قانون های بشری، مجلس، و ابداع رشته ای به نام پیرایه شناسی

شهید مطهری:

«انسان‌ها نمی‌توانند محتویات اعلامیه حقوق بشر را برای خود وضع کنند و نه می‌توانند از خود سلب و اسقاط نمایند. از تصویب مجلسین و قوای مقننه گذشته؛ یعنی چه؟(۱)

ـ  بررسی و نقد :  قانون‌های بشری در واقع برآیند زمینه فلسفی دانش‌مندان است. برای این که آن نظریه‌ها ارگانیسم اجتماعی و ضمانت اجرایی بیابد، مورد تصویب قراغر می‌گیرد؛ چنان‌چه اسلام دین حق است، ولی مجلس، دین اسلام را تأیید می‌کند؟ یعنی آموزه‌های دینی را به قانون تبدیل می‌کند و جهت الزامی آن را تأیید می‌نماید و متخلف را به مجازات الزامی آن هشدار می‌دهد؛ دز حالی که اگر به مجلس نرود، ممکن است به فرهنگ عمومی تبدیل نگردد ودر اجتماع نهادینه نشود. پس این چنین نیست که مجلس بدون دانش‌مندان قانونی را وضع کند. دانش‌مندان این کار را کردند، ولی به خاطر این که اموزه‌های آنان ارزش عملی و ضمانت اجرایی پیدا کند، آن را در مجلس تصویب کردند؛ مانند این که مجلس را خبرگان نامیدند؛ نه مؤسسان؛ چرا که آنان چیزی را تأسیس نمی‌کنند.

شهید مطهری:

«اگر این چنین است پس فلسفه نسبیت انشتین را هم ببرند به مجلس و از تصویب نمایندگان بگذارند.

۱-پیشین، ص ۱۲۶٫

(۲۵)

فرضیه وجیات در کرات آسمانی را نیز به تصویب برسانند. قانون طبیعت را که نمی‌شود از طریق تصویب قوانین قراردادی تأیید یا رد کرد. مثل این است که بگوییم مجلسین تصویب کرده‌اند که اگر گلابی را با سیب پیوند بزنند، پیوندش می‌گیرد و اگر با توت پیوند بزنند، نمی‌گیرد. و….»(۱)

ـ  بررسی و نقد :  در واقع فلسفه نسبیت اینشتین را هم در آکادمی‌های علمی پذیرفتند که به معنای تصویب آن می‌باشد. مجلس برخی از قوانین فلسفی و دانشگاه‌ها دسته‌ای دیگر و برخی دیگر را پزشکان تصویب می‌کنند. برای نمونه: وزارت کشاورزی گندم‌ها و میوه‌ها را در آزمایش‌گاه آزمایش می‌کند و یافته‌های علمی خود را که امری زیر بنایی به شمار می‌رود را بعد از تصویب به کشاورزان ارایه می‌دهد وبه آنان استفاده از بذرهای اصلاح شده خود را پیشنهاد می‌دهد. در دیگر مراکز علمی نیز همین طور است و آنان دست‌آوردهای علمی را امضا و تأیید می‌کنند همانند دریافت استاندارد کالا می‌باشد.

شهید مطهری:

«وقتی چنین اعلامیه‌ای از طرف گروهی که خود از متفکرین و فلاسفه بوده‌اند صادر می‌شود، ملت‌ها باید آن را در اختیار فلاسفه و مجتهدین حقوق خویش قرار دهند، اگر از نظر فلاسفه و متفکرین آن ملت مورد تأیید قرار گرفت، همه افراد ملت موظفند آن‌ها را به عنوان حقایقی فوق قانون رعایت کنند. قوه مقننه نیز موظف است قانونی بر خلاف آن‌هاتصویب نکند. ملت‌های دیگر تا وقتی که از نظر خودشان ثابت و محقق نشده که چنین حقوقی در طبیعت به همین کیفیت وجود دارد، ملزم نیستند آن‌ها را رعایت کنند.»(۲)

