏مردانه از هيچ زدنى دريغ ندارند و هر رَطب و يابسى به هم مى‏‌بافند تا آنان را به زَعم باطل خويش فرود آورند بلكه چند روزى خود بر فراز آيند. مَسندى كه جز پندار نيست اما نه پندار بى‌‏اثر، بلكه زعمى كه معصيت در پى معصيت آرد.

 

اولویت تعریف موارد حلال پیش از بیان حرمت در فقه حکمت‌گرا

باید در برابر تزها و ایده‌های حق‌ستیز دنیا، آنتی‌تز و ایده‌ای جدید، اما دین‌پسند و سازگار با فرهنگ شیعی، داشت و از این طریق، با مستکبران معنویت‌ستیز به رقابت برخاست تا بتوان اداره دنیایی با چند میلیارد جمعیت را به دست گرفت.

با توجه به مقتضای آموزه: «وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ» (انفال / ۶۰)، آمادگی تنها به ادوات نظامی خلاصه نمی‌شود و همه امور ـ از جمله مسایل مربوط به مهندسی فقه را شامل می‌شود. فقیه حکمت‌گرا برای مدیریت جامعه، پیش از آن‌که از حرمت چیزی سخن گوید، موارد حلال آن را طراحی می‌کند و بدین‌گونه به تقابل با فرهنگ منحط و معنویت‌ساز و ضد اسلام غرب می‌رود.

نخست باید حلال‌ها به جامعه معرفی شود و سپس آنان را از موارد حرام آن باز داشت تا تبلیغ دینی روند طبیعی خود را طی کند. در این صورت است که می‌توان از جامعه انتظار داشت از حرام‌ها دوری جویند. بیش‌تر کسانی که به معصیت آلوده می‌شوند، انسان‌های شایسته‌ای هستند که چون درآمدزایی یا کامیابی خود از موارد حلال را در بن‌بست دیده‌اند و مرزهای حلال و شرعی را بسته می‌انگاشته‌اند، به انحراف کشیده شده‌اند.

 

پرهیز از حمله به مردم و سخت‌گیری بی‌مورد بر آنان

نباید اجازه داد کسی به‌راحتی به مردم حمله نماید و آنان را بایکوت کند؛ چرا که خود چنین خواهیم شد و از آنان دور می‌گردیم و چنین امری بسیار خطا و خطرناک است.

چرا برخی از عالمان دوست دارند بدون دلیل از حرام سخن بگویند و بعد از مدتی هم داعیهٔ حلال آن را داشته باشند. در این صورت است که مردم به عالمان بی اعتقاد می‌شوند و می‌گویند علما تا دیروز همه چیز را حرام می‌دانستند ولی امروز سخن از حلال حلال سر می‌دهند و ما نمی‌دانیم سخن دیروز آنان را گوش دهیم یا سخن امروز آنان را؟

همان‌طور که فقیه مجوز ندارد بدون دلیل برای مردم حرام‌تراشی نماید، کارگزاران اجرایی نباید سعی کنند کیفر درست کنند؛ یعنی نباید به دنبال کسی که شاکی خصوصی ندارد روانه شوند و دهان کسی را بو نکنند تا ببینند شراب خورده است یا خیر؟

در گذشته‌های دور، مردم می‌شنیدند که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دیده را ندیده انگاشت، ولی امروزه ندیده دیده می‌شود. اخلاقی که بسیار زیان‌بخش است. نباید به مردم تاخت و نباید آنان را مورد هجمه قرار داد. درست است هرجا دلیلی بر حرمت وجود داشته باشد باید آن را بر دیده نهاد، ولی نباید بدون در دست داشتن دلیل، چیزی را حرام ساخت؛ گرچه بر مذاق خوش نیاید.

 

سنخیت مراتب مکلفان با حکم شرعی در فقه حکمت‌گرا

در فقه حکمت‌گرا، افراد جامعه بر سه گروه کلی انسان‌های کامل و وارسته، مومنان متوسط و مردم عادی تقسیم می‌شوند و کردار آنان نیز به تبع این امر بر سه قسم است و هر کاری شایسته گروهی است.

فقیه حکمت‌گرا در مقام فتوا به این امر توجه دارد و مخاطب فتوا را لحاظ می‌نماید. برای نمونه، تنها ماندن و تنها خوابیدن در خانه کراهت دارد اما چنین فتوایی به صورت کلی درست نیست؛ چرا که مخاطب آن افراد عادی هستند و آنان اگر تنها باشند به ترس می‌افتند و اعصاب آنان ضعیف می‌گردد یا به گناه آلوده می‌شوند، اما برای گروه نخست از انسان‌ها یعنی انسان‌های کامل و اولیای الهی، تنهایی نشان قوت اندیشه و قدرت روحی است و باید گفت: «علامه قوّه الفکر الوحده» و تنهایی برای آنان مستحب موکد است.

