شهید مطهری:
«تشابه نه؛ تساوی آری.»(۱)
ـ بررسی و نقد : باید نخست روشن ساخت که تساوی به چه معناست. اگر به این معناست که خداوند هیچ حقی از زن نسبت به شأن خود که رتبه دوم آفرینش است و با این وجود در ذات خود انسان است فروگذار نکرده؛ همانطور که از مرد هم هیچ حقی را نکاهیده است و هر کدام را آنچه را که در رتبه خود و با لحاط حیثیت فعلی و انفعالی سزاوار بودهاند، داده است. البته در جهتهایی زن حیثیت فعلی و مرد حیثیت انفعالی دارد. پس خداوند چیزی از مرد یا زن کم نگذاشته است: «لا تفاوت فی خلق الرحمان» و «کل میسر لما خلق له»؛ خدا به هر کس هر چه مناسب آن بوده، داده است و این امر، معنای تساوی است.
اما اگر مراد از تساوی یا تشابه، چیزی باشد که در غرب دنبال میشود، مورد پذیرش ما نیست و چنانچه تساوی به این معناست که خداوند در کل، زن و مرد را در یک اندازه و حد قرار داده است: «لا تفاوت فی خلق الرحمان»، خداوند حقوق لازم هر پدیده و موجودی؛ بویژه انسان را؛ خواه زن باشد یا مرد به تناسب خود، داده است؛ همان طور که در خود افراد انسان هم هر کس را به قدر خود داده است و این چنین نیست که همه را با اندازهای یکسان آفریده باشد. مرد در رتبه نخست و زن در رتبه دوم است و خداوند هر کدام را به قدر شأن خود بهرهمند نموده است؛ بطوری که اگر کمترین ذرهای از مرد یا زن کاسته شود، اشکال پیش میآید.
از نظرگاه فلسفی ما دو وجود متساوی نداریم؛ همان طور که هیچ یک از افراد زنان و افراد مردان با هم متساوی نیستند؛ اگرچه همه انسان هستند. ما از نظر فلسفی دو موجود عین هم یا مثل هم نداریم.
تساوی حقوق معلول تساوی در ذات است. خداوند به هر کس به اعتبار موجودیت ذاتی و پدیدازی آن حقوقی داده است و دادههای او خارج از مدار نمیباشد. حق تعالی از هیچ پدیدهای دو فرد خلق نکرده است و همه ممتازند. وحده وحده وحده؛ یعنی: وحده فی ذاته، وحده فی صفاته و وحده فی افعاله. و در اصطلاح فلسفی و عرفانی: لا تکرار فی التجلی؛ چون اگر دو شیء عین هم یا مثل هم میآفرید، یکی از آن دو زاید میشد. در هیچ جای آفرینش دو پدیده متساوی وجود ندارد.
هر پدیدهای در مرتبه خود حقوق خود را بهرهوری نموده است؛ «ماتری فی خلق الرحمان من تفاوت، فارجع البصرکرتین هلتری من فطور»؛ دوباره چشمهایت را باز کن، ببین اشکالی میبینی؟ چه لزومی داد که زن و مرد را متشابه یا متساوی بدانیم؟ پنج انگشت ما متساوی نیست و حُسن آن هم به همین غیر متساوی بودن آن است و اگر
۱-پیشین، ص ۱۲۲٫
(۲۱)
متساوی باشند، ناقص میگردند.
در پیش از اسلام و بعد از آن، در داخل مرزهای اسلام و خارج از آن، کفار یا مسلمین؛ غربیها یا شرقیها به نوعی به زن ظلم کردهاند و هر کدام در جهاتی بیشتر از دیگری این کار را نمودهاند. این که ما میگوییم: زن در مرتبه دوم است؛ نه نخست، این نیست که زن در همه زمینهها در جایگاه دوم است، بلکه زن در خیلی از زمینهها نخستین است؛ بنا بر این اساس است که زن موجودی خانهگزین ـ اجتماعی و مرد موجودی اجتماعی ـ خانهگزین است؛ یعنی زن در محیط خانه، اول است. زن است که باید تربیت فرزند و نوع زندگی و کیفیت چینش محیط داخلی را بر عهده گیرد. زن در امور خود یا امور اجتماعی مربوط به خود، در رتبه اول است و چنین نیست که زن در همه موارد در رتبه دوم باشد و دوم بودن آن در دیگر موارد نیز نقص وی نیست، بلکه اگر موجودی که در جایگاه اول نیست، در مرتبه دوم قرار گیرد یا موجود دومین در مرتبه نخست نهاده شود، نقص است. هر موجودی که در جای خود بنشیند، کمال خود را یافته است؛ بنابراین طرح بحثهای حقوق بدون تأملات فلسفی آن گمراه کننده است.