ـ  بررسی و نقد :  فرانسه حقوق بشر را تصویب کرد و ملت‌های دیگر نیز بطور نوعی آن را پذیرفتند. ما هم حقوق بشر را می‌پذیریم؛ هرچند با برخی از موارد آن مخالفیم. برخی از این حقوق باید تصحیح بشود و متمم بخورد؛ اما ملت‌ها تا از نظرگاه خود آن را ثابت ندانند، ملزم به رعایت آن نیستند. این سخن درستی است. ما نیز که حقوق بشر را محترم می‌دانیم از آن روست که به نفع بشر است؛ نه بخاطر زور، ولی پذیرش آن به معنای نوعیت است؛ نه کلیت؛ یعنی به صورت نوعی پسندیده است؛ هرچند ممکن است در مواردی نیز اشکال داشته باشد.

شهید مطهری:

«اسلام برای مبادله اصولی مقرر کرده است که از آن جمله این اصل است: «و لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و….

۱-پیشین، ص ۱۲۷٫

۲-پیشین، ص ۱۲۷٫

(۲۶)

از طرف دیگر در مقررات اسلامی تصریح شده که خرید و فروش بعضی چیزها از جمله خون و مدفوع انسان حرام است. چرا؟ چون خون انسان یا گوسفند مصرف مفیدی که آن‌ها را با ارزش کند و جزو ثروت انسان قرار بگیرد، نداشته است و….»

ـ  بررسی و نقد :  اسلام قوانین ثابتی دارد که قابل تغییر نیست. معامله خون و مدفوع انسان باطل است؛ چون مصرف مفیدی ندارد. حال اگر امروزه خون را قابل استفاده بدانند؛ پس قابل معامله هم هست. دلیلی بر حرمت معامله خون و مدفوع نداریم. اگر زمانی منفعت نداشته باشد، معامله آن حرام است، ولی چنان‌چه زمانی منفعت داشته باشد، معامله آن اشکالی ندارد. مثالی که مرحوم مطهری در این جا آورده است، حکم ثابتی ندارد. این مثال روزی درست بود که معامله خون و مدفوع ممنوع بود؛ چون برای آن منفعت نمی‌دانستند، ولی در حال که دارای منفعت است، معامله آن باطل نیست. خون و مدفوع زمانی تحت قاعده کلی «لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» بود، ولی هم‌اکنون تحت قاعده «أحل اللّه البیع» است. در این مورد حکم اسلام تغییر نیافته است، بلکه موضوع حکم تغییر کرده است. این شی‌ء پیش از این قابل استفاده نبود، اما در حال حاضر قابل استفاده و بهره‌وری است.

شهید مطهری:

«از این محکم‌تر آن است که آن‌جا که می‌خواهیم حقوق انسانی زن را بررسی کنیم به آرای دختران و پسران جوان مراجعه کنیم. کوپن چاپ کنیم و بخواهیم با پر کردن کوپن کشف کنیم که حقوق انسانی چیست و آیا حقوق انسانی زن و مرد یک جور است یا دو جور؟»(۱)

ـ  بررسی و نقد :  نظرخواهی از هزار جوان پسر و دختر در مورد خودشان، فلسفه‌ای را به دست ما می‌دهد؛ چرا که آن‌ها دردمند هستند و در حال تجربه درد می‌باشند؛ بنابراین بهتر می‌تواند درد خود را بیابند و بیان کنند تا فیلسوفی هفتادساله که جوانی خود را فراموش کزده است و جوانی امروز را در نمی‌یابد. این درست نیست که بگوییم نظر خود جوانان ارزش ندارد و باید فیلسوفغی درباره انان نظر دهد. ممکن است الان در شور جوانی اشتباهی داشته باشند، ولی نظر آنان مسخره و مضحک نیست. همان‌گونه که گذشت حقوق بشر زیر بنای عقلایی دارد مجلس هم تصویب می‌کند. دانشمندان حرفی زده‌اند مجلس هم آنرا تأیید می‌کند. ما اگر از دختران و پسران بپرسیم نظر شما راجع به خودتان چیست، مشکلاتتان چیست؟ حقوقتان چیست؟ این امر مسخره و کوپن نیست. دانش‌مندان هم می‌توانند عقاید آنان را تصحیح کنند. فلسفه آن است که با جامعه و با مورد درد ملموس باشد و این هم که بگوییم: همه حرف جوانان