فقیه به طور قهری باید خود اهل راه باشد تا بداند اگر سالک عارفی در شبانه‌روز بخشی از وقت خود را به تنهایی اختصاص ندهد، خیری به او نمی‌رسد و کسی که می‌خواهد به او نزدیک شود و خیری را نصیب او گرداند، مزاحمانی را نزد او می‌بیند که سبب حرمان او می‌شوند. سالک نیازمند خلوت است و وی باید خود را با همه هستی میزان کند و سهم خویش را از غیب دریابد.

 

پیرایه‌ها و سخت‌گیری‌ها؛ حاصل چیرگی برخی فقیهان ظاهرگرا

دین بر آن است تا غفلت و تباهی را از انسان‌ها بزداید و هیچ گاه دین احکامی را وضع نمی‌کند که آنان را به غفلت فرو غلطاند. در این راستاست که دین از پرخوری و خواب یا خوشی بسیار و مُفرَط پرهیز می‌دهد. کسی که همواره در خوشی است، سادیسم پیدا می‌کند و به نوعی از مشکلات روحی و روانی یا دیوانگی می‌گراید.

اسلام با آن که لذت و کامیابی را انکار نمی‌کند، بلکه خود به این امر توصیه می‌کند و آن را تشویق می‌نماید و پیروان خود را از رهبانیت دور می‌دارد، همان طور که از استکبار نهی می‌کند، اما خوشی افراطی را نیز نهی می‌کند؛ زیرا خارج شدن از مدار طبیعی انسانی است.

دین سرشار از بی‌پیرایگی و دور از سختی‌هاست و ساده ساده به پیش می‌رود، از این رو، سخن ما این است که بسیاری از پیرایه‌ها و سخت‌گیری‌ها برای مترجمان دین و با گذر زمان، با چیرگی سلایق برخی فقیهان ظاهرگرا پدید آمده و البته برخی نیز برای زمان آنان مناسب بوده است، اما در بیرون آن محدوده، قابل اجرا نیست. دین به خودی خود حظ و لذّ آدمی را برمی‌انگیزد و انسان را عاشق خویش می‌گرداند. انبیا و اولیا نیز در زندگی خود ساده و به دور از هر گونه پیرایه بودند؛ زیرا چنین دینی را شعار خویش قرار می‌دادند.

 

فقیه حقیقی

«فقه» به صورت کلی بر دو مکتب حکمت‌گرا و ظاهرگرا تقسیم می‌شود. فقه ظاهرگرا برای خود رویکردهای متفاوتی دارد. فقه مصلحت‌گرا یکی از شعبه‌های فقه ظاهرگراست.

غرض گفته‌پرداز با در دست داشتن نظام معرفتی وی به دست می‌آید، نه صرف خبر یافتن و آگاهی از برخی گفته‌های وی و تحلیل یک‌جانبه آن یا دریافت معنای واژگانی بدون توجه به مراد اصلی و غرض گفته‌پرداز.

فقیه حقیقی کسی است که به آن مقاصد که غرض مولاست نیل یابد و نیل به غرض مولا بدون دریافت موضوع و ملاک و نیز رسیدن به منظومه معرفتی شارع قدسی ممکن نمی‌شود؛ برای همین است که فقه حکمت‌گرا کسی را مجتهد و فقیه خویش می‌داند که عرفان و فلسفه را به عنوان دانش‌های پیش‌فرض اجتهاد داشته باشد.

 

فقدان نظام علمی و فرهنگی در حوزه‌ها

دانش فقه نیازمند سیستم و طراحی است. فقه باید بتواند پاسخ‌گوی معضلات و پرسش‌های نظام باشد. الآن نظام ما باید بتواند تمامی مشکلات خود را با پشتوانه فقهی قوی حل کند.

روحانیت باید بداند در تبلیغ امور دینی واجب نیست کاری بکنیم، ولی اگر کاری را به دست گرفتیم، واجب است آن را به‌خوبی انجام دهیم؛ چرا که تبلیغ بد از دین، ضد تبلیغ است و سبب دین‌گریزی افراد می‌گردد. طلبه شدن واجب نیست، ولی اگر کسی طلبه شد واجب است خوب باشد.

حوزه نیازمند تدوین نظام‌نامه است که از قانون اساسی بالاتر است؛ چرا که قانون اساسی، تنها برای یک کشور است اما ما می‌خواهیم قوانین و اصول مدیریت حوزه‌ها که در واقع مدیریت فرهنگ شیعی است را پی‌ریزی نماییم. ما می‌خواهیم برای فرهنگ شیعی که ریشه در عصمت دارد، نظام‌نامه بنویسیم که در واقع فرهنگ‌نامه‌ای برای تاریخ تشیع است. آن هم تاریخی که تنها هزار و چهارصد سال از آن گذشته و ممکن است هزاران سال دیگر آن مانده باشد. پس باید نظام علمی و فرهنگی حوزه‌ها را تدوین نمود که امری بسیار سخت‌تر از تدوین قانون اساسی است.

نوشتن اساس‌نامه برای یک مدرسه یا مؤسسه با تنظیم اساس‌نامه برای حوزه بسیار تفاوت دارد. سخنان و نظرگاه‌های همه را نیز باید شنید؛ هم از پیران و هم از جوانان، هم از دولت و هم از ملت.

 

ناتوانی مسئولان حوزوی در مواجههٔ با تبلیغات منفی

_ حوزه‌ها باید ساختاری پیدا کند که آنان برای هر سال از کارهای خود گزارش دهند که چه کاری برای پیشبرد دین انجام داده‌اند ولی متأسفانه این‌چنین نیست و حوزه‌های ما هنوز ساختار علمی خود را پیدا نکرده است و در درس‌های خارج خود به بحث‌های تکراری می‌پردازد. بحث‌هایی که برای جامعهٔ فعلی ما کاربردی و کارآمد نیست و اصالتی ندارد.

_ ما باید در جهان قدرت اثباتی پیدا کنیم. ما چه تعداد سایت علمی بر روی شبکهٔ اینترنت داریم؟ شما چند سایت دارید که فیلسوفان ما بتوانند در آن با فیلسوفان کشورهای دیگر به صورت آنلاین گفت‌وگو داشته باشند و گفت‌وگوهای آنان نیز برای کاربران اینترنت به صورت زنده قابل دسترسی باشد تا این عالمان بتوانند فرهنگ فلسفی شیعه را پاسداری کنند و سربلند از آن مناظره بیرون آیند و دنیا ما را فقط به چشم روضه‌خوان نبیند؟

_ من به مزاح به مدیر حوزهٔ علمیهٔ قم گفتم شما چنین سایتی را راه‌اندازی کنید و ما حاضریم با دیگران بحث کنیم. این کار شما از دو حال خارج نیست یا ما در مناظره با دیگران پیروز می‌شویم و چیزی را ثابت می‌کنیم که در این صورت افتخار آن برای شماست و شما خوش‌حال می‌شوید یا آنان ما را می‌زنند که باز خوش‌حالی آن برای شماست؛ چرا که زبان ما را کوتاه کرده‌اید.

_ ما برای تبلیغات باید به صورت کلان و مدرن و به‌گونهٔ علمی و اثباتی سرمایه‌گزاری کنیم. در دنیا این همه تبلیغات منفی بر علیه ماست و ما را افرادی غیرمنطقی و خشن می‌دانند؛ چرا که ما در جایی کاری نکرده‌ایم و چیزی را ثابت ننموده‌ایم. هم‌اینک سایت‌های فارسی زبانی که بر علیه ما فعالیت می‌کند و با بودجه‌های آمریکا نیز حمایت می‌شود از شمار بیرون رفته است. آمریکا برای آنان مثل بخش دولتی ایران شده است.

 

تحقیق؛ پشتوانهٔ تبلیغ

تبلیغ که برجسته‌ترین کار حوزه‌ها در این زمان است سزاوار حوزه‌ها نیست. انبیای الهی که دین خداوند را تبلیغ می‌کردند به پشتوانهٔ وحی دل‌گرم بودند اما حوزه‌ها برای تبلیغ باید پشتوانهٔ تحقیق را داشته باشد و تبلیغ بدون تحقیق نافرجام و شکست‌خورده است. حوزه‌های امروز تحقیقی ندارد تا بتواند تبلیغ داشته باشد.

اساتید حوزه و بزرگان آن به‌طور روزمره و به صورت شخصی و خصوصی درس می‌گویند و کتاب می‌نویسند تا باقیات صالحاتی برای آنان باشد. چنین چیزی به هیچ‌وجه شأن روحانیت شیعه و فرهنگ پویای شیعی نیست. روحانیت نیازمند تحولی اساسی است تا بتواند در جامعه کاربرد و نقش تأثیرگذار پیدا کند.

حوزه در سطح کشور دویست‌هزار نیرو در اختیار دارد که باید برای تربیت آنان طرح و برنامه داشته باشد به‌گونه‌ای که خروجی آن تربیت نیروهای مبتکر با قدرت طراحی و نظریه‌پردازی باشد و بتوانند نبض علوم انسانی را در سراسر جهان به دست گیرند و به عنوان مرکزی مهم که به تولید دانش در عرصهٔ علوم انسانی می‌پردازد در سطح جهان شهره باشند و طرح‌های علمی آن در سطح جهان قابل خرید و فروش باشد؛ نه آن‌که نیروهای آن برای تبلیغ در روستاها تربیت شوند و آنان نیز مجبور باشند برای امرار معاش خود از فقرای شیعه تکدی کنند.

 

کاربرد حوزهٔ فعال و مؤثر در جامعه

با توجه به عظمت و بزرگی که انقلاب اسلامی دارد و با توجه به تأثیر شگرف آن، از حوزه نیز توقعاتی هم‌پای آن هست و نباید این حوزه را هم‌چون حوزهٔ پیش از انقلاب دانست. به طور کلی حوزه نسبت به جامعهٔ امروز مؤثر و فعال نیست و متاعی در خور برای عرضه ندارد. رشته‌های علوم تجربی و فنی و دانشگاه‌ها و پژوهشکده‌های مرتبط با آن تا کاسب کارها، قصابی‌ها، نجاری‌ها و آهنگری‌ها هر یک چیزی برای عرضه به جامعه دارد اما حوزه عرضهٔ خاصی نسبت به جامعه ندارد.