۱-پیشین، ص ۱۲۸٫

(۲۷)

درست است، در جای خود نمی‌باشد؛ چون در شور جوانی ممکن است چیزهایی بگوید که مناسب و مطابق واقع نباشد وچندی پس از آن پشیمان شود و گلایه نماید که من در شور بودم، شما چرا به سخن من گوش دادید و نه بگوییم اینان هیچ نمی‌دانند و باید سراغ فیلسوف‌ها برویم. چرا از جوانان نپرسیم و دردهای تازه آن‌ها چیست؟ این کوپن نیست. افکار عده‌ای دردمند است؛ مانند این که از بیماران بیمارستان بپرسیم: درد چیست، حال نمی‌توان گفت: باید از دکترها بپرسید که درد چیست؟ دکتر درد ندارد، بلکه علم به درد دارد. خود درد یک بوی دیگری دارد؛ اگرچه علم به درد هم حقیقی است. نسبت به زن و مرد هم همین‌طور است. اگر از ده هزار زن و مرد بپرسیم: فرق زن و مرد چیست؟ آیا این امر قابل مقایسه با کوپن است؟ این فلسفه ملموس است. البته این چنین نیست که هر چه آنان می‌گویند، درست است، بلکه ممکن است به مشاوره با فیلسوفی نیاز داشته باشد تا باورهای خود را تصحیح و ترمیم کند. آن را بررسی و دنبال نماید. پس مراجعه به خود افراد، مراجعه به عقلاست و بعد از آن دانش‌مندان هم آنان را تصحیح و بررسی می‌کنند و هیچ یک به تنهایی کارآمد نیستند.

بر این اساس نه نظریه فلسفیان حاکم است و نه افکار جوانان صاحب درد زاید می‌باشد. هر دو لازم است. مشکل عمده شرقیان این است که آمار و درصد تحصیلات، اندیشه و فکر در جامعه آنان پایین است و از طرفی بسیاری از دانش‌مندان اجتماعی نیستند؛ هرچند دریای علم و دانش باشند، با جامعه خود مناسبت ندارند وچه بسا که تحمل جامعه خود را نیز نداشته باشد و حوصله ارتباط برقرار نمودن با مردم را ندارد وانآن را عوام کالانعام می‌داند. و نمی‌تواند با آنان هم‌راه شود و در واقع وی دانش‌مند آنان نیست، بلکه برای عالم برزخ مناسب است. اما در غرب این گونه نیست و دانش‌مندان آن‌ها دکتر، مهندس یا دیگر پیشه‌های اجتماعی را داشته‌اند و چه بسا که از حق بازنشستگی خود برای ارایه فلسفه خود یا طرح و نظریه‌اش بهره می‌برده است. دانش‌مندان ما عالمان مجرد هستند؛ نه دانش‌مندان مجرب. پس جامعه شرقی، جامعه‌ای پایین هست و از طرفی دانش‌مندان ما هم مجرد هستند و با خود و مردم جامعه خود هیچ ارتباطی ندارند. اگر بخواهیم جامعه خود را رشد دهیم، باید دانش‌مندان ما مجرب گردند. مجرد ماندن کمال نیست. باید عالمان علم خود را کاربردی نمایند؛ به گونه‌ای که اگر در بین مردم و در زندان یا قهوه‌خانه یا بازار یا هتل رفت، او را بیگانه ندانند، بلکه او خبره همه فرهنگ‌ها باشد. اگر دانش‌مندان ما مجرب شوند، مردم جامعه نیز رشد می‌کنند. هر دانش‌مندی پیش از تخصص خود، باید به معلومات عمومی جامعه خود آگاه باشد. اگر فیلسوفی بخواهد فیلسوف باشد، نباید رانندگی بداند؟ اگر بچه‌ای هفت – هشت ساله از دهات به قم بیاید، درس بخواند و مجتهد شود؛ چون معلومات عمومی وی ضعیف است، نمی‌تواند رهبری جامعه را بر عهده

(۲۸)

گیرد. علمای ما باید طوری چینش شوند که قبل از این‌که به دروس تخصصی برسند معلومات عمومی جامعه خود را بخوبی بدانند و با جامعه خود بیگانه نباشند. اگر فیلسوف توانایی به بازار رود و نتواند خیار مرغوب را از نامرغوب آن تشخیص دهد یا فریبش دهند یا جیبش را بزنند، باید وی را عقب‌افتاده دانست. فیلسوف شایسته است که معامله را بداند. تجرد عالمان به جامعه ضرر بسیاری وارد آوزده است.

شهید مطهری:

«برای بررسی مطلب لازم است اولاً بحثی درباره اساس و ریشه حقوق انسانی انجام دهیم و سپس خصوص زن و مرد را مورد مطالعه قرار دهیم.»(۱)

ـ  بررسی و نقد :  بحث حقوقی، امری روبنایی است، نخست باید از نظرگاه فلسفی به این بحث نگاه شود و به دست آید که از نظر فلسفی ذات دو صِنف انسان؛ یعنی زن و مرد، چیست، آن‌گاه بحث حقوقی آن را طرح نمود. نخست باید ذات زن و مرد را شناخت تا بتوان دریافت که این موصوف چه ذاتی دارد و با چه صفاتی هم‌راه است.

شهید مطهری:

«تنزل و سقوط انسان در فلسفه‌های غربی

این‌جاست که بار دیگر با یک مسأله فلسفی کهن مواجه می‌شویم: ارزیابی انسان، مقام و شرافت انسان نسبت به سایر مخلوقات، شخصیت قابل احترام انسان. باید بپرسیم آن حیثیت ذاتی انسانی که منشأ حقوقی برای انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و کبوتر ممتاز ساخته، چیست؟…»(۲)

ـ  بررسی و نقد :  استاد شهید مطهری در این عبارات غرب را مورد هجوم قرار می‌دهد و می‌فرماید: غربیان از اصل انسان متعالی دست برداشته‌اند؛ انسانی که ما شرقیان ادعا داریم و خود گفته‌اند: انسان با حیوان و ماشین فرق ندارد. و این نقد در جای خود نمی‌باشد؛ چرا که برخی از غربیان منکر اصالت و حقایق غیبی مورد باور ما هستند.

و. از طرف دیگر آنان روح را مجرد نمی دانند وبسیاری از حقایق دیگر را انکاز می‌نمایند؛ اما این امر ارتباطی به حقوق بشر ندارد. آنان می‌گویند، این انسان مادی، حقوقی دارد که باید از آن برخوردار باشد تا اجتماع برقرار شود و این داعیه ارتباطی به بحث تجرد روح ندارد که مرحوم مطهری آن را خلط نموده است. هم‌اکنون ۱۵۰ کشوری که

۱-پیشین، ص ۱۲۸٫

۲-پیشین، صص ۱۳۵و ۱۳۶٫

(۲۹)

حقوق بشر را پذیرفته‌اند، دارای باورهای بسیاری هستند: هندو، مسیحی، مسلمان، کلیمی و ده‌ها باور ودین غیر الاهی دارند و این بحث با حقایق ارتباطی ندارد.