ما در فقه، فلسفه و عرفان که علوم ادعایی حوزه هست یک نهضت فراگیر برای تولید علم نمی‌بینیم و تلاش‌ها نوعی نیست؛ چون نظام آموزشی حوزه نتوانسته است آن را روشمند و قانونمند کند و آن‌چه هست تلاش‌های جزیی و شخصی است که از نظام حوزه بر نیامده است.

نظام حوزه فعال نیست و نمی‌تواند کاربردی در جامعه داشته باشد و کار با موعظه و دعا که بیش‌تر مخاطبان آن نیز کم‌ترین افراد جامعه هستند پیش می‌رود. این با شأن روحانیت آن هم در دامن انقلاب اسلامی که با خون شهدا طراحی و آب‌یاری شده، مناسب نیست.

 

آموزش آداب اجتماعی؛ اولویت عالمان دینی

عالمان دینی به جای این‌که تنها نماز غفیله و نافله را به کارگزاران و مأموران و نیز به اقشار ضعیف جامعه یاد دهند، باید آداب اجتماعی را نیز به آنان آموزش دهند. عالمان دینی به مسؤولان باید بیاموزند در مقابل هر بینوایی نایستند و با رانندهٔ زحمت کش، هم‌چون دزد برخورد نکنند. اگر چند نفر این چنین برخوردی را ببینند، سیگار فروشی را بر تاکسی‌رانی ترجیح می‌دهند و سرمایهٔ خود را در آن راه می‌گذارند.

امروزه این‌گونه کارها می‌تواند انقلاب را تضعیف نماید و بر عالمان دینی است که در این رابطه و به‌ویژه در بحث اخلاق حرفه‌ای کاری در خور انجام دهند. در تذکرها و در انتقادها و در امر به معروف و نهی از منکر نباید به خرده‌ریزها توجه نمود بلکه باید: «فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکفْرِ» بود و شاخ‌ها را گرفت و شاخ شاخداران مستکبر را قطع نمود.

با نرم‌ها باید با نرمی برخورد نمود و با زبرها به صورت درشت و ضمخت و اگر کار به عکس شود روشن است که به ضعیف‌کشی که کاری ناجوان‌مردانه است و از اخلاق بندگان رحمان به دور می‌باشد دچار شده‌ایم؛ چرا که آنان تا به نرمی می‌رسند رها می‌کنند و تا به سفتی و زمختی می‌رسند محکم می‌ایستند و با غلاظ و شداد برخورد می‌کنند.

این فرهنگ دین و دیانت است که ما باید آن را در خود، دیگران و در سراسر اجتماع گسترش دهیم و از دیکتاتوری دست برداریم و وقتی به ضعیفان، فقیران و مظلومان می‌رسیم، با مرحمت با آنان رفتار کنیم.

 

فقیهان مدعی

در میان جامعهٔ روحانیت، کسانی بوده‌اند که ادعای ولایت ظاهری داشته‌اند. اینان تقلید خود از مجتهدان حقیقی و آگاهی بر نظریه‌های آنان را نشانهٔ شکوفایی نیروی اجتهاد در خود می‌پنداشتند و خود را فقیه می‌شمردند؛ در حالی که تنها توان حفظ معلومات و احضار آن را داشتند نه قدرت انشای علم و تولید دانش، که بر پایه‌ی ملکهٔ قدسی و نظام روشمند علمی استنباط، «اجتهاد» نامیده می‌شود.

بیش‌تر کتاب‌های این گروهِ ظاهرگرا، تکرار گفته‌های پیشینیان و جمع آن و جمودورزی بر نظریه های گذشته بوده و خالی از تحقیق‌های علمی و نوآوری است و اگر گفته یا سخنی نو در آن باشد، از اساتید و مجتهدان صاحب ملکهٔ قدسی نقل شده است.

 

فرهنگ شیعه؛ تنها رقیب آموزه‌های اومانیستی غرب

 امروزه همه دریافته‌اند که ظلم و زور و قلدری، نه از ابرقدرت غرب بر می‌آید و نه از دیگر کشورها و تنها این فرهنگ است که باید در دنیا حاکم گردد و جنگ آینده نزاع و برخورد میان تمدن‌ها و فرهنگ‌های علم‌مدار است.

البته، چیره‌ترین فرهنگ حاکم هم‌اکنون آموزه‌های اومانیستی غرب است و تنها فرهنگ قدرتمندی که می‌تواند با ساماندهی درست به رقابت با آن برخیزد، فرهنگ شیعه است که پشتوانه دویست و هفتاد سال رهبری معصوم و استادی مقام عصمت را دارد و می‌تواند پاسخ‌گوی مشکلات فکری، فرهنگی، معنوی و مادی دنیای امروز و آینده جهان باشد و این توانایی را دارد که راهبرد رهایی مردم از ظلم‌ها و اجحاف‌ها و تامین سلامت دنیوی و نیل آنان به ملکوت و تامین سعادت اخروی را عهده‌دار گردد. رسیدن به چنین جایگاهی زحمت بسیار عالمان دینی را می‌طلبد و معنای اجتهاد و استنباط و فقاهت نیز همین است.

امروزه با رشد عقلانیت و به تبع آن، استقبال مردم از معنویت، باید با ملاک و معیار علمی با مردم سخن گفت و دیگر نمی‌توان برای دانشمندانی که در آن سوی مرزها گوشت شغال، خرچنگ یا قورباغه می‌خورند گفت احکام اسلامی چرایی ندارد و باید با تعبد، آن را پذیرفت.

امروزه با محوریت علم، نمی‌توان پاسخ مراکز علمی را با احکامی تعبدی و بدون تحلیل علمی و فلسفی داد؛ چرا که آنان تنها بر گزاره‌های علمی تکیه دارند و چیزی به عنوان تعبد نمی‌شناسند.

 

برتری فقه حکمت‌گرا بر فقه ظاهرگرا

فقه حکمت‌گرای شیعه دارای ملاک و مناط و تابع مصالح و مفاسد واقعی و مبتنی بر خیر و شر است و چنین نیست که خداوند حکمی داشته باشد که معیار آن نامعقول باشد. فطرت آدمی که تربیت ناسالم نیافته است به ملاک‌ها و معیارهای شرعی دست می‌یابد؛ چرا که ملاک‌دار بودن دین آن را با فطرت، خلقت، طبیعت و منش هستی هماهنگ نموده است. در واقع تشریع و چینش احکام الهی چنان دقت و ظرافتی دارد که می‌توان با یک حکم شرعی حقانیت دین اسلام را ثابت نمود و هر حکمی که چنین توانی ندارد از شریعت نیست.

دین روش زندگی و برای هدایت انسان‌ها در مسیر طبیعی خود و پدیده‌ای گشایشی و برای آزادی است، نه بند و بست. دین بی‌پیرایه و سالم، هیچ گاه بر مردم سخت نمی‌گیرد، بلکه آنان را در مسیر طبیعی خود، همواره رو به پیش و به سوی کمال بیش‌تر می‌برد.

احکام دین بسان لنگرِ کشتی انسانی است که نبود آن، نوع انسان‌ها را به تلاطم می‌کشاند. برخلاف مشی دین، کلمات برخی فقیهان ظاهرگرا برخلاف ترسیمی است که فقه حکمت‌گرا از آن ارایه می‌دهد. فقه حکمت‌گرا این امر را به دلیل نداشتن تحقیق‌های عمیق و موضوع‌شناسی دقیق یا ضعف نفس در مخالفت با جریان غالب و مشهور و تقلیدگرایی و پی‌آمد آن، تعصب‌های غیر علمی می‌داند.

 

توجه به شناخت موضوع؛ مهم‌ترین رکن فقه حکمت‌گرا

مجتهد اگر با نشناختن موضوع و درک نکردن واقعیت‌های جامعه، فتوا صادر کند، فقه را به انزوا می‌برد. فقه حکمت‌گرا با قرار دادن شناخت موضوع در دستور کار فقیه، اجتهاد وی را اجتماعی و پویا می‌سازد همانند کار پیامبر اکرم که فرمود: «تَعَالَوْا» (آل‌عمران / ۱۶۷، انعام / ۱۵۱، مائده / ۱۰۴٫)؛ بیایید و حضرت جلودار جامعه است و مردم را به سوی خود می‌خواند و در کنار مردم است.

امروز، فقیهی می‌تواند جلوداری جامعه را در اختیار گیرد و راهنمای همگان باشد، که با شناخت موضوعات، اجتهاد خویش را واقع‌نگر و اجتماعی سازد؛ اجتهادی که متن واقعیت‌های جامعه را در می‌یابد و آنان را در پیچ و خم این امور راهنمایی می‌کند و او رهبر عرف است و پاسخ‌گوی آنان در نیازهای روز و بلکه آینده جامعه است.

فقیهان ظاهرگرا صدها سال است که بر این باور پای می‌فشرند که: «تشخیص موضوع شان فقیه نیست» و فقه حکمت‌گرا به‌شدت این امر را به چالش می‌کشد. اگر مجتهدی موضوع را تشخیص ندهد، حکم آن را از کجا می‌تواند استفاده نماید. مگر شان فقیه شان زندگی نیست و او نمی‌خواهد در جامعه و با همین موضوعات زندگی کند.

 

تبعات دین ظاهرگرایانِ خشک مغز

از مشکلات عمده دین‌شناسی جوانان در حال حاضر، روش بد تبلیغ، آن هم از شریعت انحرافی دستوری، آمرانه و تحکم‌آمیز از دین می‌باشد که گریز از تمامی دین را ـ حتی از بخش‌هایی که تبلیغ نمی‌شود ـ موجب می‌شود.