شهید مطهری:

«اعلامیه حقوق بشر را باید کسی صادر کند که انسان را در درجه‌ای عالی‌تر از یک ترکیب مادی ماشینی می‌بیند. انگیزه‌ها و محرک‌های انسان را منحصر به امور حیوانی و شخصی نمی‌داند. برای انسان وجدان انسانی قایل است. اعلامیه حقوق بشر را باید شرق صادر کند که به اصل «إنی جاعل فی الأرض خلیفة» ایمان دارد و در انسان نمونه‌ای از مظاهر الوهیت سراغ دارد…»(۱)

ـ  بررسی و نقد :  کسی که انسان را خلیفه و جانشین خداوند در زمین می‌داند، باید امکانات، دولت، سیستم و نظام آن را در اختیار داشته باشید. کسی که اهرمهای اجرایی و فرهنگی زا ندارد، نمی‌تواند بیانیه‌های جهانی و حقوقی صادر نماید. از طرفی آن‌چه هم آنان صادر کرده‌اند، برای ما کارآرایی ندارد. پس ما خلق اللّه را باید رها کرد و «ما لایدرک کله، لایترک کله» را گرفت. اینان اعلامیه حقوق بشر را صادر کرده‌اند؛ با این وجود این اعلامیه مواهبی نیز دارد؛ چرا که حقوق بشر به صورت نوعی مطلوب است.

شهید مطهری:

«غرب هم خود را فراموش کرده و هم خدای خود را…»(۲)

ـ  بررسی و نقد :  گاندی می‌گوید: غربی برای آن مستحق دریافت لقب خدایی زمین است که همه امکانات و موهبت‌های زمینی را مالک است. او به کارهایی قادر است که ملل دیگر آن‌هارا در حد قدرت خدا می‌دانند.

منظور گاندی این است که غربی‌ها برخی کارهای زمینی می‌کنند؛ مانند زلزله طبس که طبس را نابود می‌کند، اما همین زلزله در ژاپن می‌آید و تنها چند درخت را می‌شکند یا چند سیم پاره می‌شود. هرچند غربیان خود را فراموش کرده‌اند؛ اما ما نه دنیا را فراچنگ آورده‌ایم و نه خودمان را و نه خدای خود را پیدا کرده‌ایم. پس فرق غربی و شرقی این است که غربی‌ها متوجه شدند که به اسم دین، خرافات تا حلقومشان رسیده است و در دوره رنسانس و نوزایی علمی گفتند ما خرافات را نمی‌خواهیم ودر پی صنعت و کار و پیشرفت رفتند. البته این که غربی‌ها خرافات را رها کردند، کار درستی انجام دادند؛ اما انکار حقایق گم‌راهی آنان بود که به اسم خرافات، حقایق را هم منکر شدند و همین باعث بدبختی آن‌ها گردید. جامعه غرب هم‌اکنون بی‌چاره است؛ چون حقایق را نمی‌شناسد و رو به انفجار پیش

۱-پیشین، ص ۱۳۷٫

۲-پیشین، صص ۱۳۸ – ۱۳۹٫

(۳۰)

می‌رود. پس مشکل غربی‌ها انکار حقایق است، ولی شرقی‌ها هنوز نتوانسته‌اند منکر خرافات شوند. ما بسیاری از خرافات را به اسم حقایق مصرف می‌کنیم و هنوز به دنبال زندگی راه نیفتاده‌ایم. ما به دنبال دنیا راه نیفتاده‌ایم که به آخرت برسیم. آخرت‌های ما طفره است. الان هم غرب و هم شرق با انبوهی از مشکلات رو به روست. دنیا در انتظار طبیبی مشکل‌گشاست که به شرقیان بفهماند که دنیایتان را از دست ندهید و به غربیان برساند که حقایق را خرافه نپندارید و آن‌چه را حقیقت است به آنان بنمایاند. شهید مطهری در این بحث با غربیان پرخاش‌گری می‌نماید که این امر نکوهیده است. ما با کسی بُغضی نداریم. همه، فرزندان آدم هستند و این گونه طرح بحث ما را از هم دور می‌کند. عالِم باید تنها در راه انصاف گام بردارد. آن‌ها هم امور مثبتی دارند. ما باید رشته‌ای علمی در دانش‌گاه به نام «پیرایه‌شناسی» ابداع کنیم تا روزی هم‌چون غرب و کلیسا منکر همه چیز نشویم.

پایان جلسه هفتم

(۳۱)

(۳۲)

مطالب مرتبط