این امر باعث می‌شود جامعه به لجاجت، سرکشی، جبهه‌گیری و مقابله برخیزد؛ بدون آن که دین حقیقی را بشناسد. نباید تمامی مشکلات جامعه را در فقر اقتصادی منحصر کرد؛ بلکه سرکشی نیز در پی تبلیغ بد از دین، به آن افزوده شده است. در حال حاضر، دین دستوری سبب شده است چهره‌های واقعی برخی افراد از ترس ظاهرگرایان پنهان شود و جامعه به رخنه نفاق پنهانِ کرکسانِ فرصت‌طلب و دوچهرگان نقاب‌دار گرفتار شود که خطر و ضرر آن از کفر آشکار بیش‌تر است.

به هر روی، ما می‌گوییم علت اصلی عقب‌ماندگی شریعت اسلام در دنیا این است که دین توصیفی، فرمانی شده و دینِ فرمانی نیز بیش‌تر در امور منفی و نواهی منحصر گردیده است، و به همین جهت، برخی مشی دین‌گریزی پیش گرفته‌اند و به دین ظاهرگرایان خشک‌مغز ـ که دین را به تبعیت از شاهان قلدر و زورگو دستوری و آمرانه ساخته‌اند ـ اقبال چندانی نشان نمی‌دهند و اگر آنان، روزی چیره شوند، دین‌گریزی به صورت اصل و اجماع درمی‌آید.

برخی نویسندگان و متفکرانی که از متن اصیل اسلام آگاهی ندارند، با نگاه به این شریعت انحرافی و بدآموز، از تربیت زورمدارانه خلفای خشک‌مغز عرب و شاهان قلدرمآب فارس، گزاره‌های آن را مورد هجوم قرار می‌دهند و آن را تکلیف‌محور می‌خوانند.

 

امید در تبلیغ

عالم دينى بايد هم‏‌چون پزشك باشد كه هيچ گاه مراجعان خود را نااميد نسازد كه نااميدى با مرگ برابر است.

همان‏‌طور كه طبيب مرگ بيمار خود را نمى‌‏خواهد و همواره پى‏‌جوى درمان اوست، عالم دينى نيز نبايد در پى رفوزه كردن مردم باشد و لازم است آنان را همواره به فضل خداوند اميدوار گرداند تا عالمى ربانى باشد نه شيطانى.

 

بالا بردن بینشها و کاهش ممنوعیت ها در فقه حکمتگرا

فقه حکمت‌گرا برخلاف فقه ظاهرگرا بینش‌ها را بالا می برد و ممنوعیت‌ها را کاش می دهد. در جامعه‌ی ما باید بینش‌ها را بالا برد و ممنوعیت‌ها را محدود کرد؛ اما اگر بینش‌ها اندک و پایین باشد، گریزی نیست که بر ممنوعیت‌ها افزوده گردد.

در زمان طاغوت می گفتند رادیو حرام است. بعد از انقلاب گفتند ویدئو حرام است و هم‌اکنون نیز ماهواره را حرام می‌دانند؛ اما با بالا بردن بینش‌هاست که ممنوعیت‌ها پایین می‌آید.

در جامعه‌ای که بینش‌ها بالاست، پی‌آمد آن برداشتن محدودیت‌ها، کم شدن عقده‌ها، نگرانی‌ها و ناآرامی‌ها و افزوده شدن به آرامش روانی افراد است.

 

ید داشتن مجتهد عادل

_ مرد خانه، گاه به گونه ای است که همسر و فرزندان وی هیچ شنوایی از او ندارند و گاه همه به او احترام می گذارند و به هر آن‌چه می گوید، گوش فرا می دهند.

_ حاکم نیز گاه فرمان‌برداری ندارد و خریداری برای سخن حکم او نیست و گاه می شود حاکمی چنان نفوذی دارد که بی‌اذن او کاری انجام نمی شود.

_ این تفاوت مرتبه در میان مجتهدان عادل نیز وجود دارد. مجتهد عادل می شود کسی باشد که تنها خوب درس خوانده وتقوا نیز داشته است، اما هنوز هم‌چون آب قلیل است که با کمترین نجاستی نجس می شود و قدرت تطهیر ندارد و به اصطلاح «ید» ندارد و به دست او نه چیزی حلال می شود و نه چیزی حرام.

_ ولی می شود مجتهد عادل کسی باشد که ید دارد؛ یعنی دارای باطنی است که از آب قلیل بیرون آمده و دریایی‌صفت شده است. چنین کسی است که حجت خداوند در شریعت، طریقت و حقیقت می شود و وقتی دست خود را به جایی بزند، نجاست آن را پاک می سازد.

 

فقه حکمت‌گرا؛ منتقد اصلی فقه ظاهرگرا

فقه حکمت‌گرا در اصطلاح: «دانش دریافت مراد و معنای گفته‌پردازِ قدسی به گونه‌ای نظام‌مند و به مدد ملکه قدسی از ظهور و پدیداری دلیل دینی (کتاب، سنت و دیگر منابع مورد تایید شریعت) است؛ خواه دریافت مراد شریعت در گزاره‌های اعتقادی و معرفتی باشد یا در داده‌های اخلاقی یا فقهی دین».

فقه به طور کلی بر دو مکتب حکمت‌گرا و ظاهرگرا تقسیم می شود. فقه ظاهرگرا برای خود رویکردهای متفاوتی دارد. فقه مصلحت‌گرا یکی از شعبه های فقه ظاهرگرا است. فقه حکمت‌گرا منتقد اصلی فقه ظاهرگرا به ویژه مصلحت‌گراست.

 

خلط ظاهرگرایی با فقه

بعضی می‌گویند در حکم غنا و موسیقی باید تابع متن روایات بود. گمان آنان این است که جز متون دینی، یعنی آیات و روایات، نباید کتاب دیگری حتی دانش اصول را خواند و باید چشم بر روی همه دانش‌های زمانه بست و از شنا در اقیانوس هستی پرهیز کرد و حال آن که راه اقیانوس برای شناگر ماهر و غواص باز است.

باید به فهم ظاهرگرایانه آنان از روایات، طریق اهل بیت علیهم‌السلام گفت؛ در حالی که فقه، فهم مراد اهل بیت علیهم‌السلام است نه فهم ظاهر گفتار آنان و مراد جدی و حقیقی در پس کنایه و استعاره و قراین متصل و منفصل و معینه و منصرفه و دیگر وجوه کلامی پنهان است و نیاز به کشف، با بررسی‌های علمی دارد.

آنان معتقدند باید آن‌چه را اهل بیت نبی علیهم‌السلام فرموده‌اند شنید و آن را برگزید؛ در حالی که نقدهای بسیاری بر فقه آنان وارد است و چیزی را به اهل بیت علیهم‌السلام نسبت می‌دهند و آن را از مذهب آن حضرات علیهم‌السلام می‌شناسند که از روش آنان نیست.

 

فروتنی، تنها راه نجات

برای نجات دین و روحانیت و تمامی مردم دنیا از دست ایادی شیطان، چاره ای جز اتحاد نیست. باید از اختلاف ها و تکروی ها دست برداشت و از خودستایی و خودنمایی و منیت و برتری گرایی رویگردان شد و با هم به حیات خود ادامه داد.

از طلبه ای تازه وارد تا مراجع همه باید فروتنی را در عمل پیشه ی خود نمایند و در زوایای دل و جانشان عبودیت را حاکم سازند و تفاهم و وحدت بنیادی را اساس کار خود قرار دهند.

عالم باید سراپا گوش باشد و برای سخن دیگران ارزش قایل شود و به گفتار آنان – با دقت گوش فرا دهد. روحانی باید هوای نفس را کنار گزارد و اختلاف را اساس تمامی گناهان فردی و اجتماعی خود و جامعه ی خویش بداند. هرجا اندک اختلافی مشاهده کرد از آن بگریزد؛ همانند مؤمنی از شیطان و همیشه با خود این کلام را زمزمه کند که: «گزینش باطل، بهتر است از اختلاف و ستیزه در دین».

بر این اساس، روحانیت چهره ای نو می یابد و روحانیون از هم نمی گریزند و فرار و دوری از هم را ملاک عدالت نمی گیرند و پس از این می توانند دست کم در ابتدا کنار یکدیگر بنشینند و با هم به تفاهم برسند و درک اهمیت وحدت را در خود بیابند. هر یک به اسلام و رهبری خود فکر نماید که مبادا از آن غفلت شود. در این راستاست که روحانیت می تواند صلاحیت رهبری جامعه اسلامی را داشته باشد و حجت و دلیل مسلمین و مردم گردد.

با این اوصاف، رهبری شخصی واحد آسان می شود و می توان هرج و مرج روحانیت را چاره نمود و در هر زمان فردی را برای رهبری با ملاک های دینی و عینی که خود شارع مقدس بیان فرموده است انتخاب کرد و از خیالات و سادگی های فکری دست یرداشت.

هنگامی که رهبری مسلمین و روحانیت، واحد باشد و مربی و استاد جامعه، وحدت نظر پیدا کند، هماهنگی کامل در میان آن جامعه پدیدار می گردد. زمانی که روحانیت بسان یدی واحد شود و تنها یک شخص را بر اساس ملاک های موجود میزان قرار دهد و دیگران در یاری وی بکوشند و از ارشاد وی غفلت نورزند و آن رهبر نیز به واقع خود را خادم آنان و جامعه قرار دهد و به آنان خدمت کند، نه آن که تنها بر زبان، لفظ خدمت جاری نماید، جامعه ی اسلامی هماهنگ می گردد و مشکلات جامعه را می توان براحتی رفع نمود و برای فردایی بهتر برنامه ای عملی طراحی کرد تا جامعه ی اسلامی را از پریشانی بیرون آورد.

کتاب روحانیت و رهبری

 

وظایف عالمان دینی

در اسلام زمینه کاربردی مهم است و ما این نگاه را در جامعه و حوزه نداریم و فقط صحبت انجام می شود.

یک طلبه و یک دانشجو باید اهل عمل باشد. اهل کار و قلم باشد. بتواند یک متن را درست بنویسد یا چند درس بگوید. مشکل اساسی عدم کارآیی است.

چند درصد صاحب قلم موثر داریم. یعنی قلمی که به درد جامعه بخورد و مفید باشد، نه کتابی که از این طرف و آن طرف جمع شود. چند درصد از محصلین ما در عصر ارتباطات دست به کامپیوترند و می توانند با دنیا حرف بزنند؟

اگر چند صد هزار اهل علم در فضای مجازی فعالیت داشتند امروز نمی گفتند تعطیلش کنید یا سرعتش را کم کنید. مگر می شود جلو تکنولوژی ایستاد؟ مگر می شود چراغ و نور را جمع کرد؟ اصلا اینها شدنی نیست. ما یک کلام گفتیم استفاده از این وسایل بلامانع است به سرعت در جهان منتشر شد.

نباید شرایط به گونه ای باشد که با یک کلام همه تعجب کنند.
همه بروید وارد فضای مجازی شوید و کارآمد باشید. اگر ما ۳۰۰ یا ۴۰۰ هزار عالم دست به تکنیک داشتیم جهان را تسخیر می کردیم. دیگر زمانه ای نیست که طلبه را به دهات بفرستیم. شما او را به دهات می فرستی و بعد طرف مقابلت دنیا را تسخیر می کند.

چرا نباید چندصد عالم ریز و درست مسلط بر دنیا باشند و اخلاق و ایمان و معرفت و تواضع را در دنیا منتشر کنند. قبل از انقلاب گفتید نمی شود اما الان همه چیز در دست اهل اسلام است و چرا هر طلبه نباید بتواند در دنیا حرف بزند. هرکسی یک وبلاگ و سایت بزند حداقل روزی نیم ساعت با دنیا دیالوگ کند. این درس بی عمل چه فایده دارد.

گفتاری از حضرت استاد در درس تفسیر

 

تکلیف روحانیت

روحانیت برای نگاه‌داشت موقعیت اجتماعی خود، نباید مرام و دین خود را حکومتی سازد؛ بلکه باید مدافعِ دین حکومتی باشد و به جای همراهی با قدرت‌ها به عنوان یک سیاست، با درایت و تولید علم در کنار شریعت بماند و شریعت را به قدرت برساند.

 

فرهنگ سخت گیرانه

متاسفانه مسلمانان چنان فرهنگ عسرتی و سخت گیرانه‌ای را بر خود حاکم نمودند که بسیاری از امور مباح و جایز را فراموش کردند و گویا در جواز هر چیزی باید دلیلی رسیده باشد و اجازه دهد در حالی که شارع هر چیزی را که به معصیت و حرام نینجامد جایز می‌داند و امور واجب آن نیز تعریف شده است. دین اصل اولی در هر چیز به‌جز امور محدودی را جواز می‌داند و هر دینی که چنین نباشد با آسیب رکود فکری و انجماد ذهن پیروان خود رو به‌روست.

 

عبوس بودن و سخت گرفتن در فتوا؛ دلیل کمبود و نقص

مرام شیعه مرام صفا، آسایش، حیات، نشاط و زندگی کام‌جویانه و دوری از هرگونه گناه، تباهی و غفلت است. دوری از گناهان به جای خود امری واجب است؛ اما عبوس بودن و سخت گرفتن در فتوا بر مردم، آن هم به بهانه‌ی احتیاط‌های فراوانی که شمار آن هم اندک نیست، از احتیاط و تقوا به دور است و کمبود و نقص به شمار می‌رود.

همان‌گونه که دین ما دین یُسری و سهله و سمحه است، عالمان نیز باید یُسری باشند. اگر کسی عُسری گردد، چنان خود را هم می‌گیرد که کسی نمی‌تواند حتی چیزی از او بپرسد.

البته کسانی چنین اخلاقی را برمی‌گزینند که در علم و دانش مرتبه‌ی پایینی دارند و از این‌که نتوانند پرسشی را پاسخ گویند، واهمه دارند؛ از این رو، با ترش نمودن چهره، یا بر آن هستند که جرأت پرسش را از دیگران بگیرند و یا راه بسیار آسان نقد آنان بر مطالب علمی، اخم‌نمودن و ایجاد جنجال و غوغایی‌گری است.

 

چگونه دین واقعیت اجتماعی و پذیرش مردمی می یابد؟

فقیه در ارایه احکام دین باید دوراندیش و واقع‌نگر باشد و انجام‌پذیری و عینیت و واقعیت فتوا را در نظر داشته باشد و خود را از هرگونه جمود، خیال‌پردازی و ناهموارسازی فردی و اجتماعی دور سازد تا دین، واقعیت اجتماعی و پذیرش مردمی یابد و در جامعه، بهره‌وری، شادمانی و خجستگی را به همراه آورد.

ادامه دارد……

مطالب مرتبط